عصر ایران: اولین تعریف فرهنگ برمیگردد به سال ۱۸۸۸ زمانی که تایلر نخستین بار واژه فرهنگ را به کار برد. فرهنگ کلیتی است پیچیده، گسترده و فراگیر شامل باورها، هنرها، اخلاق، عادات و هر توانایی یی که انسان به عنوان عضو جامعه کسب میکند.
به طور کلی فرهنگ عمومی حوزهای از نظام فرهنگی جامعه است که پشتوانه اجبار قانونی و رسمی ندارد و ناپایبندی به آن مجازاتی را بر مبنای حقوقی کلمه در پی ندارد. فرهنگ عمومی شامل قوانین مدونی نیست که بتوان به آنها ارجاع داد یا استناد کرد.
فرهنگ یک امر انتخابی است؛ به این معنا که افراد فرهنگ زندگی خود را خودشان انتخاب میکنند، بنابراین لازم است به این نکته توجه داشته باشیم؛ چه ارزش و هنجارهایی را تشویق و ترغیب میکنیم تا چهره عمومی فرهنگ در حد مطلوب حفظ شود.
اصلیترین مسأله فرهنگ عمومی در ایران، کمال جویی است و اندیشههای دینی که وجه ارزشی دارند، بر رفتارها و مناسبات اجتماعی حاکم هستند. در غرب وقتی فرهنگ عمومی تعریف میشود، رفتارهای عرفی مبنا قرار میگیرد.
عصر جهانی شدن
در دوران باستان غالباً فرهنگ مردم، جنبه شفاهی داشت و فرهنگ مکتوب نیز از طریق دیوارنگارهها و لوحها منتقل میشد؛ اما در دوران معاصر حتی فرهنگ مکتوب کافی نیست. فرهنگ جهانی میکوشد از دروازه چشمها به عقل، احساس و ذهن افراد با پیشینههای فرهنگی متفاوت وارد شود. عصر ما عصری است که مردم به دیدن بیش از شنیدن اهمیت میدهند و حتی اطلاعات مورد نیاز خود را بیشتر از طریق دیدن دریافت میکنند تا مطالعه، تحقیق، خواندن و یا شنیدن. در واقع انسان تماشاگر، شیوه زندگی کردن، طرز گفتار و رفتار را از طریق دیدن الگوها و رفتارها کسب میکند.
ادبیات فرهنگ عمومی که در چند سال گذشته در کشور شکل گرفته است؛ نشانگر این است که مسئولان کشور اصرار و تمایل زیادی به بررسی تحولات و همچنین اصلاح آن دارند.
آیا مسیر را درست پیمودهاند؟
دو نکته در مسیر شناخت فرهنگ عمومی مهم است اینکه:
امروزه فرهنگ در کنار ابعاد اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی توسعه پایدار، به عنوان بعد چهارم پایداری و حتی بعد مرکزی توسعه پایدار مورد توجه ویژه قرار گرفته است. طبق اظهار نظر یونسکو فرهنگ در سطح جهان به عنوان یک توانمندساز و کمک کننده به توسعه پایدار محسوب میشود.
این را توجه کنیم؛ ضمانت اجرایی فرهنگ عمومی در اکثر موارد قانون نیست؛ مگر اینکه مسئولان بخواهند با تصویب قانون، بازده فرهنگ عمومی را افزایش دهند؛ این در حالی است که بیشتر ضمانت اجرایی فرهنگ عمومی توسط شهروندان در حال تعامل تامین میشود.
گفتنی است فرهنگ عمومی بین فرهنگ عام و خاص مدام در حال حركت است و یک حالت بینابینی دارد. یعنی گاهی به طرف فرهنگ عام میرود و گاهی به طرف فرهنگ خاص.
