دنیای اقتصاد : امروز زادروز گلآقاست، شمایل مدرن بهلول در تاریخ معاصر؛ کسی که سلسلهجنبان طنزهای انتقادی و سیاسی از مسوولان پس از انقلاب بود و راه صعبالعبوری را پاکوب کرد که شاید کمتر کسی جرات پا نهادن در آن را داشت.
گلآقا در منش و رفتار حکمرانان و دولتمردان کشور بسیار اثرگذار بود و توانست آستانه تحمل چهرههای حاکمیتی و حتی فرهنگ رسمی را نیز بالا ببرد و آبی باشد بر آتش جنگ و روزگار دشوار آن سالها. صدالبته که دولت مستعجل بود. تنها ۶۳ سال عمر کرد و پس از او قافله طنزنویسان منتقد سیاست، آرامآرام از اطراف مطبوعات پراکنده شدند و نمک از صفحه روزنامهها رفت. کسی گفته بود وقتی نمک برود، نان هم میرود. بعید نیست کاهش استقبال مردم از مطبوعات در این سالها، بیارتباط با چهره جدی، رسمی و حتی گاهی عبوس برخی روزنامهها و مجلهها و … نباشد. به هر روی، امسال، بیست و یکمین سال نبودن کیومرث صابری فومنی معروف به گلآقاست، اگر بود امروز ۸۴ساله میشد و شاید با حضورش بار تلخی خبرهای این سالها را نیز کمی سبک میکرد.
از زندگی
گلآقا هفتم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی در یکی از روستاهای فومن گیلان به دنیا آمد. گویی روزگار از همان ابتدا با او که میخواست تلخی جهان را بکاهد، سر جنگ داشت. در کودکی پدرش را از دست داد و فقر و تنگدستی او و برادر ۱۵سالهاش را از مدرسه بیرون کشید و به بازار کار فرستاد. کیومرث دبستان را در فومن گذراند و بعد به شاگردی در یک مغازه خیاطی رفت. شاگردی او و کار برادر و اصرار مادرش، اما دوباره کیومرث را به مدرسه بازگرداند. در ۱۶سالگی در امتحان ورودی دانشسرای کشاورزی ساری که از شهرستان فومن فقط یک دانشآموخته را میپذیرفت، قبول شد. دو سال در آنجا تحصیل کرد و پس از قبولی در امتحانات در ۱۸سالگی به عنوان معلم یک دبستان روستایی به «کَسما» از توابع صومعهسرا رفت و یک سال در آنجا معلم بود و حقوقی به حسابش میآمد که رنگی به روی زندگیشان میآورد. از همان ابتدای بزرگسالی، دست به نقد شد و طنز نوشت. «گردنشکسته فومنی» نام مستعار صابری در «توفیق» است و کتابی به همین نام اثر ماندگار کیومرث صابری است که در نقد روزهای خفقان استبدادی طاغوت نوشته شده؛ اثری که طنزهای سیاسی آن روزها را بازمینمایاند.
گلآقا پس از انقلاب و در زمان نخستوزیری شهید رجایی به مقام مشاور فرهنگی و مطبوعاتی نخستوزیر منصوب شد. در زمان ریاستجمهوری شهید رجایی نیز مشاور فرهنگی رئیسجمهوری شد و تا زمان شهادت رجایی در این مسوولیت باقی بود و هنگام ریاستجمهوری آیتالله خامنهای در همان منصب ابقا شد. این ارتباطات با سران اول کشور باعث شد در دوران نقدهای تند و تیزش در گلآقا از گزند مدیران مختلف دولتی و غیردولتی در امان بماند و سنگر نقد سیاسی را با طنز حفظ کند.
زمستان ۶۹؛ صف ارزاق، صف گلآقا!
کیومرث قرار بود یک هفتهنامه جدی به نام «فصل جدید» را راه بیندازد و مجوزش را هم گرفته بود اما گلآقای درونش نگذاشت این فرصت از جامعه ایرانی گرفته شود، منصرفش کرد و مجابش کرد تا هفتهنامه طنز با نام «گلآقا» را دربیاورد. سرانجام هم توانست در آبان ۱۳۶۹ خورشیدی، نخستین شماره هفتهنامه گلآقا را منتشر کند.
