خبر آنلاین: سال ها پیش کاریکاتوری توسط یکی از هنرمندان غرب، درباره سرگشتگی انسان معاصر ( انسان کنونی پسانوزایی) را دیدم. در آن اثر، نردبانی بود که آدمها از آن بالا میرفتند. بالای نردبان در ابر بود، سرانجام تصورات و تعاملات ابری انسان معاصر در بالا رفتن از نردبان قدرت، ثروت و حتی علم و معرفت معاصر.
انسان معاصر در «اوجگیری» عمر و زندگی، غرق در سرگرمیهای «چگونگی_زندگی» است؛ در «نشیبگیری» زندگی که «چگونگیها» رنگ میبازند، اگر چون گذشته، گرفتار «چگونگی» باشد، با یاد تواناییهای گذشته خوش است یا بر ناتوانی های حال خود افسوس میخورد. اندکشماران اند که در «سرازیری عمر»- آن زمان که دیگر از «چگونگیها» خبری نیست- به «چیستی و چرایی زندگی» میرسند، به همان ابرهای بالای نردبان! درمییابند که در «آستانهی رفتن»، یافتن پاسخ برای «به کجا؟» چقدر دیر شده است.
احمد شاملو با آن همه کنشگری در زندگی در یکی از شعرهایی که در آستانهی رفتن سرود، ورود در تونلی میبیند دراز، تاریک و سیاه؛ این تصویر هنری تیرهتر از ابرهای بالای آن نردبان سر در ناکجاآباد است! انسان و جامعهی انسانی معاصر غرق در «چگونگی» است و طلایگان پرداختن به «چرایی» بسیار روشن است. تشنگی انسان معاصر به «چرایی زندگی» فزاینده میشود.
در نقطهی مقابل، پژوهشهای عدیده حکایت از کاهش فزایندهی رونق بازار شریعت در جهان دارد. شریعت به معنای فقه کنونی- به ویژه پس از صفویه-، تصور بسیار رایج از دین در جامعه ما است. این تصور از شریعت به مثابه دین، منحصر به اسلام نیست، در ادیان دیگر هم چنین است. جان شریعت (به معنای فقه) «چگونگی» است و «هیچ» سخنی از «چرایی» در آن نیست.
مؤلف ایرانشناس و اسلام شناس تیزبین، در کتاب «اسلام بدون الله» (۲۰۰۰ ,Turner) تصویری از فقه رایج را به تصویر کشید. به راستی دربارهی «چرایی زندگی» چه چیزی در رسالههای عملیه هست؟ ولی پر از «چگونگی» است. این نمود دین، ناتوان از پاسخگویی به «چرایی زندگی» است. با افزایش شیفتگی به «چرایی زندگی» و کاستی رونق بازار «چگونگی زندگی»، بازار شریعت هم کساد خواهد شد.
کدام چاره برای پاسخگویی به «چرایی زندگی» است؟ میگویند اخلاق. «اخلاق» به «چگونگی و نیز چرایی ارزشها در عمل» میپردازد. با رونق گرفتن توجه به ارزشها، روند جهانی آینده، دوری انسانهای دینباور از «دین شریعتمدار» و نزدیکی به «دین اخلاقمدار» خواهد بود. این دوری و نزدیکی نسبی است؛ زیرا دینباوران به «شریعت آسان» بسنده خواهند کرد.
آمیختگی ارزشهای دینی و اخلاق، جاذبههای فزایندهی برای انسان کنونی دارد و بر حسب روندها، در آینده فزایندهتر میشود. برای نمونه، در دنیایی که کشتن بشر به آسانی توجیه میشود، ارزش «بود بشر» و منع قتل نفس، در مثلاً اسلام، ارزشی جایگزینناپذیر است. از این عناوین موضوعی عدیده است مانند وفای به عهد، پرهیز از دروغ، چاره برای رهایی انسان از تنهایی و هکذا. توجه شود که «معرفت به ارزش» هیچگاه توان «جایگزینی فراگیر» با «ایمان به ارزش» مبتنی بر معرفت را ندارد. توجه شود که تک یا اندک «موردهای مبتنی بر معرفت» گلهای پراکندهاند و با آن گلستانهای «فراگیر» نمیشود. تجربههای پیشین چنین میگوید، مگر این که ورق برگردد.
«اخلاق» به «چرایی در عمل» میپردازد، ولی «اخلاقمداری» کماکان به «چیستی و چرایی زندگی» پاسخ نمیدهد. برای پاسخ، به سطح نگرش و جهانبینی فراتر و به اصطلاح متعالی (transcendental) نیاز است. این که از کجا آمدهایم؟ چرا آمدهایم؟ به کجا میرویم؟ چرا میرویم؟ دیگر یافتههای پسانوزایی برگرفته از علوم مرسوم، توانایی رفع تشنگی انسان کنونی و آینده در پاسخ به این پرسشها را ندارد؛ موج گرایش به انواع عرفانهای نوظهور نشان از این تشنگی است.