بنابراین فرهنگ عمومی را میتوان به شكل دلخواه تغییر داد؛ به گونهای كه چنانچه این تغییر و تحول ادامه یابد؛ موجب به وجود آمدن یک بحران بین فرهنگ خاص و فرهنگ عام میشود و در صورت دوام در روند تاریخی خود دچار نوعی بحران فرهنگی خواهد شد كه برای فرهنگ جوامع بسیار مضر است. به خصوص در فرهنگ عمومی كشورهای جهان سوم كه بحرانهای روحی و اجتماعی حادتر است، مانع به وجود آمدن خود یافتگی فرهنگی میشود. به عبارت دیگر بحران فرهنگی برای این كشورها تبدیل به یک فرهنگ شده است و چنین جوامعی به این بحران خو گرفتهاند؛ تا اندازهای كه بدون آن احساس آرامش خود را از دست خواهند داد. بنابراین هر حركتی كه برای خود یافتگی فرهنگی شروع میشود، دچار بحران شده و به جایی نمیرسد. به همین دلیل توسعه در جهان سوم به خصوص توسعه فرهنگی به وقوع نمیپیوندد.
از شما میپرسم به نظر شما حال و احوال فرهنگ چطور است؟ به نظر شما فرهنگ ما فشل نشده، به اصطلاح عامیانه “بیفرهنگ” نشدهایم؟! گویی فضا نامساعد است، چیزی برای ارائه به فرهنگ جدید نداریم. جوانان به روز و با اطلاعاتی داریم، سواد خوبی داریم، آگاهی زیادی داریم، تنها عیبمان این است که از آنها در راستای فرهنگ سازی استفاده نمیکنیم، فرهنگ را رها کردیم، بها ندادیم. شما تصور کنید حال و روز فرهنگ عمومی چگونه است؟ به نفس نفس افتاده یا نه؟ خلاصه اینکه فرهنگ عمومی پرورش میخواهد و ما پرورش دهنده فرهنگ عمومی نداریم.
شورای عالی انقلاب فرهنگی که شورای فرهنگ عمومی کشور را در دل خود جای داده است و در واقع قرارگاه فرهنگی کشور نام گرفته است؛ این روزها به نظر میرسد کار چشمگیری از پیش نبرده است. بلکه تنها لایحهای که برای به سرمنزل مقصود رساندنش تلاش وافر دارد، لایحه حجاب و عفاف آن هم نه از بعد کار فرهنگی، بلکه از منظر جرم انگاری است. چنانچه بگوییم، این روزها دغدغه فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی کار عظیم فرهنگی مجهز به بی فرهنگی است، بیراه نگفتهایم.
کار فرهنگی با اجبار و تهدید در یک ظرف جای نمیگیرد؛ ماحصل، آن میشود که حتی جامعه زنان محجبه، نیز معترض میشوند. شاید هم نتوان خیلی به مسئولان فرهنگی خورده گرفت، چرا که به دلیل ماهیت غیر واقعی اجزای فرهنگ است که سیاست گذاری فرهنگ عمومی، فاقد اهداف شفاف، قطعی و مورد توافق است.
رفتار جوانان به عنوان کنشگران فعال حوزه عمومی از مسائلی است کـه در فرهنگ عمومی واجد اهمیت است. مسائل اجتماعی جوانان ایران، هم گام بـا پدیـده جهـانی اجتمـاعی و اقتصادی دستخوش دگرگونی شده است. جوانان امروز از لحاظ کنشهای اجتمـاعی بـا نسلهای دیگر متفاوت هستند، جهان امروز در معرض بزرگترین تحولات تاریخ بشر قـرار دارد؛ دگرگونیهایی که فرصت هنجاري شدن و انطباق با شرایط جدید را محـدود کـرده و در بسـیاری از مـوارد، امکـان تصـمیم گیـری مناسـب را فـراهم نمیآورد. چنـین شـتابی در کشورهای در حال توسعه به طور سرنوشت سازی بر شکل گیری و تشـدید چالشهای اجتماعی افراد جامعه، به خصوص جوانان تأثیر میگذارد.
