اعتماد: کتاب عاشورا، فساد و اصلاح چند ویژگی فرمی دارد که سبب میشوند به لحاظ فرم، این اثر منحصر به فرد باشد.
۱- نخست آنکه محتوای این کتاب در سخنرانیهای محرم و عاشورا، در مجالس تعزیت امام حسین(ع) تولید شده است. از این رو، نگاه سخنران و نگاهِ نخستین مخاطبان متن به موضوع محوری این سخنرانیها یعنی سیدالشهدا و واقعه عاشورا، نگاه ارادتمندانه، عاشقانه، مومنانه و در یک کلام، نگاه رهرو به راهبر است.
۲- دوم آنکه مرحوم دکتر فیرحی به عنوان استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، مقید بود تا محتوایی علمی در ارتباط با واقعه عاشورا تولید کند. این محتوا برآمده از تأملات آکادمیک دکترفیرحی درخصوص جامعهشناسی سیاسی، تاریخ تحلیلی، فلسفه سیاسی و فقه بود. اینها سبب شده است تا این کتاب فراتر از نگرشهای رایج به واقعه عاشورا به دهلیزهای ناپیدای تاریخ وارد شود و بر زوایای تاریک آن پرتو بیفکند.
۳- سوم آنکه این کتاب حاصل بیش از یک دهه تأمل مرحوم دکتر فیرحی درباب عاشوراست. از این رو به خوبی میتواند تحول اندیشه آن بزرگوار را در خصوص سیاست، تاریخ و دین نشان دهد. اگر نگرش آن مرحوم در دهه ۸۰ بیشتر بر جامعهشناسی سیاسی و تحلیل گزارشهای تاریخی از عاشورا متمرکز بود در دهه ۹۰ متمرکز است بر اخلاق سیاسی اجتماعی آن دوره و نهایتاً در آغاز قرن حاضر بر آسیبشناسی فساد و راهحل مصلحانه سیدالشهدا تاکید کرده است.
۴- چهارمین ویژگی این مجموعه انکشاف مفاهیم ژرف از زبان رایج علم سیاست و تاریخ است. مفاهیمی همچون سنت، انقلاب، محافظهکاری، بیعت، قرارداد، دموکراسی، اصلاح و فساد، در این کتاب واکاوی مفهومی شدهاند و بسته به نیاز نظریهپردازانه معانی ضمنیای که برای هریک از آنها وجود داشته مورد توجه و تاکید قرار گرفتهاند .
۵- نهایتاً اینکه در این مجموعه به تدریج مساله بحران در سیاست پرنگ و پررنگتر میشود؛ مصادیق آن در قالبهایی همچون دگردیسی خلافت، بینظمی و آشوب، فقدان آزادی، فساد سیستمیک، پدیده تئوالیگارشی و سنتِ ساختگی متبلور میشوند و آنچه رخ میدهد، فاجعه قربانی شدن امام حسین (ع) است. آسیبشناسی برهه تاریخی سالهای منتهی به واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری، دکتر فیرحی را به جستوجوی تلاشی مداوم برای یافتن راهحل اصلاحی واداشته بود؛ راهحلی که در قالب مفاهیمی همچون احیای آزادگی، وظیفهشناسی نخبگان در کنش اجتماعی و سیاسی، بازگشت به گفتمان سنت، و وفاداری به قرارداد از آن سخن میگفت.
از خلافت رسول خدا(ص) تا پادشاهی شبه رومی
این ویژگیها موجب شده است تا عاشورا، فساد و اصلاح به عنوان بخشی از پازل اندیشه دکتر فیرحی، حاوی بازخوانی تجربه تاریخی دگردیسی حکومت اسلامی از خلافت رسولالله (ص) به پادشاهی شبه رومی و ساسانی باشد. دکتر فیرحی در این کتاب به جستوجوی مدل عامی است که بتواند با استفاده از مولفههای آن هرگونه دگردیسی سیاست دینی را شناسایی کند، زوایای ناپیدای آن را آشکار سازد، عوامل ایجاد و بزرگ شدن آن را مشخص سازد و بدینسان به ارایه راهحل اصلاح آن نایل آید.
