img
img
img
img
img

جاده‌های داغدار شعر

تابناک: تصادف سال‌های طولانی است که جان عزیزان ما را می‌گیرد و داغدارمان می‌کند. شاید هم ما جان عزیزان کسی را در این جاده‌ها و با این خودروها می‌گیریم. فقط مساله اینجاست که افراد مشهور و بنام، ماجرای تصادف و درگذشت‌شان بیشتر شنیده می‌شود و مردم عادی غم تصادف و از دست دادن خانواده‌هایشان را باید همیشه بر دوش خود به تنهایی حمل کنند و کسی صدای اعتراض آنها را از جاده‌های ناایمن، اتومبیل‌های غیرحرفه‌ای و البته گاهی بی‌دقتی‌های عجیب هنگام رانندگی نمی‌شنود.

در این گزارش، مروری می‌کنیم بر تمام شاعران و نویسندگانی که روزی یکی از همین عوامل جانِ آنها را در جاده‌ها گرفت و دیگر، فقط کتاب‌ها و نوشته‌هایشان برای ما زنده ماند.

سلمان هراتی در جاده تنکابن به لنگرود

دقیقاً در چنین روزی بود که سلمان هراتی در یک تصادف در جاده تنکابن به لنگرود از دنیا رفت. آن هم در سال ۱۳۶۵ و در سن ۲۷ سالگی. خودش اهل تنکابن بود و برای جلسات شعری که با مهرداد اوستا آنها را مدیریت می‌کرد، به تهران می‌آمد. دوستانش گفته‌اند که معمولاً در پاییز او در کوله‌ای که همراه داشت، پرتقال‌های معطر شمالی با خودش می‌آورد. اما تصادف نه آن کوله‌بار را برای همیشه پر نگه داشت و نه فرصت داد تا هراتی مجموعه اشعارش را برای نوجوانان و بزرگسالان بیشتر کند.

ما اسم سلمان هراتی را معمولاً در کتاب‌های درسی‌مان خوانده‌ایم و دیده‌ایم، خصوصاً با آن شعر معروفِ «پیش از تو، آب معنی دریا شدن نداشت…».

افشین یداللهی در جاده هشتگرد به تهران

فقط پنج روز مانده بود به آغاز سال ۱۳۹۶ که وقتی افشین یداللهی از هشتگرد به سمت تهران می‌آمد، بر اثر تصادف شدید با یک کامیون، آسیب دید و او را به بیمارستان امام جعفر صادق در هشتگرد بردند و همانجا درگذشت.

غم‌انگیزتر این که همسر و برادر همسرش هم در همان اتومبیل بودند و ۱۵ روز بعد، همسرش هم از دنیا رفت.

افشین یداللهی را با خانه ترانه و اقداماتی که برای راه‌اندازی این خانه و پربار شدنش کشید، می‌شناسیم و البته ترانه‌هایی از او که در تیتراژ برنامه‌های صدا و سیما پخش می‌شد. مثل سریال‌های «مسافری از هند»، «خوش‌رکاب، «کمکم کن»، «شب دهم»، «مدار صفر درجه»، «میوه ممنوعه» و…

اگر کسی دلش بخواهد صدای متن‌خوانی‌های افشین یداللهی را بشنوند، باید به کتاب صوتی او با عنوان «چنین گفت زردشت» مراجعه کند.

غلامرضا بروسان و الهام اسلامی در جاده قوچان

ساعت ۷ روز دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۰، غلامرضا بروسان که رانندگی یک ۲۰۶ سفیدرنگ را بر عهده داشت، در کیلومتر ۱۵ جاده قوچان به شیروان از جاده منحرف شد و با یک اتوبوس برخورد کرد و نه فقط خودش که همسرش الهام اسلامی و دخترش لیلا بروسان از دنیا رفتند. تنها فردی که از این حادثه نجات یافت، پسرشان، مجتبی بود.

زن و شوهر، هر دو شاعر بودند و آثارشان هم در جشنواره‌ها خوش می‌درخشید. مثلاً کتاب «مرثیه درختی که به پهلو افتاده» از غلامرضا بروسان، برنده جایزه وپژه خبرنگان و جایزه ویژه نیما شده بود و کتاب شعر «دنیا چشم از ما برنمی‌دارد» از الهام اسلامی در سال ۱۳۸۷، برنده جایزه کتاب سال شعر جوان شد.

