گسترش: مغز انسان یک ماشین حل پازل است. به مغز یک معما بدهید و او بهطور خودکار سعی میکند راهحلی بیابد. همهی ما ذاتاً علاقه به حل معماها داریم؛ خواه این معما جایگذاری یک تکه چوب در یک کاردستیِ چوبی باشد یا مکعب روبیک؛ ما ذاتاً به دنبال حل پازلها و مشکلاتی هستیم که پیش رویمان قرار گرفتهاند. من نمیتوانم از کنار یک پازل نیمهتمام رد شوم بدون اینکه سعی کنم یک قطعهی دیگر را کامل کنم یا شاید حتی متعاقباً ساعتها تلاش کنم تا آن را تمام کنم. ما یک انگیزهی طبیعی برای یافتن راهحل داریم. این قضیه ممکن است تا حدی توضیح دهد که چرا داستانهای پلیسی بسیار محبوب هستند و حتی برای اکثر مردم از کاردستیِ چوبی و مکعبهای روبیک جذابترند.
داستانهای پلیسی جذابترند؛ زیرا نهتنها عنصر «حل معما» یِ پازلهای سنتی را برآورده میکنند، بلکه به ما امکان میدهند تخیل خود را فراخوانی کنیم، در تعلیق غوطهور شویم و به شکلی جذاب و میلی قوی به جواب برسیم.
داستانهای کارآگاهی با تغییر نحوهی برخورد ما با جزئیات ریز، حافظهی ما را تقویت میکنند. همانطور که پازل در حال کنار هم قرار گرفتن است، ما مجبور میشویم قطعاتی را که قبلاً خوانده بودیم به یاد بیاوریم که در حین خواندنِ آن بخش، ممکن است بیاهمیت به نظر میرسیدند اما در نتیجهگیری نهایی اهمیت دارند. اگر به یک فرد، اولین کتاب کارآگاهی را بدهید تا بخواند، احتمالاً تا آخر حدس نمیزند چه کسی این کارها را انجام داده است؛ بااینحال، اگر به دادن هفتهای یک کتاب کارآگاهی به او ادامه دهید، شگفتانگیز خواهد بود که چگونه بعدازمدتی، این شخص میتواند قبل از پایان رمان به شما بگوید چه کسی این کارها را انجام داده است. پسازمدتی، انگیزهی فرد برای توجه به جزئیات و کنار هم قرار دادن آنها همراه با تمرین در ادراک جزئیاتی که باید بهخاطر بسپارد، قویتر و واضحتر میشود. فهمیدنِ اینکه چه کسی مرتکب جنایت شده است، قبل از آنکه خودِ کارآگاه، معما را حل کند میتواند برای بسیاری هیجانانگیز باشد.
رمانهای پلیسی خیلی درگیر مداخلات عاطفی یا فکری نمیشوند. آنها با پرسوجوهای فلسفی خود که ممکن است خواننده را به سمت خودتحلیلی و کاوش سوق دهند یا نظرات سیاسی فرد را برانگیخته کنند، او را خسته نمیکنند. آنها در بهترین حالت نیاز به یک حس مشارکت دارند. اکثر خوانندگان با قهرمانِ داستان همذاتپنداری میکنند و ماجراجوییها و حس کشف او را به اشتراک میگذارند.
مفهوم قهرمان در یک داستان پلیسی با قهرمان در هر نوع اثر داستانی ـ تخیلی دیگر متفاوت است. قهرمان در دیگر آثار داستانی، اتفاقاتی برایش میافتد، شخصیتش رشد میکند و این ارتباطِ او با دیگران است که مهم است. در یک داستانِ پلیسی، جایی برای قهرمانی از این دست وجود ندارد. فردی که مهم است کارآگاه است و نحوهی قرار دادن قطعات پازل در کنار هم است که خواننده را خشنود میکند. بنابراین در یک داستان پلیسی، روایت و وقایع است که بسیار مهم هستند و رشد شخصیت اهمیت چندانی ندارد. چیزی که داستانِ کارآگاهی ارائه میدهد تعلیق است و عناصر پایهای این ژانر، توسعهی داستان، عنصر کنجکاوی، میل به دانستن چرایی و چگونگی حل مسئله هستند.
داستانهای پلیسی محفلی برای فرار از ترسها، نگرانیها، استرس و فشارهای زندگی روزمره را ارائه میدهند. بسیاری از افرادی که ترجیح میدهند از کتابهای فکری «سنگین» دوری کنند، مقاومت در برابر کتابهای ژانر پلیسی برایشان دشوار است، زیرا آثارِ این ژانر بسیار محبوباند و جریان قصه نیز در آنها بهسرعت به پیش میرود.
منبع: cristelle-comby.com
عناصر دوگانه در آثار لافکادیو هرن، نویسنده چندملیتی
فلسفه که قرار بوده حاق و ذات واقعیت را به او نشان بدهد، برعکس او را در توهم و خیال فرو برده و حالا با سر از عرش اعلی به زمین سفت میخورد.
درباره وضعیت فارغالتحصیلان تحصیلات تکمیلی علوم انسانی به ویژه فلسفه
کاوش افلاطون درباره عشق شامل نقش آن در رشد فردی و اهمیت آن در رسیدن به زیبایی واقعی و جستجوی خیر است.
برخلاف بازار کتاب که کتابهای خودیاری و خاطرات در صدر فروش قرار دارند، این ژانرها در لیست محبوبترین کتابهای نیویورک حضوری پررنگ ندارند.