img
img
img
img
img

با این کتاب‌ها اخلاق سیاست را بخوانیم

فاطمه‌زهرا مهری

خانه‌ی اخلاق‌پژوهان جوان: معرفیِ بهترین‌های هر موضوع، از رسالت‌های متخصصان است. خانه‌ی اخلاق‌پژوهان جوان که به‌طور متمرکز بر فلسفه‌ی اخلاق پژوهش می‌کند، وظیفه‌ی خود می‌داند بهترین پژوهش‌ها و آثار موجود در زمینه‌ی فلسفه‌ی اخلاق را معرفی کند. این سلسله معرفی‌ها، به معرفی بهترین کتاب‌های فلسفه‌ی اخلاق (در یک موضوع خاص) می‌پردازد. قسمت چهارم از این سلسله معرفی‌ها، معرفی بهترین کتاب‌های اخلاق سیاست است.

برترین کتاب‌های اخلاق سیاست

۱ ـ سیاست (ارسطو)

نمی‌شود به معرفی آثار منتخب حوزه‌ی اخلاق سیاست پرداخت و سیاست ارسطو را به‌عنوان اولین کتاب معرفی نکرد. این کتاب با ترجمه حمید عنایت، در هشت بخش به بهترین وجه در هم تنیدگی این دو مفهوم را نشان داده. ارسطو به بررسی نقش اخلاق در سیاست می‌پردازد. او معتقد است سیاست و اخلاق عمیقاً در هم تنیده‌اند. به‌عبارتی، هدف سیاست نیز مانند اخلاق دستیابی به بالاترین خیر است که ارتباط نزدیکی با فضیلت و سعادت انسانی (eudaimonia) دارد. این بدان معناست که ساختارهای سیاسی باید افراد را قادر به زندگی با فضیلت کنند. بنابراین، اخلاق، زیربنای سیاست را فراهم می‌کند. از نظر ارسطو، حاکمان نه‌تنها باید از نظر سیاسی زیرک باشند، بلکه باید از نظر اخلاقی نیز دارای فضیلت باشند. فضیلت یک دولتمرد یا حاکم برای تضمین عدالت و خیر عمومی بسیار مهم است. بر این اساس دولت عادلانه دولتی است که در آن رهبران و نهادهای سیاسی مظهر فضایل اخلاقی و در درجه‌ی اول نماد عدالت، شجاعت و اعتدال باشند. او توضیح می‌دهد هر جامعه با نگاه به برخی خیرها ایجاد می‌شود و نقش دولت در آن، نه صرفاً بقا یا همکاری اقتصادی، بلکه ارتقا و شکوفایی زندگی بشری است. عدالت از نظر ارسطو، فضیلتی بنیادی و البته سیاسی است که هم مفهومی حقوقی داشته و هم اخلاقی. به این معنا علاوه بر تنظیم روابط بین افراد در یک جامعه سیاسی، تضمین می‌کند شهروندان آنچه را که به درستی متعلق به آن‌هاست بر اساس شایستگی‌هایشان به دست آورند.

۲ ـ مسئولیت و داوری (هانا آرنت)

کتاب «مسئولیت و داوری» اثر هانا آرنت، دیگر کتابی است که باید در لیست ما قرار داشته باشد. اصل رابطه‌ی اخلاق و سیاست از نظر او نقش مهمی در بررسی مسئولیت اخلاقی، به‌ویژه در موقعیت‌های سیاسی افراطی مانند رژیم‌های توتالیتر و خودکامه دارد. آرنت در این اثر به چالش حفظ یکپارچگی اخلاقی در محیط سیاسی ظالمانه، مانند آلمان نازی پرداخته و این سؤال را مطرح می‌کند که چگونه افراد می‌توانند اخلاقی عمل کنند وقتی نظام‌های سیاسی به‌طور فعالانه در حال ترویج رفتارهای غیراخلاقی هستند. آرنت تأکید می‌کند محیط سیاسی به‌شدت بر عاملیت اخلاقی فردی تأثیر می‌گذارد، اما آن را حذف نمی‌کند. مردم، حتی در درون نظام‌های سرکوب‌گر، هنوز هم می‌توانند انتخاب‌های اخلاقی داشته باشند. او بر اهمیت قضاوت‌های اخلاقی ملموس و بر مبنای موقعیت‌های خاص اصرار داشته و از قضاوت‌های مبتنی بر اصول انتزاعی در فضای سیاست استقبال نمی‌کند. از نظر او اخلاق مربوط به قوانین سفت و سخت نیست، بلکه توانایی قضاوت در مورد عملکرد افراد در زمینه‌های خاص است. مشارکت سیاسی واقعی از نظر او به قضاوت فعال و استدلال اخلاقی نیاز دارد، نه مشارکت منفعلانه و پنهان‌کردن گناه فرد خاطی. سیاست نیز مستلزم تعامل متفکرانه است. کنش اخلاقی در حوزه‌ی سیاسی ناشی از توانایی تفکر در مورد پیامدهای اعمال و قضاوت درست است.

