شرق: فردریک جیمسون فیلسوف، منتقد و نظریهپرداز مارکسیست امریکایی، یکشنبه یکم مهرماه، در سن ۹۰سالگی درگذشت. جیمسون یکی از مهمترین مارکسیستهای انتقادی معاصر بود که آثارش تأثیری عمیق بر بسیاری از نظریهپردازان مهم فرهنگی و سیاسی باقی گذاشته است. او در آوریل ۱۹۳۴ متولد شده بود و دکترایش را در سال ۱۹۵۹ از دانشگاه ییل امریکا گرفته بود و پس از آن در دانشگاههای مختلفی نظیر هاروارد و دوک تدریس کرده بود.
جیمسون اگرچه بیشتر بهعنوان تحلیلگر جریانهای فرهنگی شناخته میشود اما او روشنفکری چندوجهی بود و رد تأثیرش را میتوان در عرصههای فلسفه، علوم اجتماعی و زیباییشناسی جستوجو کرد. او در تمام عمرش مارکسیستی متعهد و معتقد به تفکر دیالکتیکی بود. آثار جیمسون گستره متنوعی از موضوعات را در بر گرفته به شکلی که میتوان گفت منظومه فکری او ریشه در چند ساحت مختلف دارد. جیسمون از یک سو چهره برجستهای در نقد ادبی و فرهنگی به شمار میرود و در این عرصه از نظریه روایت گرفته تا داستان کارآگاهی و داستانهای عامهپسند مورد توجهش بودهاند.
از سویی دیگر، او فیلسوفی است متأثر از سنت فلسفه مارکسیستی-هگلی که این ویژگی بهویژه در کتاب مهم او یعنی «ناخودآگاه سیاسی» دیده میشود. جیمسون پایی هم در نظریه سیاسی داشت و بهویژه در سالهای اخیر به لزوم توجه به اقتصاد و سیاست طبقاتی تأکید داشت و معتقد بود که در وضعیت کنونی و با ظهور منطق جدید مالی باید دوباره بر اقتصاد سیاسی و مبارزه طبقاتی تأکید کنیم. او معتقد بود که در عصر جهانیسازی، چپ به نوعی عقب نشسته و درگیر نبردهای محلی است؛ درحالیکه پیکار باید فراتر از مرزهای محلی شکل بگیرد.
بهاینترتیب با مرگ جیمسون، چپ و تفکر انتقادی یکی از مهمترین نظریهپردازان زیباییشناسی و فرهنگ و سیاست را از دست داد. جیمسون تا همین اواخر همچنان مشغول کار بود و بر روی چند اثر کار میکرد که با مرگش ناتمام ماندند. با این حال آثاری که از جیمسون باقی مانده، او را به یکی از مهمترین صداهای چپ تبدیل کرده است.
جیمسون در آغاز کار فکریاش به اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر توجه داشت و رساله دکتریاش نیز به اندیشه سارتر مربوط است. او اگرچه بعدها از اندیشه سارتر فراتر رفت اما در نقدش به مدرنیته متأخر میتوان تأثیرات اندیشه سارتر را مشاهده کرد. رساله دکترای جیمسون با عنوان «سارتر، خاستگاه سبک» از کتابهای تأملبرانگیز او به شمار میرود. از جیمسون چندین اثر به فارسی منتشر شده؛ ازجمله اثر برجسته او با عنوان «ناخودآگاه سیاسی: روایت در مقام کنش نمادین اجتماعی» که ازجمله تأثیرگذارترین آثار جیمسون به شمار میرود. «پستمدرنیسم: منطق فرهنگی سرمایهداری متأخر»، «ریموند چندلر: در جستوجوی کلیت» و «زندان خانه زبان: نگاهی انتقادی به ساختارگرایی و فرمالیسم روسی» از دیگر آثار جیمسون است که به فارسی ترجمه شدهاند.
از «ناخودآگاه سیاسی» که در سال ۱۹۸۱ منتشر شد، دو ترجمه به فارسی در دست است. یکی از این ترجمهها از طرف حسین صافی انجام شده و ترجمه دیگر از سوی شاپور بهیان صورت گرفته است. بهیان پیشازاین کتاب «ریموند چندلر: در جستوجوی کلیت» را هم به فارسی برگردانده بود.
