اعتماد: ۹ آبان امسال به مناسبت انتشار مقاله دوست فاضل و دغدغهمندم علی نیکویی درباره آب و ایزدبانوی آبها در ایران باستان با عنوان «آناهید و جشن آبانگان» در همین صفحه اندیشه، یادداشت کوتاهی نوشتم با این عنوان که «چرا اسطوره را باید جدی گرفت؟» در آن یادداشت سعی کردم در حد سواد ناچیزم درباره واژه و مفهوم اسطوره و کارکرد آن به اختصار بنویسم و به سوالی که مطرح کردم، پاسخ بدهم. اکنون علی لطف کرده و به مناسبت جشن آذرگان، مقاله خوبی درباره جایگاه آتش در اندیشه ایرانیان باستان نوشته. دلم نیامد در صفحهای که نوشتار سودمند و خواندنی او منتشر شده، حضور نداشته باشم. از طرفی تکرار مکررات را نمیپسندم و فکر کردم بهتر است از تجربه اندک خودم در شناخت اسطورهها بنویسم.
من هم مثل شما بدون اینکه بدانم، در جهانی مملو از اسطورهها و نشانهها و باورهای اساطیری به دنیا آمده و پرورش یافتهام. در بهمن ماه متولد شدهام، نوروز را با خانواده در کنار سفره سین گذراندهام، از اینکه زباله در آتش بیندازم، منع شدهام، یاد گرفتهام که باید به نان و آب احترام گذاشت، شنیدهام که به جای «مرداد» باید گفت «امرداد»، که روان مردگان تا روز سوم در اطراف آنهاست و… آن زمان نمیدانستم که هر یک از این مفاهیم و باورها ریشههای اساطیری دارد.
بعدها که به فلسفه علاقهمند شدم، از جهان اسطورهها فاصله گرفتم. گوشه و کنار مقالات یا کتابهایی درباره اسطورهها و معنا و کارکرد آنها میخواندم، اما در کتابها نوشته بودند که فلسفه زمانی آغاز شد که بشر کوشید از تفکر اسطورهای فاصله بگیرد و به جای «میتوس» (اسطوره)، «لوگوس» (عقل) را بنشاند و برای جهان و هستی، توضیحی عقلانی ارایه کند، یعنی مثلاً به جای اینکه روایتی اسطورهای از آفرینش جهان بسازد و بگوید اهورامزدا اول آسمان را به این شکل و به آن شکل پدید آورد و بعد آب را و بعد زمین را و بعد گیاه و حیوان و آدم را، بگوید اصل و منشا (در یونان میگفتند آرخه) همه موجودات آب است (تالس) یا آتش (هراکلیتوس) یا اعداد (فیثاغوریان) یا هوا (امپدوکلس) و برای این ادعا توجیهاتی عقلپسند ارایه کند.
این میل به عقلانیت و توجیه عقلانی باعث شد که از جهان اسطورهها فاصله بگیرم و حتی نسبت به آنها بدبین شوم و فکر کنم میتوان آنها را کنار گذاشت یا اینکه باید این کار را کرد. اما هر چه سن و سالم بیشتر شد و در کنار خواندهها و شنیدهها و دیدهها، تجربیاتم افزون، فهمیدم که قضیه به این سادگی هم نیست و گسست کامل و کنار گذاشتن اسطوره، حتی اگر مطلوب هم باشد، ممکن نیست.