۳ ـ اخلاق و سیاست در جامعه (برتراند راسل)

برتراند راسل در این اثر به‌نحو متفاوتی، رابطه‌ی پیچیده‌ی بین اخلاق و سیاست را بررسی کرده و تأکید می‌کند ارزش‌های اخلاقی به‌طور قابل توجهی بر اَعمال و تصمیمات سیاسی تأثیر می‌گذارد. راسل استدلال می‌کند اصول اخلاقی شالوده‌ی رفتار سیاسی را تشکیل می‌دهد. به این معنا که سیاست با خواسته‌های جمعی انسان سروکار دارد و اخلاق کمک می‌کند این خواسته‌ها برآورده شوند. اشتیاقات انسانی ــ مانند میل به قدرت، رقابت، و … ــ بیشتر کنش‌های سیاسی را هدایت می‌کنند. از سوی دیگر، اخلاق با هدف تعدیل این احساسات به دنبال ترویج همکاری و صلح است. بر این اساس، اغلب نظام‌های سیاسی که نمی‌توانند توجیه و توضیح مناسبی برای احساسات زیربنایی انسان ارائه دهند، به درگیری و بی‌ثباتی انجامیده و در حفظ قدرت‌شان ناکام می‌مانند. راسل تأکید می‌کند عدالت یک اصل اخلاقی کلیدی است و قرن‌ها موضوع بحث بوده. ایده‌ی برابری نیز سال‌ها به‌عنوان نمادی از عدالت مطرح شده، اما همواره جوامع مختلف، برابری را به روش‌های مختلفی تعریف کرده‌اند. برای مثال، دموکراسی‌های مدرن اغلب برابری را به حقوق برابر تعریف کرده، اما این حقوق بسته به زمینه‌های سیاسی، متفاوت اِعمال می‌شوند. در مجموع، اخلاق و سیاست جدایی‌ناپذیر هستند، زیرا هدف هر دو ایجاد درک جمعی از خیر است که می‌توان به واسطه‌ی آن جوامع را هدایت کرد. اما اخلاق در مورد اصول جهانی است، درحالی‌که سیاست اغلب در مورد سازش و عمل گرایی است.

۴ ـ اخلاق، قانون و سیاست (آرتور شوپنهاور)

کتاب بعدی اثری است از آرتور شوپنهاور، با نام «اخلاق، قانون و سیاست» به ترجمه‌ی عظیم جابری. علت انتخاب این اثر نگاه متفاوت شوپنهاور به هر دو مقوله است. شوپنهاور در این کتاب بر این نکته تأکید می‌کند که چگونه اخلاقیات زیربنای نظام‌های سیاسی هستند و چگونه قانون و حکومت می‌توانند اصول اخلاقی را منعکس کرده یا به آن‌ها خیانت کنند. شوپنهاور ادعا می‌کند قانون و سیاست در امتداد فلسفه‌ی اخلاق هستند، زیرا این فلسفه‌ی اخلاق است که در ابتدا به مفهوم عدالت و بی‌عدالتی توجه می‌کند. او سیاست را سازوکاری برای مهار رفتار خودخواهانه می‌داند. بر این اساس، از آنجایی که افراد تمایل دارند بر اساس نفع شخصی عمل کنند، قوانینی برای جلوگیری از آسیب‌رساندن به یکدیگر و ایجاد نظم جمعی وضع شده که همان ایده‌ی دولت است. بنابراین از نظر او، حکومت نمی‌تواند اخلاقی باشد، چراکه محصول خودگرایی (منفعت‌گرایی خودخواهانه) افراد بوده و صرفاً برای کاهش تأثیرات منفی این رفتار انسان طراحی شدند. مشخص است که او با ایده‌ی هگل، یعنی دولت به‌مثابه‌ی نهادی الهی که هدفش ارتقای اخلاق است، مخالف بوده و استدلال می‌کند دولت تنها ساختاری عمل‌گرایانه برای جلوگیری از بی‌عدالتی است. شوپنهاور مصرانه معتقد است ذات نظام‌های سیاسی از آن جهت که بر اساس خودخواهی انسان بنا شده ناقص است و در درجه‌ی اول به جای ترویج فضیلت، در خدمت جلوگیری از ظلم و خودخواهی انسان‌هاست. با توجه به نگاه بدبینانه‌ی او به آدمی، طبیعی است که در ادامه با ایده‌ی دموکراسی نیز مخالفت کند. او از دموکراسی بیزاری می‌جوید و نظام‌های دموکراتیک را به دلیل اجازه‌دادن به توده‌های «متوسط» برای داشتن قدرت و گرفتن تصمیمات سیاسی مورد انتقاد قرار می‌دهد. در مقابل، او طرفدار سلطنت بوده و تمرکز قدرت را بهترین شکل حکومت‌داری می‌داند. بدبینی او به دموکراسی ناشی از این باور است که برتری فکری و اخلاقی باید هدایت‌کننده‌ی حکومت باشد، نه اراده‌ی جمعی مردم، که به نظر او اغلب ناشی از جهل و امیال پست است.

