img
img
img
img
img

پرسش‌های بشری و پاسخ‌های فرابشری

علیرضا روشنایی

اعتماد: مقطع کنونی که ما در آن زندگی می‌کنیم و نحوه زندگی و اندیشه‌های موجود عصر حاضر، محصول اتفاقات و تفکرات قرون گذشته است. انسان موجودی است تأثیرپذیر و متغیر که هرگاه در شرایط جدیدی قرار گیرد بلافاصله خود را با آن وفق می‌دهد. با توجه به شرایط دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم و ویژگی‌های این جهان، می‌بیینم که همواره در حال تغییر و تحول است. از مسائل مهم در اواخر سده پیشین و دهه‌های پشت سر نهاده از این سده، تفاوت اساسی در رویکردهای دانسته یا ندانستة فلسفی بشر در هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، شناخت‌شناسی و ارزش‌شناسی آنان بوده و هست.

ستیز طاقت‌فرسای سنت و نوگرایی

انسان قرن بیست و یکم همانند انسان‌های نخستین به دنبال یافتن سوالات اساسی از مبدا و معاد و چیستی خودش و هستی در تلاطم امواج سهمگین اضمحلال فرهنگ‌ها و از دست رفتن پایه‌های استوار بازشناسی خویش از رهگذر تکیه بر باورها، اندیشه‌ها و میراثی است که در دوران‌های طولانی آنها را به عنوان عناصر تشکیل‌دهنده هویت انسانی‌اش پاس داشته است. این ستیز طاقت‌فرسا گاهی در رویارویی سنت و نوگرایی، گاه در برخورد تمدن‌ها و گاه در جلوه قدرت فرهنگی برتر نمود یافته است. بسیاری از این عقاید، متفاوت و حتی متضاد و متناقض با یکدیگرند و انسان اندیشمند باید با کمال انصاف و حقیقت‌جویی و شرافت انسانی با این مسائل روبه‌رو شود تا شایستگی برخورداری از خرد مینوی را به دست آورد.

در این میان از دغدغه‌های مهم اندیشه‌ورزان فرهنگی، به ویژه کسانی که اهمیت و جایگاه میراث دینی را در فکر و عمل در می‌یابند، برون‌رفت از دوگانگی حفظ مبانی فکری اسلامی و پذیرش تعامل با همگرایی فکری در دامنه جهانی و فراگیر آن است.

مساله ما ایرانی‌ها از پسِ قرن‌ها

قرن‌هاست که مسألة اصلی ما ایرانیان مسألة فلسفه و روش زندگی و هویت ایرانی اسلامی است. امروزه نظام آموزشی، برخی از ابعاد نظام سیاسی، نظام دانشگاهی و سایر نهادهای اجتماعی ما عموماً مولود یک اتفاق بسیار مهمی است که در غرب رخ داده است، بنا داریم در چند بخش، مختصری از چگونگی ایجاد تمدن جدید در غرب و «مدرنیته» سخن بگوییم. این معنا تاثیر بسیاری در زندگی جدید ما ایرانیان و دنیای اسلام گذاشته است و مغالطاتی که حول آن اتفاق می‌افتد، فهم معارف اسلامی را برای مخاطبان سخت‌تر کرده و نهایتاً در صد سال گذشته درصدد نفی تفکر اسلامی در دنیای اسلام باز کرده است.

چگونه تمدن جدید غرب متولد شد؟

پس از اعلام نبوت حضرت عیسی علیه‌السلام و دعوت‌های گسترده حواریون و تابعین آنها که دعوتشان از فلسطین امروزی به دل امپراتوری روم رسیده بود کم‌کم اروپا با مسیحیت آشنا شد و جمع کثیری را به خود جذب کرد؛ کار به جایی رسید که حتی امپراتور روم کنستانتین، ظاهراً مسیحیت را پذیرفت و به تدریج مسیحیت دین رسمی اروپا شد. کنستانتین که قصد داشت تمام امپراتوری را فتح کند، در سال ۳۱۲ میلادی به شهر رم لشکرکشی کرد تا با یکی از رقبای خود مبارزه کند. کنستانتین گفت که حدود ظهر، هنگامی که روز رو به زوال می‌رفت، با چشمان خویش علامت پیروزی، یک صلیب نورانی، را در آسمان بالای خورشید دیدم که عبارت «با این پیروز شو» روی آن قرار داشت.