تبیین حرکت اعتراضی- انقلابی امام حسین(ع)
در عین حال، دغدغهای مداوم همچون ردی ماندگار در تمام سخنرانیهای این مجموعه وجود دارد که برآمده از دغدغه دینی، به خصوص کلامی-الاهیاتی مرحوم دکتر فیرحی است. مرحوم دکتر فیرحی در تمامی این سخنرانیها تلویحاً و تصریحاً در پی ارایه پاسخی معقول، علمی و البته متکلمانه به این پرسش است که چرا سیدالشهدا (ع) به بهای شهادت خود و عزیزان و اصحابش و به اسارت رفتن خانوادهاش حاضر به بیعت با یزید نشد و روندی را برگزید که منجر به شهادتش شد؟
در دفاع از عقلانیت تشیع
اگر قدری به این مجموعه دقت کنید در تمامی این سخنرانیها اهتمام دکتر فیرحی به این پرسش را خواهید یافت. این اهتمام برآمده از سنت عاشوراپژوهان عالم و فرزانهای است که در طول تاریخ تشیع کوشیدهاند تا از عقلانیت تشیع همواره دفاع کنند و صیانت از مرزهای اندیشهورزانه شیعی را در ارایه تبیینها و استدلالهای عقلانی در خصوص باورها و کنشهای ائمه جستوجو میکردند. به یک اعتبار میتوان گفت تمام این کتاب در واقع، پاسخی معقول به چنین پرسشی است. اما به نحو خاص نیز در فرازهای متعددی از این کتاب میتوان پاسخهایی به نحو صریح و روشن به پرسش پیشگفته یافت. بهطور خلاصه به باور دکتر فیرحی مقاومت در برابر یزید و پرهیز از بیعت با چنین فردی انتخاب روشن امام حسین(ع) بوده است و از آغاز حرکت به سوی مدینه تا روز عاشورا سخن سیدالشهدا (ع) این است که «مثلی لایبایع مثله». کسی همچون امام حسین (ع) عقلا و شرعاً نمیتواند با کسی چون یزید بیعت کند و اگر بیعت کند از سوی عاقلان و خردمندان تاریخ مورد نکوهش و پرسش قرار خواهد گرفت. اما آنچه درنهایت در روز عاشورا رخ داد انتخاب اولیه امام حسین(ع) نبود. چه اینکه آن حضرت تصمیم داشت در عین حال که با یزید بیعت نمیکند راه سرزمینی را پیش بگیرد که امکان جنگ منتفی شود.
چرا امام حسین به کوفه رفت؟
اما پرسشی که در اینجا پیش میآید این است که پس چرا امام جانب کوفه را پیش گرفتند و به دعوت مردم کوفه پاسخ گفتند؟ دکتر فیرحی میگوید چون امام با دعوت مردم کوفه بسته به جایگاه امامت نمیتوانستند از پاسخ به آنها امتناع کنند. در واقع این دعوت به لحاظ اجتماعی امام را در شرایطی قرار داد که چارهای جز اجابت آن نداشتند. در جایی هم که فهمیدند مسلم به شهادت رسیده است و پشتیبانی مردم کوفه منتفی شده است و مذاکرات برای هجرت به جایی دور به بنبست رسیده، چارهای جز رویارویی با عمرسعد باقی نمانده بود. زیرا معلوم بود که تسلیم شدن یا نشدن امام حسین (ع) تنها یک نتیجه خواهد داشت و آن شهادت آن حضرت است. این پاسخ پاسخی است که میتوان از چند سخنرانی این مجموعه برداشت کرد. از این دغدغه دینی و الاهیاتی که بگذریم، موضوع بعدی معطوف به مساله سیاست و حکمرانی در اسلام است.