اسطورهها، چنانکه در یادداشت قبلی هم نوشتم، کارکردهایی فراتر از معرفتبخشی دارند و به همین علت اگر آنها را از در بیرون کنیم، از پنجره به خانه زندگی آدمها بر میگردند، به علل و دلایل مختلف فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و حتی میتوان گفت فلسفی. آدمیزاد موجودی صرفاً عقلانی نیست که همه کرد و کارهایش را با دو دو تا چهارتای عقل و با ابزار علم به انجام برساند. او مجموعهای از احساسات و عواطف و امیال و نیازهاست و اسطورهها خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناخودآگاه، برآورنده بسیاری از نیازهای او هستند. حتی در همین جهان به ظاهر تحت سیطره علم و تکنولوژی هم برای فهم بسیاری از کارهای بشر، خواه در سطح فردی و خواه در سطح اجتماعی، باید به اسطورهها مراجعه کرد. مثلاً در همین دنیای ما یک قومی باوری اساطیری دارد، مبنی بر اینکه فلانجا، ارض موعود (سرزمین وعده داده شده) ما است و براساس این عقیده اساطیری، به مردمانی دیگر زور میگوید و آنها را میکشد و آواره میکند. ممکن است بگویید اینها همهاش توجیه است. من هم انکار نمیکنم اما این را هم نمیتوان انکار کرد بسیاری واقعاً این باور اساطیری را قبول دارند. گو اینکه تا زمانی که اسطورهها و کارکردها و ساز و کارشان را دقیق نشناسیم، نمیتوانیم اسطورهزدایی کنیم و کماکان عدهای هستند که براساس باور قلبی یا فریبکارانه با توجیه آنها برای دیگران دردسر درست میکنند.
مثالی که زدم، البته یک مورد حاد و نگرانکننده است که متاسفانه مثل آن کم نیست. اما اسطورهها همیشه هم اینقدر خطرناک نیستند و لازم نیست با آنها خیلی تند و خشن برخورد کرد. مثلاً در مورد همین جشنهایی که علی معرفی میکند. این جشنها در هزارههای دور به علل و دلایل متفاوتی پدید آمدهاند و آدمیانی که آنها را باور داشتند و پاس میداشتند، با مفهوم «اسطوره» به معنای امروزین آن آشنا نبودند و مثلاً مرادشان از آتش و آب و زمین و… نمادین و مجازی و استعاری نبود، بلکه آنها را به معنای واقعی (literal) درنظر میگرفتند. اما امروز ما با پیشرفتهای علمی میدانیم که آب و آتش و هوا معنای دیگری دارند و روند پیدایش آنها طور دیگری است. اما کماکان از این جشنها و آیینها دفاع میکنیم و به کارکردهای اجتماعی و مثبت آنها در ایجاد همبستگی و القای شادی و شادمانی فکر میکنیم.
خلاصه اینکه امروز من هم فهمیدهام اسطورهها اموری بسیار پیچیدهتر از آن چیزی هستند که در کلاسهای ابتدایی فلسفه میگفتند و از حضور آنها گریز و گزیری نداریم، حتی اگر دوست نداشته باشیم. از این رو شناخت آنها نه فقط در فهم رفتارها و کردارهای اجتماعی آدمها در سرزمینهای مختلف یاریرسان است، بلکه به خودم هم کمک میکند که منشا بسیاری از باورها و دانستههایم را بفهمم. راستی شما میدانید چرا اسامی ماههای سال در تقویم ما فروردین و اردیبهشت و خرداد و مرداد و… است؟ میدانید مهر یعنی چه؟ میدانید کلمههای بهشت و دوزخ از کجا آمده؟
فرسایش معنایی در زبان کتاب
داستانهای پلیسی محفلی برای فرار از ترسها، نگرانیها، استرس و فشارهای زندگی روزمره را ارائه میدهند.
عوامل مختلفی وجود دارند که ممکن است سبب شوند، تجربهی نخستینِ فروپاشی و مواجهه با ”دیگری“ خدشه بردارد و ”من“ قادر نباشد، ساختاربندیِ خود را چنانکه باید کارآمد و سازگار به ثمر بنشاند.
تقریباً هیچکدام از کلمههای قصهنویسی براهنی زائد نیست حتا برخی تکراریها.
انسانها کمتر از تاریخ درس میآموزند؛ گویی تا خود تجربه نکنند باورشان نمیآید.