تبدیل مسیحیت به دین رسمی دولت روم

بدین ترتیب، مسیحیت به یکی از ادیان قانونی امپراتوری تبدیل شد و از آن پس، نه تنها از شکنجه خبری نبود، بلکه به دستور کنستانتین، اموال مسیحیان و کلیساها را که قبلاً ضبط شده بود به آنها بازگرداندند. کنستانتین در سال ۳۳۷ میلادی از دنیا رفت؛ اما جانشینان او نیز در حمایت از مسیحیت، دنباله‌رو او بودند تا آنکه در سال ۳۸۳ میلادی مسیحیت به عنوان دین رسمی دولت روم شناخته شد. شاید بتوان مهم‌ترین تأثیر رسمی شدن مسیحیت و نزدیکی آن به حکومت را تغییر روش کلیسا در برخورد با مخالفانِ خود دانست. ویل دورانت در تفسیر حوادث آن دوره و تجربه کنستانتین و تصمیماتی که او در زمان جنگ و بعد در سال‌های فرمانروایی‌اش گرفت، می‌نویسد: «مسیحیت برای او وسیله بود، نه هدف» و حتی زمانی هم که رسماً این دین را پذیرفت، باز بیشتر یک دولتمرد باقی ماند تا مومنی مسیحی و ذهنش را چندان درگیر الاهیات و مباحث مختلف این دین نمی‌کرد.

مسیحیت و سیطره بر اروپا

پس از رسمی شدن و گسترش و وسعت مسیحیت، نزدیکی آن به حکومت و هماهنگی رهبران کلیسا و حاکمان امپراتوری، نتایج شیرین و تلخی را در پی داشت. نتایج شیرین آن را باید در اجرا شدن اخلاق مسیحی دانست. اما بی‌گمان، حمایت حاکمان از دین رایگان نبود و مزدی که دریافت می‌کردند بسیار بیشتر از خدمتی بود که انجام می‌دادند؛ از این‌رو، بسیاری معتقدند رسمی شدن مسیحیت بیشتر به ضرر مسیحیت بود تا به نفع آن، حکومت خواهان حق مداخله در امور روحانی و اعتقادی بود؛ اموری که به ظاهر، خارج از حیطه اختیار حکومت هستند.

مناقشه آریوس

در چندین مورد، پادشاهان در اختلاف بین عالمان مسیحی در مسائل اعتقادی، دخالت کردند و موجب پیروزی یکی از طرفین دعوا شدند؛ برای مثال در حدود سال ۳۱۹ میلادی در بین عالمانِ الهی مسیحی بر سر الوهیت مسیح اختلاف پدید آمده بود و عده‌ای او را «مخلوق خدا» و عده‌ای «هم‌ذات با خدا» می‌دانستند. (این نزاع و اختلاف به مناقشه آریوس معروف است)

کنستانتین که مسیحیت را عامل وحدت امپراتوری می‌دانست، از این اختلاف بیمناک شده بود؛ بنابراین تصمیم گرفت شورایی از اسقف‌های مسیحی تشکیل دهد. این شورا در سال ۳۲۵ میلادی در شورای نیقیه (first council of (Nicaea دور هم آمدند و اعلامیه رسمی اعتقادات مسیحیت را منتشر کردند، در اثر ریاست امپراتور، نتایج شورای نیقیه، نه تنها برای کلیسا، بلکه برای سراسر امپراتوری، قانونی و لازم‌الاجرا شد. او که چند سال قبل با صدور «فرمان میلان»، آزادی دینی اعلام کرده بود، این‌بار با صدور فرمانی حکومتی، مسیحیانی را که با نظر شورای نیقیه مخالف بودند از اجتماع کردن منع و عبادتگاه‌های آنان را توقیف کرد. اعتقاداتی که واقعاً بخشی از آن مانند تثلیث حداقل صریحاً در میان مسیحیان پیشین رایج نبود و به نظر ما بخشی از پروژه تحریف آیین حضرت عیسی علیه‌السلام در همین جا رخ داد.