ساختار سیاست دینی و عدالت به مثابه انصاف
دکتر فیرحی در مصاحبهها و آثار مکتوبشان اهتمام زیادی به مساله عدالت در حکمرانی داشت. در دیدگاه آن مرحوم عدالت نه با تعریف ارسطویی آن، نه با ایجاد پول به هدف تقسیم یکسان ثروت و نه صرفاً با وضع قانون به دست میآید؛ بلکه عدالت تنها با تمسک به مفهوم انصاف حاصلشدنی است. این رویکرد به عدالت، در تحلیل تاریخ منتهی به عاشورا و بررسی سیستمی که نهاد خلافت در توزیع بیتالمال برقرار ساخته بود، به خوبی نشان میدهد که چگونه عدالت به مثابه انصاف راه حال برون رفت از بحران فزاینده حکمرانی اسلامی پس از پیامبر اکرم (ص) بود؛ و به همینسان بیتوجهی به این مفهوم چگونه منجر به گسترش فساد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و بالاخره بروز فاجعه شهادت نواده رسول خدا شد.
دکتر فیرحی بر این باور بود که عدالت خواه به معنای مدرن آن و خواه در معنای کهن، مبتنی بر خیر عمومی است که انصاف ضمانت اجرایی آن است. بدین منظور فقه را به عنوان نظامی که به هدف حفظ جان، مال، نسل، عقل و دین مردم در واقع ضامن خیر عمومی است، و در پی دفع اضرار به مردم است، کارآمد میدانست. در عین حال از آنجا که دکتر فیرحی فقه را مهمترین دانش عملی میدانست که هم افتخار موفقیتهای جهان اسلام را به عهده میگیرد و هم مسوول همه ناکامیهاست، این مساله را نادیده نمیانگاشت که آنچه سبب شد تا نهاد خلافت دست به خون امام حسین(ع) بیالاید، خوانش ناموزون و سوءاستفاده از آموزههای فقهی بود. دکتر فیرحی بارها و بارها در این کتاب این سخن امامحسین(ع) را به بیانهای متفاوت میگوید که یزید حلال خدا را حرام کرد و حرام خدا را حلال؛ تاکید میکند که بیعت با یزید به عنوان بیعت مشروط به حرام، اساساً حرام بود و به همین دلیل سیدالشهدا(ع) بیعت نکرد. اما تخطی از سنت رسول خدا و وارونه جلوه دادن ارزشها و هنجارهای حکومت نبوی و احیای پادشاهی ساسانی و رومی سبب شد تا نخبگان چشم بر این فقه وارونه ببندند و دست معاویه و سپس یزید را در تدارک تحریم حلالها و تحلیل حرامها باز بگذارند. نگرش آکادمیک دکتر فیرحی به واقعه عاشورا در سخنرانیهای آغازین این کتاب معطوف است به این دیدگاه که در همه دورهها در جهان اسلام، دانش فقه دانش مرکزی و اصلی بوده و دانشهای متعددی همچون فلسفه، اخلاق و کلام وجود داشته که حاشیهای بودهاند، چراکه تولید حکم الزامآور تنها و تنها منحصر در طریق فقه است؛ نه هیچ دانش دیگری و این بدان معناست که هسته مرکزی دانش در ایران و جهان اسلام فقه است.
گذر از فقهمحوری و توجه به اخلاق و کلام
اما هر قدر که به سخنرانیهای پایانی کتاب نزدیک میشویم، شاهد تغییر تدریجی نگرش دکتر فیرحی در این خصوص هستیم. تبدل حکومت پیامبر (ص) از خلافت به پادشاهی و آسیبشناسی این فرآیند، نشان میدهد که اگر فساد، محصول خفتگی و غفلت مسلمانان است، لاجرم اصلاح، پیآمد بیداری و هوشیاری آنان است. این موضوعی است که در آخرین سخنرانی این کتاب مطرح شده است. دکتر فیرحی در این آخرین سخنرانی چهار نظریه را درباب اصلاح مطرح میکند و با تکیه بر خطبه امام حسین (ع) در منا بر این باور است که تصویر ارائه شده از سوی امام حسین (ع) از جامعه آن زمان، جامعهای آفت زده را نشان میدهد که ظاهری مذهبی دارد اما در زیر فشارها در حال شکستن است؛ درست مانند دانههای یک مزرعه آفتزده که ظاهری زیبا دارند اما با اندک فشاری، له میشوند؛ لذا در این جامعه، مناسکی مانند نماز جماعت، زکات و تمام ظواهر، بر سر جای خود قرار داشت اما با کوچکترین تکانی، دچار شکست میشد. پس نمیتوان از این مسلمانی، استفاده چندانی برای خود و دیگران کرد. فیرحی در سالهای پایانی حیاتش برای اصلاح از دیدگاه فقه مرکزی عبور کرده بود و کلام و اخلاق را نیز در کنار فقه برای یافتن راهحل اصلاح حکومت ضروری میدید.