ذکر بیگبنگ و پیدایی تصادفی حیات، فرضیهی تکامل انواع و تسری آن به همه چیز، و شناختن از کوارک تا کیهان، همه از «چگونگی» میگویند. افزون بر ۸۰۰ رشته و ۲۵۰۰ میانرشته مستغرق در «چگونگی خرده بینانه» و «چرایی خرده بینانهی رشتهای و میانرشتهای» اند. حتی تلاش برای تصور تاریخی تحول عالم و و آدم در «نقشههای زمان» دایرهی این خرده بینی را گشادتر کرد ولی به چرایی پاسخ نداد (Christian, 2004). گروندگان به معرفت و علم، در انتظار یافتن «چراییهای کلان» در روند کشف «چراییهای خرد» اند، به تشنگان امروز وعده آب در آیندهی تاریخ میدهند.
برخی از عالمان این وعدههای آب را منطقاً سراب میبینند و برای آن استدلال میکنند که از این خوابگردها (به تعبیر آرتور کوستلر)، کشف نور عالمنما برنمیآید؛ یعنی پاسخ به «چراهای کلان»، هرگز از «چگونگیها و چراهای خرد» برنمیآید؛ انگار از میکروسکوپ انتظار تلسکوپ دارند؛ نوعی تعلیق به عدمتعین برای حفظ وضعیت کنونی علم و معرفت است، اگر احاله به محال نباشد.
چه میتوان کرد؟
پاسخ به «هوشمندی» یا «ناهوشمندی» هستی، «ابرپرسش چرایی» است. معرفت انسانی که به دنبال پاسخ به این ابرپرسش باشد، به چرایی راه خواهد جست. نمونهاش، تلاش برای تبیین «پیچیدگی نافروکاستنی» (irreducible complexity) است. البته این سرعنوان، سرآغاز رهجوییها به سوی «چرایی» است. فهم و چارهاندیشی در قبال «پیچیدگی نمودها» بزرگترین روزنه به پاسخ به «چرایی هستی»، فراتر از «چرایی زندگی»، است. خوشوقتانه شناختن و پرداختن به «پیچیدگی» در نیم سدهی اخیر روزافزون شده است، به واقع بابالحوائج زمانه است، «کین هنوز از نتایج سحر است». روند معرفت و علم در پسانوزایی، چنان بر «چگونگی» تاکید و تکیه دارد که پرداختن به «چرایی» تابو شده است؛ به فراموشی سپرده یا فروپوشانده میشود.
علم و معرفت کنونی جریان اصلی و مسلط است و دچار انواع تابوها، به ویژه دربارهی «چرایی هستی» و در بطن آن «چرایی زندگی». بشریت برای پاسخ به «چراییهای بزرگ» نیاز به تابوشکنی در موضوعها، روشها، تعریفها، فرضها، فرضیهها و الگوهای ذهنی مسلط دارد و از آن جمله است: فراتر رفتن از دایرهی تنگ رشتهها و میان رشتهها، پرتوان کردن ابررشته ها، رواج رویکرد ترارشتهای، بازگشت به تقویت عقلانیت به موازات توسعه علم. پرداختن به «پیچیدگی» واسطی توانمند برای تلفیق موضوعها، روشها و هکذا است و خاستگاه امیدبخش تابوشکنی است.
در چنین جایگاهی است که ادیان در سطح متعالی، یعنی فراتر از «چگونگی پراطناب و تفصیل فراتسامح و قیود فراتساهل کنونی شریعت» و نیز فراتر از «چگونگی مقید عملی اخلاق»، طرحی برای «چرایی زندگی» دارند. در این میان آن طرح که پاسخ برتر به «چرایی هستی و زندگی» داشته باشد، اقبال مییابد. ممکن است که پرسیده شود در این کشاکش: «چه نیازی به دین است؟». پاسخ این است که از «چگونگیپردازی» و «خرده بینی» علم و معرفت کنونی و نیز قید عملی اخلاق، برای تبیین زندگی و هستی کاری ساخته نیست؛ کاشکی ساخته میبود. علاوه بر این، حتی اگر بشر به معرفت «چرایی» برسد، «معرفت» به تنهایی توان جایگزینی «ایمان» مبتنی بر معرفت را ندارد.
David Christian, David
Maps of Time: An Introduction to Big History,
Berkeley: University of California Press, 2005.
.Turner, Colin
Islam without Allah? The Rise of Religious Externalism in Safavid Iran, Richmond: Curzon Press, 2000.
منبع: کانال نویسنده
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
توصیههای جان هایدر برای تربیت رهبران مقتدر و عاقل
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»