کلید خوردن پروژه تحریف دین حضرت عیسی (ع)

به تدریج و بعد از فروپاشی امپراتوری روم از حدود سال ۴۰۰ میلادی، مجموعه‌ای به نام کلیسای کاتولیک بر غرب حاکم شد که نه تنها بر امور مذهبی و دینی، بلکه بر امور سیاسی، فکری و حتی علمی (به معنای علوم تجربی) اروپا حاکم بود، این سیطره کم‌کم تمام شؤون زندگی غربی را در برگرفت. شاید بتوان مهم‌ترین تأثیر رسمی شدن مسیحیت و نزدیکی آن به حکومت را در تغییر روش کلیسا در برخورد با مخالفانِ خود مشاهده کرد. تا قبل از این دوره، رهبران کلیسا برای رد افراد یا گروه‌های بدعت‌گذار، کتاب و رساله می‌نوشتند یا آنان را تکفیر می‌کردند؛ اما پس از نزدیکی به قدرت حکومتی وضعیت فرق کرد. کلیسایی که در آغاز، قربانی تهمت و خرابکاری بود و تحت آزار و شکنجه قرار داشت، اکنون «بدعت‌گذاران» را تعقیب می‌کرد و شمشیر قیصر را به کار می‌برد تا خواسته خود را بر آنان تحمیل کند. (هاروی کاکس؛ مسیحیت؛ ص ۶۰)

ضرورت اعتقاد به مرکزیت زمین

کلیسا علاوه بر تفسیر مسائل مذهبی نظیر غفران، بهشت، جهنم، خدا و نبوت، حاکمیت سیاسی-اقتصادی نیز در اروپا داشت. به علاوه یکسری اصول و موازین مقدس داشت که تقدس آن از جنس تقدس مذهبی نبود. یعنی مساله آن وجود خدا و پیغمبر یا مناسک کلیسا نبود، برخی مسائل علمی در فیزیک، هیات و نجوم و برخی مسائل از طبیعیات یا فلسفه یونانی نیز جزو عقاید رسمی کلیسا شده بود و بالطبع، رنگ تقدس به خود گرفته بود.

لذا اعتقادشان به این مسائل مثل اعتقاد به معاد و نظایر آن رنگ تقدس داشت. همانطور که انکار خدا مجازات سختی در پی داشت، انکار این مسائل هم سبب مجازات بود. از این رو دادگاه‌های تفتیش عقاید به صورت گسترده در اروپا شکل گرفته بود و هر کس که با عقاید دینی یا حتی عقاید فیزیکی و نجومی که رنگ تقدس داشت مخالفت می‌کرد به شدت مجازات می‌شد. هر کس جلوی کلیسا می‌ایستاد سرنوشت وحشتناکی در انتظارش بود. نه فقط برای انکار خدا و پیغمبر و مسائل مذهبی، بلکه اعتقاد به حرکت کردن زمین و عدم مرکزیت زمین در عالم هم عواقب سنگینی داشت. یکی از قربانیان معروف جوردانو برانو بود که به علت انکار مرکزیت زمین در عالم، اعدام شد. در این مسیر دنیای مسیحیت حداقل با ۳ مساله و مشکل اساسی مواجه بود که در ادامه به آنها پرداخته می‌شود.

مشکلات اروپا با کلیسا

۱- مشکل اول: علمی شدن غرب و نقض انقلاب مقدسات تجربی کلیسا

در این زمان بود که طرز فکر انسان‌ها، نسبت به دنیای اطراف خود دگرگون شد. آنچنانکه ریچارد وستفال (Richard S. Westfall) زندگینامه‌نویس و تاریخ‌نگار علم (۱۹۲۴-1996 م) می‌گوید: انقلاب علمی، مهم‌ترین واقعه تاریخ غرب بود. (کانر، ۱۳۹۵: ۲۵۳)

پس از مدتی دو اتفاق بسیار مهم در عالم علوم تجربی همه متفکرین را به فکر فرو برد:

اول آنکه کوپرنیک و بعد از آن کپلر با محاسبات دقیق نشان دادند که برخلاف نظرات مقدس کلیسا هرگز زمین مرکز عالم نیست، بلکه با سایر سیارات به دور خورشید می‌چرخند و نظریه زمین مرکزی بی‌ارزش و غیرعلمی است به این اتفاق می‌گویند انقلاب کوپرنیکی، چون تا قبل از این، همه فکر می‌کردند زمین است که مرکز است و سایر ستارگان و سیارات به دور زمین می‌چرخند ولی با این نظریه معلوم شد که کلاً قضیه برعکس است و انقلابی در نگاه به جهان به وجود آمد.