وضعیت اخلاقی اجتماعی در حکومت معاویه
توجه به وضعیت اخلاق اجتماعی در حکومت معاویه، دکتر فیرحی را به این نتیجه رسانده بود که اگر جامعه ضعیف باشد، نخبگان زبان به کام خواهند گرفت و حاصل این مماشات با فساد سیاسی و اجتماعی حاکم منجر به شکلگیری دیالکتیکی خواهد شد که جامعه دینی و نخبگان را روز به روز به انحطاط بیشتر و بیشتر فروخواهد برد. این دیالکتیک به جای اینکه نخبگان را برانگیزد تا به دین، استناد کنند و با معیارهای دین نهادهای جامعه و سیاست را تنظیم کنند؛ وضعیت وارونهای را میپذیرد و در آن با استناد به دینی که برساخته و محصول سلیقه و منافع امویان است، کوشش میشود که وضعیت خراب جامعه توجیه شود. این دیالکتیک نافرجام تنها با بازگشت یکایک نخبگان به اخلاق به پایان خواهد رسید.
فقدان اخلاق و دگردیسی خلافت
فقدان اخلاق در جای دیگری نیز خود را آشکار میسازد. آنچه دکتر فیرحی آن را دگردیسی خلافت میخواند از یک سو نتیجه جاهطلبیهای بنیامیه بود و از سوی دیگر برآیند بیتفاوتی نخبگان به حق و حقیقت بود. دکتر فیرحی به این سخن سیدالشهدا (ع) که فرمود: «فأنْتُمْ الْمسْلُوبُون تِلْک الْمنْزِله و ما سُلِبْتُمْ ذلِک إِلّا بِتفرُّقِکمْ عنِ الْحقِّ و اخْتِلافِکمْ فِی السُّنّهِ بعْد الْبینهِ الْواضِحهِ و لوْ صبرْتُمْ علی الْأذی و تحمّلْتُمُ الْمئُونه فِی ذاتِالله کانتْ أُمُورُالله علیکمْ ترِدُ» استناد میکند و بر این باور است که موقعیتسوزی نخبگان به گاهِ فاصله گرفتن از حق، رخ میدهد و این منجر به تحریف و اختلاف در سنت پیامبر (ص) میشود.
تحریف سنت رسول خدا، کاری تخصصی بود
او بدین نکته به درستی تاکید میکند که تحریف سنت حضرت رسول(ص)، از توان یک فرد عادی، خارج بود؛ زیرا کاری حرفهای و تخصصی به شمار میرفت. تنها کسانی قدرت تحریف داشتند که زیر و بم آن سنت را میفهمیدند و به خوبی میشناختند و به ادبیات و مستندات آن سنت اشراف داشتند. از این رو کسانی میتوانستند سخن پیامبر را تحریف کنند که دقیقاً میدانستند باید به کجا خدشه وارد کنند تا دلالت سخن پیامبر(ص) را تغییر بدهند یا اعتبار آن را زایل کنند. این رویگردانی از حق به استناد سخن سیدالشهدا(ع) معطوف است به راحتطلبی و تسلیم فساد شدن و سکوت و مماشات را به جای امر به معروف و نهی از منکر برگزیدن. همه اینها یعنی به محاق رفتن اخلاق و نادیده انگاشتن اصول اخلاقیای همچون عدالت، امانتداری، صداقت و نهایتاً شجاعت. بدینترتیب میتوانیم با مطالعه عاشورا، فساد و اصلاح دریابیم که دکتر فیرحی آهسته آهسته از نگرشی که پیریزی هرگونهای از ساختارهای اجتماعی یا سیاسی را متوقف بر فقه میکرد و معتقد بود اصلاح نیز تنها و تنها از طریق فقه میسر است، چراکه این دانش دانش تولید حکم الزامآور است، قدری فاصله گرفت و در سالهای پایانی عمر، جای نسبتاً فراخی را برای اخلاق گشود.