بـه نظـر میرسد؛ یکـی از ایـن اثـرات در گفتـار و محاورههای روزمره افراد و تمایل به بدزبانی به مثابه یک پاد فرهنگ باشد. پـاد فرهنـگ بـه دنبال یک نو سنجیدن اساسی اخلاق، سبک زنـدگی متفاوت و حتـی تحـولاتی در آگـاهی است؛ نشان دهنده اعتراض به فرهنـگ و نظامهای اجتمـاعی سـت و در قالـب قـدرت و مقاومت خود را نشان میدهد.
در سالهای اخیر شاهد نوعی اخلاقی آنومی در سطوح مختلف جامعـه و مبـدل شـدن آن به نوعی ناسازگاری اخلاقـی در سـطح عمـومی جامعـه هسـتیم. در فراینـد ایـن تغییـر و تحول، یکی از شیوههایی که به مراتب کاربرد آن نیز افزایش یافته اسـت، مقاومـت فرهنگی است.
مقاومت فرهنگی یکی از شیوههایی اسـت کـه قشـر جـوان از طریـق آن میتواند ناسازگاری و مخالفت خود را با ساختار اجتماعی نشان دهد و یکـی از مصـادیق مقاومـت فرهنگی، ناسزاگویی، بدزبانی و افزایش خشونت در گفتار است که امروزه به عنـوان یکـی از ناهنجاریهای اجتماعی که در میان کودکان و نوجوانان بسیار رواج یافته است، شناخته میشود که شامل: توهین، دشـنام، وقاحـت، تمسخر و تکیه کلامها است.
به راستی چرا این روزها همه فحش و ناسزا میگویند؟
دقت کردهاید؟! چاشنی دیالوگها تغییر کرده است. قبلترها برخی ناسزاها را فقط توسط عده معدودی از افراد آن هم در زمان عصبانیت میشنیدیم؛ ولی امروز مکالمه دو تا دوست صمیمی، دو تا دشمن خونی، وقتی از اتفاقی ذوق زده میشویم، تولد عزیزی، موفقیت در کاری، ناسزایی نثار هم میکنیم.
دیگر فحش و ناسزا قبحش شکسته شده و گویی این کلید واژه اسیر تناقضات شده است. از این رو وقتی ناسزایی میشنویم، حتماً این عکس العمل را نداریم که ناراحت شویم؛ چرا که ممکن است؛ پس از نثار فحشی به سمتمان لبخندی (پوزخندی) بزنیم.
سوالی که اکنون پیش میآید، چگونه میتوان ارزشها و هنجارهای خانواده و جامعه را به نسل امروز انتقال داد؟ دگرگونیهای فرهنگی بنا بر ماهیت تدریجی و نهفته آنها، معمولاً از طریق تغییر شیوههای جامعه پذیری نسل جدید در دراز مدت تحقق مییابد. علیرغم اینکه جهان بینی نسل جوان عمیقاً با گذشتگانشان متفاوت است.
این روزها مسئله هویت نسبت به گذشته چند جانبه و چند لایه شده است. در گذشته منبع و مرجع هویت یابی، تنها خانواده بود؛ اما اکنون منابع مختلفی از جمله نظام آموزشی و شبکههای اجتماعی رنگ به رنگ وجود دارد که به هویت سازی میپردازند. در این میان یا خانواده مسئولیت خود را به درستی انجام نمیدهد و یا نظام آموزشی درست کار نمیکند. نتیجهاش این میشود که فرد نمیداند کدام منبع باید هویت او را شکل دهد؟
این را فراموش نکنیم؛ فرهنگ عمومی عرصهای از فرهنگ است که تولید کننده و نیز مصرف کننده آن همه افراد جامعه هستند.
فرهنگ عمومی بین فرهنگ عام و خاص مدام در حال حركت است و یک حالت بینابینی دارد. یعنی گاهی به طرف فرهنگ عام میرود و گاهی به طرف فرهنگ خاص.
سیاست به زبان ساده
واکاوی قطبی گرایی از بعد روانشناختی
تنها یک مسئله فلسفی واقعی وجود دارد و آن هم خودکشی است. اینکه آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه، به پرسش اصلی فلسفه پاسخ میدهد.
پرسشی درباره شیوه آموزش