img
img
img
img
img
اریک فروم

راهی برای گریز از فروپاشیِ غربیِ عشق

مترجم: زهرا ذوالقدر

فرادید: شاید بتوان گفت اصلی‌ترین نکتۀ اریک فروم در کتاب «هنر عشق ورزیدن» (۱۹۵۶) این است که عشق صرفاً یک احساس نیست، بلکه تمرینی است که نیاز به تسلط دارد.

 اریک فروم (۱۹۸۰-۱۹۰۰) فیلسوف، روانشناس اجتماعی، روانکاو و فعال سیاسی بود. او که در فرانکفورت متولد شده بود، پس از به قدرت رسیدن حزب نازی در دهه ۱۹۳۰، از طریق سوئیس به آمریکا مهاجرت کرد. آثار مهم او، از جمله «ترس از آزادی» (۱۹۴۱)، «انسان برای خودش» (۱۹۴۷) و «هنر عشق ورزیدن» (۱۹۵۶) او را به یکی از اثرگذارترین متفکران قرن بیستم تبدیل کردند.

به گزارش فرادید؛ کار فروم بر کاوش شرایط انسانی در پس‌زمینۀ جامعه مصرفی مدرن متمرکز بود. او دربارۀ اضطراب و تنهایی می‌اندیشید و اعتقاد داشت که «عشق» مهارتی است که باید آن را «آموخت».

هنر عشق ورزیدن

از نظر فروم عشق صرفاً یک حس خوشایند یا چیزی که «گرفتارش شویم» نیست، بلکه هنری‌ست که به دانش و تلاش نیاز دارد. عشق را در فرهنگ‌های مختلف در قالب آهنگ‌ها، فیلم‌ها و رمان‌های عاشقانه می‌بینیم. به نظر می‌رسد جستجوی عشق جهانی است و ما بیش از هر چیزی تمنای دوست داشتن و دوست داشته شدن را داریم. 

اریک فروم می‌گوید مردان در جستجوی ثروت، قدرت و موقعیت هستند تا دوست داشته شوند و ستایش شوند. برعکس، زنان تشویق می‌شوند برای رسیدن به همان هدف، خوشایند، مفید، بی‌آزار و جذاب باشند. «دوست‌داشتنی بودن» به معنای جذاب ساختن خود است. همان‌طور که فروم می‌گوید، «در فرهنگ ما منظور بیشتر مردم از دوست‌داشتنی بودن، اساساً آمیزه‌ای از محبوب بودن و برخورداری از جذابیت جنسی است.» 

اما عشق به رغم این باور رایج که یک امر ساده و طبیعی است، یکی از چالش‌برانگیزترین تلاش‌های بشر است که مدام در جستجوی آن با شکست مواجه می‌شود. راه‌حل فروم برای این چالش همیشگی این است که به عشق به شکل هنری نگاه کنیم که تسلط یافتن بر آن نیاز به مطالعه دقیق دارد. 

نظریه عشق فروم

فروم در «هنر عشق ورزیدن» (۱۹۵۷) می‌گوید هر نظریه‌ای دربارۀ عشق باید با نظریه انسانیت و درک وجود انسان به عنوان بخشی از طبیعت آغاز شود. از اینجا این ایده سرچشمه می‌گیرد که «انسان از انزوا و تنهایی خود به عنوان یک فرد در جهان آگاه است». 

اریک فروم با الهام از داستان آدم و حوا می‌گوید انسان‌ها از جدایی خود آگاه هستند، وضعیتی که در غیاب وصال از راه عشق، منجر به احساس شدید شرم، گناه و اضطراب می‌شود. از این رو، عمیق‌ترین نیاز انسان غلبه بر این حس وجودی جدایی است. 

فروم توضیح می‌دهد: «انسان از هر سن و فرهنگی با این پرسش مواجه است که چگونه بر جدایی غلبه کند، چگونه به وصال برسد، چگونه از زندگی فردی خود فراتر رود و بهبود یابد.» عشق در این زمینه چیزی جز راه‌حل مشکل وجودی انسان نیست. تنها از راه عشق است که می‌توانیم بر حس جدایی و وحشت تنها بودن غلبه کنیم. 

عشق برادرانه و مادرانه

در این زمینه، عشق در درجه نخست هنر بخشش است؛ نیرویی فعال در درون ما که شامل مراقبت، مسئولیت، احترام و دانش می‌شود. فروم استدلال می‌کند که عشق رابطه با یک شخص خاص نیست، بلکه جهت‌گیری فعال شخصیت است. او پنج دسته متمایز از عشق را مشخص کرده است. 