جیمسون در کتاب «ناخودآگاه سیاسی» بر تاریخمندکردن روایت تأکید دارد و با زیر سؤال بردن جدایی ادبیات از سیاست در پی ارائه قرائتهایی سیاسی از ادبیات به قصد آشکارکردن سویههای سیاسی و ایدئولوژیک نهفته در آنها است. او بر این باور است که رمانها و به طور کلی آثار ادبی در لایههای پنهان خود ماهیتی آشکارا سیاسی دارند و بر تحلیل سیاسی متون ادبی تأکید دارد. در تحلیل جیمسون، تاریخ هم در عمل نوشتن و هم در عمل خواندن نقشی مؤثر دارد و این چارچوب تحلیلی را تاریخمندکردن مینامد. براساساین جیمسون در «ناخودآگاه سیاسی» به سراغ آثار نویسندگانی مانند بالزاک و جوزف کنراد میرود. جیمسون در شیوه تاریخیکردن دو مسیر متفاوت را در نظر دارد. از یک سو به خاستگاههای تاریخی موضوعات توجه دارد و از سوی دیگر به تاریخیبودن ناملموستر مفاهیمی که با استفاده از آنها به سراغ شناخت چیزها و موضوعات میرویم.
جیمسون در کتاب «ریموند چندلر: در جستوجوی کلیت»، چندلر را نه نویسندهای بازاری و عامهپسند، بلکه نویسندهای برجسته و صاحبسبک دانسته است. او معتقد است که داستان کارآگاهی برای ریموند چندلر چیزی بیش از یک محصول تجاری صرف است که برای اهداف سرگرمکننده عامهپسند تهیه میشود. البته چندلر در دورانی داستانهایی برای مجلات عامهپسند هم مینوشت اما حتی در آنجا هم از چارچوبهای نویسندهای عامهپسند که فقط به دنبال سلیقه خوانندگانش حرکت میکند، بیرون میزد و به دنبال چیزی میرفت که خارج از این چارچوبها بود. به اعتقاد جیمسون، دلیل اینکه چندلر داستان کارآگاهی را بهعنوان محصول تجاری نمیدید، به این واقعیت برمیگشت که او دیر به سراغ این داستانها رفت؛ یعنی زمانی که موفقیتهای زیادی به دست آورده بود و از نظر مالی محتاج نوشتن داستانهای پرفروش نبود. جیمسون میگوید نویسندهای که بهاجبار زبانی را برای نوشتن برمیگزیند، لاجرم نوعی سبکپرداز است. در این موقعیت و برای چنین نویسندهای، زبان هرگز جنبهای ناخودآگاه ندارد و کلمات بههیچوجه غیرمسئلهمند نیستند: «ازاینپس نگرش ساده و غیرتأملی به بیان ادبی منع میشود و او نوعی غلظت و مقاومت مادی در زبان خود احساس میکند: حتی آن کلیشهها و کلمات پیشپاافتادهای که برای گوینده بومی اصلا کلمه به حساب نمیآیند، بلکه ابزار ارتباطی آنیاند، در دهان او طنین غریب پیدا میکنند و بین علائم نقلقول قرار میگیرند، انگار که نمونه جالبی را به ظرافت در معرض دید قرار بدهی». جیمسون زبان چندلر را اینطور توصیف میکند: جملات او آمیزهای از مواد ناهمگون، تکهپارههای غریب زبانی، صنایع بدیعی، عبارات مصطلح، نام مکانها و ضربالمثلهای محلی است که با مشقت کنار هم قرار گرفتهاند تا «توهم وجود گفتاری پیوسته» را به وجود بیاورند. جیمسون موقعیت نویسندهای که مجبور است زبانی را برای نوشتن برگزیند، به موقعیتی کلیتر بسط میدهد و میگوید موقعیت زیسته نویسندهای با «زبان قرضی»، حاکی از موقعیت «نویسنده مدرن» در کل است. در چنین موقعیتی، کلمات برای نویسنده به ابژه تبدیل میشوند. داستان کارآگاهی ویژگیها و مشخصاتی دارد که میتواند محل بروز نویسندهای سبکپرداز باشد؛ چراکه داستان کارآگاهی فاقد جهت آشکار سیاسی، اجتماعی یا فلسفی است و از این نظر به «آزمایشگری سبکپردازانه محض» امکان ظهور میدهد. جیمسون در اینجا به نکته ظریفی هم اشاره میکند و آن اینکه در رمان مدرن نویسندگان هنر به خاطر هنر، کسانی مانند نابوکوف و روبگریه، تقریبا آثارشان را حول یک قتل سازمان دادهاند. جیمسون، ریموند چندلر را نقاش زندگی امریکایی میداند و البته آثار او را از آنچه بهاصطلاح ادبیات بزرگ مینامد، متمایز میکند.
مگر میشود فرهنگ این کشور را تنها با دو سطر اینجا در «فیسبوک» و سه سطر آنجا در توییتر و تلگرام ارتقا داد؟
شوروی آدامس را سرگرمی کاپیتالیستی تلقی میکرد.
چرا این نویسنده پس از سالها دوری از انظار هنوز برای دوستدارانش جذابیت دارد؟
برای اینکه خوانندۀ خوبی باشید، نیازی نیست هر کتابی را تا آخر بخوانید.
نگاهی عصبشناختی به ارادهی آزاد