بازنگری در مبانی فقه سیاسی
اما آنچه در این پارادایمشیفت اگر بتوان به آن با چنین عنوانی اشاره کرد، اهمیت دارد، بازنگری دکتر فیرحی در مبانی فقه سیاسی است. در این بازنگری توجه به قرارداد و آزادی بیعت اهمیت بسیار زیادی دارد. اساساً قرارداد است که میتواند به صورت آگاهانه شهروندان را در یک حاکمیت سالم ارج بنهد و دیدگاه آنان را در تعیین سرنوشت اجتماعی و سیاسیشان به عنوان عامل تعیینکننده تشخص ببخشد. از این رو با توجه به ساز و کارهای عرفیای که بر جامعه قبیلهای اعراب حاکم است، حضرت علی (ع) تا هنگامی که به آن حضرت برای بیعت، رجوع نشده است، خود را به مردم تحمیل نمیکند و این یعنی به رسمیت شمردن اراده اجتماعی و آزادی اراده افراد در تعیین حاکم.
شهروند قوی؛ سوژه خودگردان
این بازنگری در مبانی فقه سیاسی، دکتر فیرحی را به تبیینی جامعهشناسانه واداشته که در آن بین جامعه قوی و جامعه ضعیف فرق قائل میشود. به باور آن مرحوم، عناصر شکلدهنده به جامعه قوی، دو چیز است: یکی نهادهای مدنی قوی است و دیگری شهروند قوی. شهروند قوی همان کسی است که در ادبیات علمی دکتر فیرحی با عنوان
«self-inclusive subject» یا سوژه خودگردان نامیده میشود. شهروند قوی برای زندگی خود، صرفاً چشم به کنش دیگران نمیدوزد، بلکه به مدد تصمیمگیری آگاهانه رای خود را براساس اصول اخلاق تعین میبخشد. فعلیتبخشی به اراده آزاد و آگاهانهای که با تمسک به اخلاق کنش سیاسی خلق میکند منجر به این میشود که بیعت در تاریخ سیاسی اسلام به عنوان بنیاد دخیل در مشروعیت سیاسی اهمیت پیدا کند و دولتی به عنوان دولت اسلامی مقبول آموزههای رسول خدا (ص)، امیرالمومنین و امام حسین(ع) باشد که برآمده از بیعت به عنوان قراردادی اخلاقی نشأت گیرد.
از منظر کتاب عاشورا، فساد و اصلاح این فرمایش علی(ع) که «فمنْ قبِلنِی بِقبُولِ الْحقِّ فاللّهُ أوْلی بِالْحقِّ و منْ ردّ علی هذا أصْبِرُ حتّی یقْضِیالله بینِی و بین الْقوْمِ بِالْحقِ»؛ یعنی اگر مردم نخواستند پیش بروند، من هیچ کس را اجبار نمیکنم، نماد و تجلی حاکمیت برآمده از بیعت و قرارداد است. اصلاح خلافت و نجات دادن سنت نبوی از حاکمیت استبدادی و مزورانه معاویه متوقف بر بیعت است. از این رو اگر اهتمام و رضایت مردم در تغییر روند خلافت نباشد، یا علیبن ابیطالب(ع) خانهنشین میشود یا حسین بن علی(ع) به شهادت میرسد. لذا حضرت علی(ع) دو گونه بیعت دارد؛ یکی بیعت کلی که «یاران و اهل بیت» او به آن اقدام میکنند و جنبهای تشریفاتی دارد و گونه دوم بیعت که بیعتهای تکتک است از یکایک اشخاص. این رویکرد به حاکمیت اسلامی، متضمن به رسمیت شمردن قدرت جامعه قوی است که هم نهادهای مدنی قدرتمند دارد و هم شهروندان متخلق صاحب اراده آزاد و آگاهانه. فرد قوی، سازنده بیعت است و بدون او بیعت، تشریفاتی بیش نیست.
