img
img
img
img
img
جلیل تجلیل

تجلیل تو را گفتن با دفتر صد نتوان

محسن آزموده

اعتماد: دو دوره افتخار دانشجویی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران را داشتم، اولی بین سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ که کارشناسی ارشد فلسفه می‌خواندم و دومی بین سال‌های ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۶ که دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد تاریخ ایران بودم. دانشگاه تهران را از کودکی می‌شناختم که پدرم مرا برای نماز جمعه به آنجا می‌برد. حضور در محوطه دانشگاه تهران برایم عجیب و غریب بود. نمی‌دانستم در آن ساختمان‌های قدیمی با دیوارهای بلند و ستون‌های بلند سیمانی و درهای شیشه‌ای چه می‌کنند، فقط حس می‌کردم باید محترم باشم و زیاد بپر بپر نکنم، مثل معبدی کهن که حضور در آن آدابی ویژه دارد.
 سال‌ها بعد فهمیدم که راهیابی به دانشگاه تهران آرزوی بسیاری است. در دوره کارشناسی مهندسی خواندم، در دانشگاهی غیر از دانشگاه تهران. اما شیفته فلسفه بودم و به این بهانه، گاهی سری هم به دانشکده ادبیات می‌زدم. در این رفت و آمدها، غیر از حال و هوای قدیمی و رازآمیز فضا، بعضی از اساتید سن و سال‌دار را هم می‌دیدم که بعضا تنها و با عصا و زمانی در میان حلقه دانشجویان، از سرسرای دانشکده می‌گذرند. این دیدارهای گاه و بی‌گاه، زمانی که خودم دانشجوی گروه فلسفه بودم، بیشتر شد. آن زمان هنوز در گروه فلسفه استادانی مثل مرحوم دکتر محسن جهانگیری، زنده‌یاد دکتر کریم مجتهدی، دکتر رضا داوری‌اردکانی و دکتر غلامحسین ابراهیمی‌دینانی حضور داشتند و این بخت و اقبال را داشتم که با برخی از ایشان درس داشتم، مثلا کانت را با دکتر مجتهدی گذراندم و حکمت متعالیه را با دکتر دینانی. اما جرات و جسارت این را نداشتم که به گروه‌های دیگر سر بزنم و در کلاس استادان کهنسال دیگر شرکت کنم. فقط گاهی دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی را در میان انبوه شیفتگانش در راهرو یا در کلاس می‌دیدم یا زنده‌یاد دکتر محمد ابراهیم باستانی را که با آن قامت بلند اما اندکی خمیده، با عصا به آهستگی در راهرو قدم می‌زد و از پله‌های کوتاه دانشکده به سمت گروه تاریخ بالا می‌رفت. 
یکی از این استادان که حتی تماشای آمد و شد با وقار و آرامش به ده‌ها ساعت حضور در کلاس بسیاری از نااستادان می‌ارزید، زنده‌یاد دکتر جلیل تجلیل بود. او را برخلاف دکتر شفیعی‌کدکنی و دکتر باستانی‌پاریزی نمی‌شناختم. اما همیشه می‌دیدم که با کت و شلوار تیره رنگ، مرتب و موقر از در دانشکده وارد می‌شود، از سرسرای بلند و باشکوه دانشکده می‌گذرد و از پله‌ها بالا می‌رود تا به اتاقش برسد. بعدا از دوستان قدیمی‌تر پرسیدم و گفتند جلیل تجلیل است، استاد برجسته گروه زبان و ادبیات فارسی. نامش برازنده وجودش بود. با آثار و کارهایش آشنایی نداشتم تا اینکه سال ۱۳۹۳ در هشتاد سالگی دانشگاه تهران با دوستم مسعود راعی خدمت او رسیدیم تا به این مناسبت گفت‌وگو کنیم. 
جلیل تجلیل، متولد ۱۳۱۳ همسن دانشگاه تهران بود و در ۸۰ سالگی با اینکه بازنشسته شده بود، همچنان در اتاق فرزانگان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران حاضر می‌شد و به دانشجویان دوره دکترا درس می‌داد. او در این گفت‌وگو که یکشنبه ۲۴ اسفند سال ۱۳۹۳ در روزنامه اعتماد منتشر شد، به شروع تحصیلاتش در دبستان مولوی تبریز اشاره کرد و اینکه بعدا به دبستان حکمت رفت و تا کلاس نهم (سوم متوسطه) در تبریز درس خواند. دکتر تجلیل که همزمان در کنار آموزش جدید دروس حوزوی را هم خوانده بود، در هشتاد سالگی همچنان نام اساتید برجسته‌اش، دکتر عبدالرسول خیام‌پور، استاد احمد ترجانی‌زاده، دکتر قاضی طباطبایی و علامه اردبیلی را به خاطر داشت.
دکتر تجلیل در سال ۱۳۳۴ از دانشگاه تبریز در مقطع لیسانس فارغ‌التحصیل شد و زیر نظر زنده‌یاد دکتر منوچهر مرتضوی مقطع کارشناسی ارشد را شروع کرد. سپس برای تحصیل در مقطع دکترا به دانشگاه تهران آمد و پس از شاگردی نزد اساتیدی چون بدیع‌الزمان فروزانفر، پرویز ناتل‌خانلری، ذبیح‌الله صفا، محمدجواد مشکور، ماهیار نوابی، مدرس رضوی و جلال‌الدین همایی در سال ۱۳۴۹ در مقطع دکترا فارغ‌التحصیل شد و پس از مصاحبه با استادانی چون دکتر محمد معین و فروزانفر و همایی، در همین دانشکده به عنوان استادیار استخدام شد. دکتر تجلیل در طول سی سال تدریس در دانشگاه تهران، گذشته از آموزش و تدریس، حدود سی جلد کتاب درباره ادبیات ایران و شاعران و نویسندگانی چون فردوسی، خاقانی، انوری، عطار، جامی، منوچهری‌دامغانی، فرخی و … تالیف و ترجمه کرد. بسیاری از این آثار امروز به کتاب درسی بدل شده‌اند. از شاگردان برجسته او می‌توان به زنده‌یاد قیصر امین‌پور، میرجلال‌الدین کزازی و علی موسوی‌گرمارودی اشاره کرد. او در مراسم ترحیم استاد فروزانفر قصیده‌ای سروده که شایسته است به مناسبت درگذشت خودش خوانده شود: «نامم چو جلیل آمد تجلیل تو گویم باز/ تجلیل تو را گفتن با دفتر صد نتوان». یادش گرامی و جلیل. با امید. 

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  نکودار زندگی در سایه‌ی مرگ

به مناسبت سال‌روز درگذشت محمد محمدعلی

  زدودن هویت از گیلان و تبدیل آن به «شمال»

شاید به‌کارگیری واژه‌ی استعمار بسیار دشوار و خطرناک باشد؛ وقتی نمی‌دانیم مرز استعمار کجاست و تعریف دقیق استعمار چیست؟

  سفرهای دانایی به قلب روستاهای ایران

نگاهی به جایگاه کتابخانه‌های سیار

  تصویر اندوهبار «آخرین انسان» در یک نقاشی آخرالزمانی

نقاشی مارتین تصویری شگفت‌انگیز، اندوهبار و از جهاتی رعب‌آور از ابیات زیبا و دراماتیک شعر کمبل آفریده است.