و دوم نظریه معروف گالیله در مورد چرخش زمین است که نشان داد آنچه در مورد ثابت بودن زمین به عنوان امر مقدس مسیحی پذیرفته شده بی‌ارزش است، او همچنین برخی نظریات مکانیکی منتسب به ارسطو که آنها نیز رنگ تقدس داشت را با آزمایشات واضح به کلی رد کرد.

یعنی به تدریج مردم و متفکران متوجه نقض گسترده برخی معارف رسمی و اصلی کلیسا شدند.

نگاه اسلام:

ما در اسلام، نه به «سمبلیک دانستن زبان دین» و نه به «تفکیک قلمرو ایمان و تجربه دینی از قلمرو عقل» محتاج نشدیم؛ زیرا اسلام نه بر اساس طبیعیات ارسطو الاهیات خود را بنا کرده بود، نه با هیات بطلمیوسی گره خورده بود و نه زمین را مرکز جهان می‌دانست و نه کشف قوانین طبیعت را به منزله نفی خالقیت یا قدرت خدا می‌دانست. بنابراین هیچ یک از کشفیات گالیله، کپرنیک، براهه و کپلر و نیوتن، نه تنها منافاتی با الاهیات اسلامی ندارد، بلکه بخشی از این کشفیات، از ابتدا جزو مدعیات اسلام بود یا توسط متفکران مسلمان اعلام شده بود و در جهان اسلام نیز کسی از آن بوی زندقه و کفر استشمام نکرده بود. ادعای نظام عمومی مکانیک و عقلانی دیدن جهان فیزیک، هیچ یک جهان‌بینی اسلامی را نلرزانده بود تا «کفر» تلقی شوند. مفاهیم اسلامی در باب خدا و ماوراءالطبیعه قابل تبیین عقلی بود و نیازی به خشونت و تفتیش عقاید نداشت. اسلام تصویری انسانی از خدا ارایه نداده بود تا خدای او، به قول کنت، خدای دوره کودکی بشر باشد و پس از بلوغ عملی و عقلی بشر متروکه شود. خدای اسلام در گوشه‌ای از عالم پنهان نشده است، بلکه خدای همه عالم است و با همه اشیا نسبت مساوی دارد و همه اشیاء بدون استثنا مظهر قدرت و علم و حکمت و مشیت او و آینه جمال و کمال و جلال اویند و در این خصوص فرقی میان پدیده‌هایی که علتشان برای ما آشکار یا پنهان است وجود ندارد، بلکه جهان با همه علل و اسباب طبیعی و فوق طبیعی‌اش وابسته به اوست و او بر زمان و مکان مقدم است و همه چیز فیض اوست خدا در ردیف علل طبیعی نیست تا اگر علل طبیعی پدیده‌ای کشف شد خدا انکار شود، بلکه جهان و همه علتها و معلول‌ها و مکشوفات بشر و خود بشر یک سره، کار خداوند است. خداوند علت نخستین به معنای طبیعی نیست تا استثنایی بر «قاعده علیت» بوده یا خود علت خود باشد یا فرض علت نخستین مستلزم تناقض گردد، بلکه او اساساً معلول نیست تا محتاج علت باشد.

۲- مشکل دوم: ضدیت نص کتاب مقدس با علم

۳- مشکل دیگر مسیحیت اصل کتاب مقدس بود! مسیحیان یک کتاب مقدس دارند که دو بخش دارد:

عهد عتیق که همان تورات یهودی است و دیگری عهد جدید که مجموعه اناجیل اربعه و مکاشفات یوحنا و روایاتی است از اتفاقاتی که برای حضرت عیسی افتاده و آن چیزی که مجموعه حواریون از حضرت عیسی (ع) نقل کرده‌اند.

تئوریزه شدن ضدیت علم و ایمان در کتاب مقدس مسیحیان

یکی از مشکلات این بود که نص کتاب مقدس با علم مشکل داشت و اساس ضدیت علم و ایمان توسط خود کتاب مقدس هم تئوریزه می‌شد به این قسمتِ «سفر پیدایش» کتاب مقدس توجه کنید، شهید مطهری همین قسمت را در کتاب انسان و ایمان می‌آورد:

«… در باب دوم، آیه ۱۶ و ۱۷ «سِفر پیدایش» درباره آدم و بهشت و شجره ممنوعه چنین آمده است:

خداوند آدم را امر فرموده، گفت: از همه درختان باغ بی‌ممانعت بخور، اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد. در آیات ۱- ۸ از باب سوم می‌گوید: … و مار از همه حیوانات صحرا که خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن (حوّا) گفت: آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟ زن به مار گفت: از میوه درختان باغ می‌خوریم لکن از میوه درختی که در وسط باغ است خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس نکنید، مبادا بمیرید. مار به زن گفت: هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا می‌داند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش‌افزاست، پس، از میوه‌اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند پس برگهای انجیر دوخته، سترها برای خویشتن ساختند. در آیه ۲۳ از همین باب نیز می‌گوید:

و خداوند خدا گفت: همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف نیک و بد گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورد و تا به ابد زنده ماند… .»

پس انسان اگر می‌خواهد مومن باشی طبق این نظر – کتاب مقدس – باید دو چیز را فراموش کند:

۱) معرفت و علم

۲) جاودانگی.

لذا گویی انسان حق ندارد به اینها برسد. حالا این را مقایسه کنید با آیات آفرینش از نظر قرآن کریم.

آفرینش در نظر قرآن کریم

اما داستان خلقت در قرآن کریم به گونه‌ای دیگر رقم خورده است. در گزارش کتاب مقدس ما مسلمانان از داستان آفرینش آمده است: «و علم آدم الْأسْماء کل‌ها ثُم عرضهُمْ علی الْملائِکةِ فقال أنْبِئُونِی بِأسْماءِ هولاءِ إِنْ کنْتُمْ صادِقِین

و خداوند همه اسما (حقائق و اسرار هستی) را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می‌گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید.» (بقره/۳۱)

در نگاه اسلام آن (انسان) چیزهایی را می‌داند که حتی ملائکه نمی‌توانند بفهمند یعنی اساساً ارزش انسان به همین آگاهی است.

علم و دین از منظر اسلام

چنانکه از منظر اسلام میوه ممنوعه در بهشت، عقل و علم نبوده‌اند، بلکه عقل، پایه اسلام است و خود نیز در سایه اسلام رشد کرده است. علوم تجربی و استقرا نیز، حتی اگر برای کسب قدرت و فایده (مفاهیم بیکنی) به کار روند مشروط به آنکه به «حقیقت»، «عدالت» و «اخلاق» پشت نکنند، نه تنها حرام و تابو نیستند، بلکه مورد تشویق اسلام بوده‌اند. این است که تعارض «علم و دین» یا «عقل و دین» در جهان اسلام، به عنوان مسائل عمده‌ای مطرح نشدند و تنها پس از ترجمه از الاهیات غرب، مورد بحث متفکرین مسلمان در قرون اخیر قرار گرفته‌اند و به همین دلیل است که هم علوم تجربی و فناوری و هم علوم عقلی و فلسفی در سایه اسلام رشد کرده و بالیدند.

عقل و وحی در اسلام

در اسلام حتی اعتبار ادله نقلی و مرجعیت دینی نیز با عقل، اثبات یا تایید می‌شوند و شرط «عدم مخالفت با عقل»، جزو شروط اعتبار گزاره‌های دینی ماست و معتقدیم گزاره‌ای مخالف با عقل در سراسر قرآن کریم و سنت قطعی پیامبر (ص) وجود ندارد. ما در سراسر معارف اسلامی، داوری عقل را لازم می‌دانیم و البته آن را کافی نمی‌دانیم و محدودیت‌های عقل را نیز در نظر داریم و این بدان معنی است که «وحی» مضامین فراتر از «عقل» را در اختیار می‌نهد، زیرا عقل محدودیت‌هایی دارد و خطاپذیر نیز هست، اما هیچ یک از مفاهیم وحی اسلامی با عقل در نمی‌افتد و ناسازگار نیست.

پیامبر باطنی و پیامبران ظاهری

اگر «عقل»، پیامبر باطنی و «پیامبران»، عقل ظاهری‌اند – به فرموده رسول خاتم (ص) – و اگر وحی و عقل، راه‌هایی برای درک مراتب گوناگون «حقیقت» اند پس نمی‌تواند میان آنها تعارضی باشد و اگر تعارضی دیده شود، بدوی و ظاهری است. خدای اسلام، در تاریکی مجهولات علمی و معضلات عقلی، اثبات نشده تا با پیشرفت علوم یا عقل‌ورزی بشر، عقب‌نشینی کرده و کوچک و محو شود، بلکه پیشرفت عقول و علوم، همواره مویدات بیشتری بر عقاید اسلامی می‌افزاید و هیچ تجربه عملی و آزمایش طبیعی، نقض هیچ یک از مدعیات اسلامی را اثبات نکرده است.