در مقابل اگر جامعهای ضعیف باشد، هیچ یک از این دو عنصر را نخواهد داشت. در چنین جامعهای قراردادی وجود ندارد و اساساً عهد نوشته یا نانوشتهای بین حاکم و رعایا بسته نمیشود تا چه رسد به اینکه حاکم خود را ملزم به وفای به عهد ببیند. چنین سیاست و جامعهای بیعت را مبدل به یک مراسم تشریفاتی بیروح میکند تا از کالبد آن برای تظاهر به مشروعیت خود استفاده کند. این همان ساختاری است که منجر به روی کارآمدن کسانی به تعبیر غزالی میشود که «من اشتدت وطأته» هستند؛ یعنی کسانی که بالاخره پشتشان گرم و قوی است، و اگر یک تن هم با آنها بیعت کند، تشریفات مشروعیتبخششان اجرا شده است.
بازخوانی تاریخ در یک متدولوژی مدرن
دکتر فیرحی با تمسک به اخلاق، به بازخوانی تاریخ پرداخته است. در این بازخوانی مصطلحات سیاسی را دوباره معنا کرده و با دقت نظر در منشا رفتارهای سیاسی کوشیده است تا بنیادهای اخلاقی سیاست عرفی رایج را به چالش بکشد. در این راستا، ناتوانی یا توانمندی حاکم نه وابسته به چند و چون غلبه به مردم و تحمیل حکمرانی بلکه وابسته است به تقوای فردی و تامین خیر عمومی. برای نشان دادن این بازخوانی دکتر فیرحی به مطالعه موردی شخصیت نعمان بشیر والی کوفه میپردازد. نعمان بن بشیر معتقد بود که کوفه، کوفه است با مقتضیات اخلاقی و اجتماعی خاص به خود و والی کوفه باید آن را از فشار شام، حفظ کند. درواقع، او با اینکه منصوب معاویه بود، خود را وکیل مردم کوفه میدانست.
مورد ویژه نعمان بن بشیر
دکتر فیرحی در بازخوانی تاریخ کوفه بر این نکته پای میفشرد که تاریخنگاریهای رایج از نعمان شخصیتی را برساختهاند که مشخصه اصلی آن بیکفایتی در به دست گرفتن زمام امور و ناتوانی در سرکوب ناراضیان از حکومت شام بود. اما چنین ارزیابیهایی به باور مرحوم فیرحی ارزیابیهای تاریخنگارانی است که در راستای سیاستورزی فاقد اخلاق قلم میزدند. آن مرحوم بر این باور بود که کسانی همچون نعمان که متهم به ضعف شدهاند، افرادی قوی بودهاند. برای نعمان سخن طرفداران معاویه که او را متهم به ضعف و بیکفایتی میکردند و میگفتند: «إنک ضعیف أو متضعف» یعنی تو یا ضعیف هستی یا خودت را ضعیف جلوه میدهی، اهمیت نداشت. نعمان در پاسخ گفته است: «أن أکون ضعیفا وأنا فی طاعهالله أحب إلی من أن أکون قویاً فی معصیهالله»؛ ترجیح میدهم ضعیف و در طاعت خدا باشم تا قوی و در معصیت او باشم». در بازخوانی دکتر فیرحی از تاریخ، اجازه ندادن نعمان به دولت مرکزی برای تحمیل سیاستهای معاویه و یزید بر مردم کوفه، نه ضعف و سستی که عین قدرت و اقتدار سیاسی است. این اقتدار در سیاستی که حضرت علی (ع) نیز بنیاد مینهد به همین ترتیب قابل مشاهده است. دکتر فیرحی خوانش خود از تاریخ سیاسی را خوانشی مدرن میداند و صراحتاً متذکر میشود که در ادبیات حکمرانی امروز، حکمرانی موفق، حکمرانیای است که بتواند خود را کنترل کند و از آسیب رسیدن به جامعه، جلوگیری کند. امام علی (ع) تیغ تیز نقدهای برآمده از عرف سیاسی مصطلح را به جان خریده بود و آبروی خود را مایه آرامش جامعه قرار داده بود. آنچه برای امیرالمومنین اهمیت داشت جلوگیری از شکاف و انشقاق اجتماعی به سبب دستهبندیهای سیاسی بود. به تعبیر امروزین، آن حضرت از تمامی منافع خود چشم پوشید تا از دو قطبی یا چه بسا چند قطبی شدن جامعه مسلمانان جلوگیری کند. از این روست که فرمود: «واللّه ما مُعاوِیهُ بِأدْهی مِنِّی ولکنّه یغْدِرُ ویفْجُرُ ولوْ لا کراهِیهُ الْغدْرِ لکنْتُ مِنْ أدْهی النّاسِ» یعنی به خدا قسم معاویه زیرکتر از من نیست بلکه فریبکاری و پیمانشکنی میکند؛ اگر من میخواستم به چنین کارهایی متوسل شوم در شمار زیرکترینها بودم. امیرالمومنین (ع) تمام حیثیت خود را هزینه میکند تا از هستی جامعه، دفاع کند.