خبر درگذشت این شاعر ۳۸ ساله، در رسانه‌ها خیلی پررنگ دیده شد و داغ بزرگی بود برای اهالی ادبیات و رسانه. او در یکی از مصاحبه‌هایش در تعریف شعر گفته بود: «به گمان من شعر درگیر شدن با زندگی است. تکنیک‌های شعر ما باید ناشی از شعر خودمان باشد نه اینکه به منزله الگویی وارداتی از بیرون به شعر ما تزریق شود.»

محمدزمان گلدسته در جاده بومهن و رودهن

محمدزمان شاعر جوان متولد ۱۳۵۴ که شعرهایش در دسته شعرهای آیینی می‌گرفت، در تصادف جانش را از دست داد. بخش دردناک ماجرا اینجاست که بدنش سوخته بود و بعد از دو روز شناسایی شد. گفته‌اند که شاید چون هیچ راه فراری از ماشین نداشته، در همان اتومبیلی که در حال سوختن بوده است، از دنیا رفته. او در جاده بومهن و رودهن تصادف کرده بود و بدنش در ۲۴ فروردین ۱۴۰۱ شناسایی شد.

محمدزمان، جوان اهل گرگان، از دوران نوجوانی مشغول شعر سرودن بوده و خود را از شاگردان محمدرضا آقاسی می‌دانسته و در چند سال اخیر برای مداحی‌های حاج صادق آهنگران فراوان شعر سروده است.

فروغ فرخزاد در جاده دروس-قلهک

کمی که به عقب برگردیم به یک تصادف تاریخی می‌رسیم. تصادف فروغ فرخزاد. روزنامه اطلاعات خبر درگذشت او ر این طور منتشر کرد: جیپ استیشن فروغ فرخزاد با یک اتومبیل شورلت تصادف کرد و جسد فروغ به خارج پرتاب شد و جابجا از دنیا رفت. درباره درگذشت او بعدها صحبت فراوان بود که یکی از مهم‌ترین راویان حوادث پس از درگذشت، ابرهیم گلستان بود. تصادف ماشین فروغ آن زمان خیلی‌ها را در بهت فرو برد.

اصلا برای کسی مهم است که ما داریم می‌میریم؟!

راستی، کمی عجیب نیست؟ در دهه‌های پیشین که هر روز شرکت‌های جدیدی مشغول تولید ماشین بودند و استفاده از این ماشین‌ها به شدت در حال روایج یافتن بود، و هنوز دنیا به اندازه امروز پیشرفت نکرده بود، ما فقط تصادف یک شاعر را داریم و در سال‌های بعدش تعداد بسیار بیشتری را باید به این لیست اضافه کرد؟ هر شاعر را جمعی از مردم عادی هم می‌شود تلقی کرد. هر چه جاده‌ها و ایمنی بیشتر شد، انحصار تولید خودرو بیشتر شد. شاید قدیمی‌ها راست گفته‌اند که جنس هرچه قدیمی‌تر باشد بهتر است. شاید هم واقعاً مافیای خودروسازی در ایران برایش هیچ کدام از این آمارهای مرگ و میر تصادفی مهم نیست. شاید اصلاً بهتر است که ما نباشیم تا راحت‌تر کارشان را بکنند.

آمار وحشتناک تصادف‌های جاده‌ای در ایران انگار دل هیچ مسولی را نمی‌لرزاند. فقط ادعاها و بزرگ‌گویی‌ها هر روز بیشتر می‌سود. و گرنه آش همان آش است و کاسه همان کاسه. یا راه باز است و جاده دراز؛ به سوی مردن یا معلول شدن.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  ترجمه‌ای سخته و پردخته

نگاهی به ترجمه‌ی جدید «غرور و تعصب»

  جایی که هنر و تاریخ به هم پیوند می‌خورند

منی برای اندیشمندان و هنرمندان شد تا ایده‌های جاودان و آثار ماندگار خلق کنند.

  چگونه باید زندگیِ نفهمیده را زندگی کنیم؟

زندگی مسئله‌ای نیست که باید حل شود، بلکه واقعیتی است که باید تجربه شود.

  در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد

امروز سالروز درگذشت حسین پژمان بختیاری است.

  راز علاقه‌ی انسان‌ها به این موجود رعب‌آفرین

زامبی‌ها چگونه وارد دنیای ما شدند؟