نارسایی مفاهیم فلسفی کلیسا و سوالات بنیادین بشر

کلیسا مشکل دیگری هم داشت که شهید مطهری در کتاب ارزشمند «علل گرایش به مادیگری» آن را به عنوان «نارسایی مفاهیم فلسفی کلیسا» مطرح می‌کند. ببینید انسان همواره سوالات اساسی از مبدا و معاد و چیستی خودش و هستی دارد، این سوال‌ها را انسان باید جواب بگیرد. نمی‌شود دهان کسی را بست که اینها را نپرسد اگر حتی نپرسد کار تمام نمی‌شود و مشکلی حل نخواهد شد. کلیسا در این زمینه هم قدرت دفاع عقلانی از مفاهیم مذهبی خودش مثل تثلیث و غفران عمومی و بهشت و جهنم و حقیقت انسان نداشت (والبته اساساً خیلی از مفاهیم کلیسا به هیچ‌وجه قابل دفاع نبود) لذا کلیسا هرگز منبع خوبی برای پاسخ به «چراها» و «چیستی‌ها» ی انسان نبود.

ناتوانی کلیسا در اثبات این مفاهیم کار را حتی به جایی رساند که سبب رواج عبارت «ایمان بیاور تا بفهمی» شد. مکتب «فیدئیسم» در غرب چنین تفکری دارد. یعنی اساساً برای ایمان نباید مطالبه دلیل کنی! اصلاً غلط است که برای ایمان آوردن توجیهات و دلایل منطقی بخواهی، تا ایمان نیاوری فهم ممکن نیست. ببینید کار به کجا می‌کشد!!! این نگاه‌ها اساساً پای عقلانیت را از حوزه دین بیرون کشید و ستیز دین و عقل را داغ‌تر کرد.

اما نگاه اسلام به ستیز عقل و دین

در مذهب ما هیچ کارشناسی نباید از کارشناس دینی دیگر تقلید کند، بلکه باید نظریه خود را عرضه کند. چنانچه ایده‌آل، آن است که حتی مردم عادی نیز نه تنها در عقاید اصلی خویش، بلکه حتی در وظایف عملی تقلید نکنند و خود، قدرت استنباط بیابند اما چون چنین امری نشدنی است، در باب آداب عملی و عبادی، حق تبعیت دارند، اما این تبعیت را نیز به دلیل عقلی و با جست‌وجوی شخصی و انتخاب مرجع باید مستند کنند ولی در هر صورت در ایمان و اصول عقاید، حق تقلید کورکورانه ندارند و باید دلیل -گرچه اجمالی- برای ایمان خویش داشته باشند. گرچه ما مسائلی چون تثلیث، عشای ربانی، غسل تعمید و شمایل مذهبی نداشته‌ایم تا در آن اختلاف کنیم، اما البته موضوعات دیگری برای اختلاف‌نظر در جهان اسلام وجود داشته‌اند که از نوع دیگری بوده‌اند؛ مثلاً بزرگ‌ترین انشعاب در جهان اسلام انشعاب بر سر مساله «دین و دولت» و «عدالت» بوده است، اما در باب روش گفت‌وگو و حفظ وحدت در عین اختلاف، دستورالعمل‌های مهمی بیان شده است.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  این تصمیمات به مردم آسیب می‌زند

بسیاری از کارگزاران و تصمیم‌گیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با ساده‌انگاری راه‌حل‌هایی پیشنهاد می‌کنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.

  کاوش در میراث ماندگار جایزه‌ی نوبل

در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتاب‌های برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات را بررسی می‌شود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کرده‌اند و در سبک‌های نوآورانه‌ای نوشته شده‌اند.

  برخی آفت‌های نقد و نقدشنوی

افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بی‌اخلاقی، بی‌ادبی و مغالطه به کار می‌آیند تا برای کشف حقیقت.

  اصول تائو برای تربیت رهبرانی عاقل و خردمند

توصیه‌های جان هایدر برای تربیت رهبران مقتدر و عاقل

  ترجمه‌ای سخته و پردخته

نگاهی به ترجمه‌ی جدید «غرور و تعصب»