گسترش: نویسندهی آثار داستانی همیشه به پارامترهایی نگاه میکند که برای همهی داستانها ضروری هستند، صرفنظر از اینکه در حال نوشتن یک داستان مستقل یا سریالی، یک رمان یا ادامهای بر جنگ و صلح هستید! بااینحال توسعهی یک رمان عاشقانه با سایر ژانرهای داستانی کمی متفاوت است؛ زیرا قوانینی وجود دارد که عاشقانهها باید به آنها پایبند باشند. شما میتوانید این قوانین را زیر پا بگذارید، اما پس از آن باید تصمیم بگیرید که آیا داستان شما واقعاً عاشقانه است یا بهتر است آن را «ادبی» یا «داستانی زنانه» بنامید. این داستان شماست. بنابراین آن را به روشی که انتخاب میکنید مینویسید، اما اگر میخواهید برای مخاطبانِ رمانهای عاشقانه جذابیت داشته باشید، عناصر پایهای مهمی وجود دارد که باید به آنها توجه کنید.
*آیا اثر شما «پایانِ شاد حتی پس از پایان» HEA دارد؟
«پایانِ شاد حتی پس از پایان» یکی از شروط مطلق برای یک داستان عاشقانه است. چه در حال نوشتن یک عاشقانه با لحظات شیرین باشید، چه مبهم، عاشقانه شهری، کابویوار و یا حتی علمیتخیلی، باید حواستان به این مسئله باشد. درغیراینصورت، محصول خلقشده احتمالاً در ژانر عاشقانه طبقهبندی نمیشود.
*آیا دو یا چند قهرمان جذاب خلق کردهاید؟
ماهیت اساسی یک رمان عاشقانه این است که دونفر برخلاف تمام دستاندازهای موجود، عاشق میشوند. شخصیتهایی که در پایان داستان شما با غلبه بر موانع موجود عاشق میشوند باید ابتدا کاملاً شکل بگیرند و ما باید بتوانیم بههمریختگی رابطه را از چشم آنها ببینیم. درحالیکه لزوماً نباید قهرمانهای داستان را دوست داشته باشیم، باید اسیر آنها باشیم. خواننده باید مشتاق باشد رفتار آنها را واکاوی کند، درغیراینصورت رمان را ادامه نخواهد داد.
قهرمان داستان شما هرچه باشد و هر احساس یا سؤالی که در خواننده ایجاد کند، نباید خستهکننده باشد.
*آیا تمام ضربات عاشقانه را زدهاید؟
گوئن هیز در کتابِ سال ۲۰۱۶ خود با نام «ضربات عاشقانه: ساختارِ داستانی رمانهای عاشقانه» به بیست ضربهی بنیادی اشاره میکند که رمان عاشقانه باید با خود به همراه داشته باشد. این ضربات باید بهخوبی در ساختار طرح سه پرده قرار گیرند. این ضربات در قالب سه قانون کلی قرار میگیرند: قانون اول: تنظیم و تحریک. قانون دوم: تشدید موانع و بحران نهایی که منجر به ناامیدی میشود و قانون سوم: پایان با اوج و وضوح. و اینها به بخشهایی تقسیم میشود که بدون آنها عشق شما غرق در اندوه خواهد شد.
*آیا تغییر موقعیت روایتِ شما از «نمیتوانم/عاشق نمیشوم» به «دوستت دارم» باورپذیر است؟
شما کتاب خود را به یک یا دو خوانندهی آزمایشی دادهاید و آنها به شما گفتهاند بله، داستان را دوست دارند و شخصیتپردازی شما را میپذیرند؛ اما این کافی نیست. داستان باید در چهارچوب خود باورپذیر باشد. باید موقعیتهایی وجود داشته باشد که در آن پیشفرضهای قهرمانهای داستان مورد ارزیابی مجدد قرار بگیرد و البته مهم است که این امر در چهارچوبی باورپذیر رخ دهد.
*آیا نقاط اوج و فرود داستان شما از قوت کافی برخوردار است؟
اگر در داستان خود، هنوز یک بحران غیرقابل جبران خلق نکردهاید، پس، ابعاد بحرانی شما هنوز کافی نیست و باید تاریکتر شود؛ چراکه تنشها از درون این نقاط بحرانی بیرون میآیند. اگر اوج و فرودها به اندازهی کافی رادیکال نباشند، خواننده تغییر در قهرمانان را باور نخواهد کرد و احتمالاً حتی به پردهی سوم و پایانی رمان هم نخواهد رسید.
*آیا داستانهای فرعی شما حول محور داستان عاشقانه اصلی کار میکند؟
میبایست داستانهایی فرعی در کنار داستان عاشقانه اصلی وجود داشته باشد تا فضایی را ایجاد کند که در آن عاشقانهی اصلی اتفاق بیفتد. غالباً قوس داستان یا داستانهای فرعی و قوس عاشقانه منطبق هستند و به شکل متقابل بر روی هم تأثیر میگذارند.
*آیا پایانبندی شما خیلی پیشپاافتاده نیست؟
پایانبندی یک روایت عاشقانه بسیار مهم است. برای اینکه قهرمانان شما از همان ابتدا جذاب باشند باید نقصانهایی وجود داشته باشد که آنها با غلبه بر این نقصانها به تکامل برسند. تمام عناصر عاشقانه شما باید معتبر باشد و بالاتر از همه باورپذیر باشند. با پیروی کردن از این نقشهی راه به پایانی میرسید که به کمک خلاقیت شما، پایانبندی لذتبخشی خواهد بود.
منبع: betterwrite.com
زامبیها چگونه وارد دنیای ما شدند؟
به مناسبت زادروز بیژن جلالی
او در آینه خودخندی شخصیتهای دایی جان ناپلئون خودش را میبیند و در حقیقت به خود وجودیاش میخندد.
مگر میشود فرهنگ این کشور را تنها با دو سطر اینجا در «فیسبوک» و سه سطر آنجا در توییتر و تلگرام ارتقا داد؟
شوروی آدامس را سرگرمی کاپیتالیستی تلقی میکرد.