شیعه آل ابیسفیان و شیعه آل علی(ع)
به باور دکتر فیرحی یکی از مهمترین جنبههای بحرانزا در خلافت بعد از پیامبر (ص) انشقاق و چند دستگی مردم تحت تأثیر موضوعات مختلف بود. روی کار آمدن یزید، موجب شکلگیری دوگانهای به نام «شیعه آل ابی سفیان» و «شیعه آل علی (ع) » شده بود و این دو گروه، جامعه را به دو قطب و جریان تقسیم کرده بودند. در عین حال، شمار بسیاری از مسلمانان میکوشیدند که خود را کنار بکشند؛ چراکه با خود میاندیشیدند امام حسین (ع) برای دین پدر خود، حرکت میکند و سخن میگوید، و آل ابیسفیان نیز برای حفظ قدرت شام؛ لذا بخش عمده جامعه مبدل به انسانهای بیتفاوتی شدند که تنها کنش آنها در برابر مفاسد سیاسی و اجتماعی سکوت بود.
جایگاه اخلاق در جامعه جاهلی
جامعه قوی و حکمرانی سالم انسانهای عادی را خلّاق میکند و از خلاقیتشان نهادهای مدنی و حاکمیت سیاسی بهرهمند میشوند؛ اما جامعه ضعیف و حاکمیت مستبد، مردم عادی را به سمت رذیلت سوق میدهد و زیرکانی را که میتوانستند نخبگان مثبت و فایدهرسان جامعه باشند، تبدیل به شیاد میکند. وضعیت اول وضعیتی پایدار و بادوام را برای حاکمیت به ارمغان میآورد. استفاده از نخبگان و تقدم دیدگاه آنها در امور منجر به رشد و شکوفایی جامعه خواهد شد. اما وضعیت دوم جامعه جاهلی را برمیسازد که دوام آن دردناک و فسادانگیز است و از بینرفتن آن منجر به از دست رفتن نظام جامعه میشود. جامعه جاهلی جامعه فاقد اخلاق است. حکمرانی آن آلوده به انواع فسادهاست و شهروندانش تنها با تهی شدن از اصول اخلاقی قدر میبینند و بر صدر مینشینند. دکتر فیرحی برای تمایز بین این جامعه به این فرمایشات امیرالمومنین (ع) تمسک کرده است که «یسْتدلُّ علی اِدبارِ الدُّولِ بِاربعٍ: تضییعِ الاُصولِ و التّمسُّک بِالفُرُوعِ و تقدیمِ الاراذِلِ و تاخیرِ الافاضِلِ»؛ اینکه اراذل، جلو بیفتند و افاضل، عقب یا «… بِأرْضٍ عالمها مُلْجمٌ وجاهِلُها مُکرمٌ». بنابراین مصادر یک جامعه قوی جای بازی اراذل نیست؛ بلکه وقتی انسجام جامعه از دست رفت و نظم خردمندانه آن دگرگون شد، جولانگاه اراذل میشود.