۵ ـ فلسفه‌ی اخلاق و سیاست در ایدئالیسم آلمانی

این کتاب در بیش از ۹۰۰ صفحه به رابطه‌ی سیاست و اخلاق در سنت‌های مختلف فلسفی، به ویژه ایدئالیسم آلمانی، ایدئالیسم بریتانیایی، و مشارکت سیاسی فیلسوفانی مانند کانت، فیشته و هگل می‌پردازد. اثر بسیار مهم و ارزنده‌ای که تنها دو مقاله یا به‌عبارتی فصل چهارم و پنجم آن را مجبتی درایتی به فارسی ترجمه کرده. بااین‌حال، از این فرصت استفاده خواهیم کرد و ضمن معرفی بخش ترجمه شده‌ی آن، به محتوای کتاب اصلی نیز می‌پردازیم. نویسندگان این اثر معتقدند تمام متفکران حوزه‌ی فلسفه‌ی سیاسی ذاتاً با ملاحظات اخلاقی دست و پنجه نرم می‌کردند. بر این اساس، می‌توان گفت این اصول اخلاقی است که کنش‌های سیاسی را هدایت می‌کند، حتی در زمینه‌ی پویایی قدرت و اقتدار دولتی.

کانت تأکید می‌کرد نظام‌های سیاسی باید بر اصول اخلاقی و در درجه‌ی اول به این امر پایبند باشند که انسان را به‌عنوان هدف بدانند و نه وسیله. نظریه‌ی عدالت او مبتنی بر آزادی و برابری فردی است و استدلال می‌کند رفتار اخلاقی برای هر نظم سیاسی عادلانه ضروری خواهد بود. به‌عبارتی سیاست اعمال قانون اخلاقی در نهادهای عمومی است. یعنی استقلال اخلاقی شهروندان باید از طریق جمهوریت، بر اساس احترام متقابل و برابری قانونی محافظت شود.

در ادامه، فیشته چارچوب اخلاقی کانت را به فلسفه‌ی سیاسی می‌آورد و استدلال کرد هر دولت وظیفه‌ی اخلاقی دارد شرایطی را ایجاد کند که در ضمن آن افراد بتوانند توانایی‌های خود را (در حالی که در جامعه‌ای عادلانه زندگی می‌کنند) تحقق بخشند. از نظر فیشته، دولت اخلاقی صرفاً به معنای حفظ نظم نیست، بلکه ایجاد محیطی است که در آن رفتار اخلاقی تشویق شده و حقوق فردی رعایت شود.

در این بین، هگل معتقد به رابطه‌ی پیچیده‌تری بین سیاست و اخلاق بود. نزد او دولت به‌عنوان مظهر زندگی اخلاقی تلقی می‌شد. دولت یعنی به فعلیت رساندن آزادی و متعادل کردن حقوق فردی طبق خواسته‌های اخلاقی جامعه. هگل اخلاق فردگرایانه را نقد کرده و پیشنهاد می‌کند آزادی واقعی از مشارکت در نهادهای عقلانی مانند خانواده، جامعه‌ی مدنی و دولت ناشی می‌شود. به‌عبارت دیگر، زندگی اخلاقی از طریق مشارکت فعال در حوزه‌ی سیاسی تحقق می‌یابد، جایی که آزادی شخصی با تعهدات جمعی سازگار می‌شود. او می‌گوید «دولت، تحقق ایده‌ی اخلاقی است، جایی که آزادی فردی و خیر جمعی ترکیب شوند، آن هم نه به‌عنوان یک سازش ساده، بلکه به‌عنوان بیان کامل زندگی اخلاقی انسان».

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  دلیل استفاده استیون کینگ از نام مستعار

استیون کینگ نام مستعار ریچارد باچمن را برگزید و با آن، داستان‌های متعددی نوشت.

  تحلیل محتوای یک پیوند

درباره‌ی روابط عاطفی و فکری جلال آل احمد و سیمین دانشور به مناسبت سالگرد ازدواجشان

  سیاست شعر نیست

سالروز درگذشت محمدتقی بهار؛ شاعر، ادیب، روزنامه‌نگار و سیاستمدار

  بگذار عقل اربابت باشد*

عرض ارادتی به روح مینوی دکتر محسن جهانگیری، استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران

  گفت‏‌وگو با سعدی درباب بشرِ خودکش

سعدی، آزادی واقعی را برآمده از مهرورزی انسانی می‌شناسد و ازهمین‌روست که انسان بی‌تفاوت نسبت به رنج دیگران یا آدم بی‌عشق را از جرگه‌ی انسانیت خارج می‌داند.