عشق برادرانه: این نوع عشق، اساس عشق برای همه انسانهاست. پند کتاب مقدس است که «همسایه خود را مانند خود دوست بدار.» این عشق جهانی است، بدون انحصار در پذیرفتن ایده بشریت مشترک. تجربه‌ایست از این واقعیت که همه ما یکی هستیم. 

عشق مادرانه: این نوع عشق نشان‌دهنده بُعد بی‌قید و شرط عشق است. عشقی که هیچ چیزی برای خودش نمی‌خواهد جز تغذیه و رشد کسی که به او عشق می‌ورزد. عشق مادرانه تأیید بی‌قید و شرط کودک و نیازهای اوست. 

این دو بُعد شاید متفاوت به نظر برسند، اما بیش از آنچه به نظر می‌رسد مشترک هستند. یک مادر می‌تواند عاشق همه خواهر و برادرها و همه فرزندان خود باشد. عشق برادرانه و مادرانه هر دو جهانی و کلی هستند. 

عشق اروتیک، عشق به خود و عشق به خدا

در مقابل عشق برادرانه و عشق مادرانه، عشق اروتیک قرار دارد. عشق اروتیک یا شهوانی به «اشتیاق عمیق برای آمیختگی کامل، برای یکی شدن با شخص دیگر» اشاره دارد. 

عشق به خود، که بعد چهارم عشق از نظر فروم است، جایگزین عشق تلقی نمی‌شود، بلکه جنبه‌ای جدانشدنی از هنر عشق ورزیدن است. عشق واقعی به خود از توانایی دوست داشتن واقعی دیگران جدانشدنی است. و سرانجام، عشق به خدا (عشق مذهبی) از «تجربه جدایی و نیاز به غلبه بر اضطراب از راه تجربۀ نهایی وصال» ناشی می‌شود. 

فروپاشی عشق در جامعه غرب معاصر

اریک فروم استدلال می‌کند که ظرفیت تمرین این دسته‌بندی‌ها یا «موضوعات» متمایز عشق، نشان‌دهنده ظرفیت عشق‌ورزی به شکلی است که با شخصیتی بالغ و موثر در هم تنیده است. با این حال او خاصیت حیاتی عشق در جامعه مدرن غربی را زیر سوال می‌برد. او ادعا می‌کند عشق در غرب پدیده‌ای نسبتاً نادر است که جای آن را شماری اشکال شبه‌عشق گرفته‌اند که در واقعیت اشکالی از فروپاشی عشق هستند. 

در دنیایی که شادی به معنای «خوش‌گذرانی» از طریق مصرف کالاها و تجربه‌هاست، عشق نیز به موضوع مبادله و مصرف تبدیل می‌شود. اگر از این دید نگاه کنید، «انسان‌های بی‌اراده و ماشینی» نمی‌توانند عشق بورزند، فقط می‌توانند «بسته‌های شخصیتی» خودشان را مبادله کنند و به یک معامله عادلانه امیدوار باشند. 

شاید در عصر برنامه‌های دوست‌یابی و کالایی شدن عشق، شنیدن پیام فروم مبنی بر اینکه عشق هنری است که نیاز به درک، توسعه و تمرین دارد، بیش از هر زمان دیگری لازم و ضروری باشد.

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  چهره‌ای جاودانه از وحشت در مورد فناوری

به مناسبت ۷۰ سالگی گودزیلا؛ روایتی از ترس‌های انسان

  مانند بیمار مبتلا به ایدز، همه دچار نقص ایمنی شده‌ایم

مقدمه‌ای بر نظریه‌ی ژان بودریار درباره‌ی جامعه‌ی مصرفی

  از درون خودت چه خبر داری؟

چطور از پیگیری اخبار، آسیب کمتری ببینیم؟

  لومپنیسم همچون سرطانی جامعه را فرا گرفته است

رفتار توهین‌آمیز و هتک حرمت نسبت به آرامگاه غلامحسین ساعدی

  خلأ آموزش مهارت‌های اساسی

بسیاری از چیزهایی که در طول سال‌های متمادی وقت گذراندن در مدرسه به ما یاد می‌دهند، اصولاً در زندگی روزمره بعدی ما به هیچ درد نمی‌خورد.