بنیان خوانش مدرن فیرحی از تاریخ حکمرانی اسلامی
خوانش مدرن دکتر فیرحی از تاریخ حکمرانی اسلامی در واقع مبتنی بر یک متدولوژی مدرن است. آن مرحوم به صراحت میگوید که ما برای اصلاح ساختارهای سیاستی خودمان نیازمند اصلاح باورهایمان از تاریخ و الگوهای تاریخی هستیم. این مساله نیازمند بازخوانی تاریخ اسلام و به دست آوردن فهم تازه از متن تاریخ است. متدولوژی مدرنی که دکتر فیرحی از آن سخن میگوید نه از سنت عبور میکند و نه آن را نادیده میانگارد؛ بلکه تنها با واکاوی رخدادها و توجه به بنیادهای سیاست میکوشد تا آنچه را در سیاست عرفی جاهطلبانه و منفعتاندیشانه به عنوان هنجارهای مقبول و قطعی مورد پذیرش قرار گرفته مورد تجدید نظر قرار دهد. به باور دکتر فیرحی از سال ۲۰۰۰ میلادی نظریه نظامها یا سیستمها که براساس آن حاکمیت سیاسی را به مثابه یک نظام با تصوری ذاتگرایانه تلقی میکرد افول کرد. دیدگاههای مدرن به سمت ایده حکمرانی رفتند و متوجه شدند که برای حوزه بشری نمیتوان همانند حوزه طبیعی به نحو فیکس شده یک ذات در نظر گرفت. در واقع رسیدن به این ایده، منجر به شکلگیری دیدگاههایی در باب حکومت شد که ویژگی اصلی آنها انعطاف و عدم قطعیت بود. این نگرش خصوصیت بارز حکمرانیهای موفق را مدیریت و خلاقیت توأمان همراه با ایجاد شکوفایی و بهرهمند ساختن عموم مردم از شرایط رشد انسانی در اندیشه و عمل میدانست. بنابراین ما نیازمند متدولوژیای برای خوانش تاریخ سیاسی اسلام هستیم که در پی یافتن مولفههایی برای شکوفایی و عموم مردم باشد، نه صرفاً به سیستم حکومت و چند و چون بایستههای ذاتی آن توجه کنیم.
«عاشورا»؛ یک کد مهم در بازخوانی تاریخ اسلام
آن مرحوم خوانش تازه از تاریخ اسلام را با تمسک به چنین متدولوژیای وافی به مقصود اصلاح در وضعیت سیاسی و اجتماعی امروز مسلمانان میدانست. معتقد بود که اگر ما «عاشورا» را به عنوان یک کد مهم همواره در بازخوانی تاریخ در نظر داشته باشیم، بسیاری از آنچه در سیاست جاهطلبانه آن را به عنوان هنجار تلقی میکردهایم دگرگون خواهد شد و سیاست بر بنیادهای تازهای بنا خواهد شد. او عاشورا را همچون فروغ بیزوالی تصور میکرد که استفاده از آن موجب درک متفاوت تاریخ سیاسی و تغییر هنجارها و ناهنجاریهای دنیای سیاست میشود. بخشهایی از تاریخ عاشورا که آن مرحوم همواره مطالعه آنها را به شاگردان و اهل تحقیق و اندیشه توصیه میکرد، متونی بود همچون خطبههای امام حسین(ع) در منا، وصیت آن حضرت در مدینه، چند مذاکره امام با لشکریان خود و لشکریان دشمن، و چند خطبه امام زینالعابدین(ع)، حضرت زینب(س) در کوفه و شام. مرحوم فیرحی معتقد بود که امام حسین(ع) با فرمایشات و رفتارشان در زندگی خود و نیز در واقعه عاشورا شاهکار و تابلوی ارزشمندی برای فهم تاریخ آفریدهاند، که هر فهمی از دین و سیاست و حکمرانی دینی بدون توجه به این شاهکار، ناقص و ناکارآمد خواهد بود.
این را هم لابد می دانید که نگارنده خود یک بار در سرنگونی یک مستبد به نام آقای شاه مشارکت داشته و از ۲۱ سالگی طعم شکنجه و زندان استبداد را هم چشیده، پس جادارد بپرسید آخرعمری چطورطرفداراستبداد شده است؟
کییرکگور بر این باور است که فلسفه، با کنار گذاشتن محوریت فرد انسانی، قدرت خود برای تأثیرگذاری و معنا بخشیدن را از دست میدهد. او
بازخوانی تاریخ عاشورا از منظر داود فیرحی به مناسبت دومین چاپ کتاب عاشورا، فساد و اصلاح
فهرست ۲۵ عنوانی از کتابهای پرفروش در طول تاریخ و در تمام دورانها
یکی از جنبههای مهم حد وسط طلایی این است که این حد وسط نسبت به افراد و شرایط مختلف میتواند متفاوت باشد.