استقبال مردم از این مجله، غیرقابل تصور بود. تمامی نسخههای اولین شماره هفتهنامه گلآقا در سراسر تهران ظرف کمتر از نیمساعت به فروش رفت و دم دکهها دوستداران گلآقا صف میبستند. آن روزها صفها زیاد بودند. صف شیر، صف کوپن، صف نان و … مهمترینشان شاید صف گلآقا بود که تلخی مانده از روزهای جنگ را شیرین میکرد. هفتهنامه گلآقا، تصویر مدیران دولتهای مرحوم هاشمی رفسنجانی و در اواخر دوره فعالیت خود، مدیران دولت خاتمی را به عنوان سوژههایی همیشگی در طنزهای تصویری روی جلدش منتشر میکرد و با زبانی ساده، نقدهایی جدی را به سیاستهای داخلی و خارجی دولت مطرح میکرد. بسیاری از کارشناسان معتقدند که این نقدها هم در عملکرد دولتها و هم در فرهنگ سازمانی و تحملپذیری و مسوولیتپذیری این دو دولت نقش مهمی داشته است؛ چیزی که به نظر میرسد امروزه کمتر قابل انتظار است. سرانجام صابری فومنی در دوم آبان سال ۱۳۸۱، و در دوازدهمین سالگرد انتشار هفتهنامه گلآقا، همزمان با چاپ ۵۴۸مین شماره به دلایلی نامعلوم تصمیم به بستن هفتهنامه گرفت. او در سرمقاله شماره ۵۴۸ که این بار در آن نه شاغلام و غضنفری بود و نه گلآقایی، با نام صابری از تصمیم خود برای پایان کار هفتهنامه خبر داد و گلآقا پیش از گلآقا به تمکین حدیث «موتوا قبل ان تموتوا» از جهان رفت. کیومرث صابری فومنی در مراسم سیزدهمین سالگرد ماهنامه گلآقا درباره تعطیلی نشریهاش خیلی سربسته گفته بود: «علت های فراوانی در تعطیلی نشریه وجود دارد و بنا به مصلحت، در برابر علتهای اصلی که بعضی عنوان میکنند، سکوت میکنم و اگر علتهایی که عنوان میکنند واقعی نباشد، درباره آن توضیح میدهم.» گلآقا گفته بود: «خبرنگار روزنامهای چندی پیش میخواست به یک کاریکاتوریست بقبولاند که علت تعطیلی گلآقا، دگرگون شدن فضایش از دوم خرداد و عقب افتادن گلآقا از این فضا بوده است.» او توضیح داده بود: «این حرف، حقیقت و واقعیتی در خود دارد که اگر آن را توضیح ندهم، نسبت به چهل پنجاه کاریکاتوریست که ۱۲ سال با این نشریه همکاری داشتهاند جفا شده است. حتی قبل از اینکه آن خبرنگار و کاریکاتوریستهای مربوط، متوجه تغییر ذائقه خوانندگان ایرانی پس از دوم خرداد شوند، یک خبرنگار سوئیسی چند سال پیش در مصاحبهای، این سوال را از من پرسید که آیا شما متوجه تغییر فضا در ایران نشدهاید؟ من در جواب گفتم شما که در سوئیس هستید متوجه این وضعیت شدهاید چطور فکر میکنید من که در ایرانم متوجه این وضعیت نشدهام. خبرنگار سوئیسی پرسید آیا نمیخواهی نشریهات را با این فضا منطبق کنی؟ من در جواب گفتم بله این واقعیتی است که فضا بازتر شده است؛ ولی من از حد و اندازهای که بودهام جلوتر نرفتهام و نمیروم و تنها میتوانم برای کسانی که از این فضا جلوتر میروند هورا بکشم.» سر انجام کیومرث صابری فومنی، تنها یک سال و نیم بعد از تعطیلی گلآقا، در یازدهمین روز اردیبهشت ۱۳۸۳ پس از دورهای تحمل بیماری در بیمارستان مهر تهران درگذشت.
درباره گلآقا
عمران صلاحی، طنزپرداز مشهور، درباره صابری فومنی گفته بود که او با قلم توانمند و تسلط کامل به هنر طنزپردازی با راهاندازی گلآقا توانست بسیاری از طنزپردازانی را که قلم خود را غلاف کرده بودند، بار دیگر به عرصه مطبوعات آورده و آنان را جذب کند. مرحوم صابری باعث شد طنزپردازان و کاریکاتوریستهای جدیدی پا به عرصه بگذارند و او در واقع موفق شد در این زمینه همانند یک دانشکده عمل کند. منوچهر احترامی، طنزپرداز سرشناس، هم معتقد بود که جایگاه صابری را باید در طول تاریخ صدساله پس از مشروطه بررسی کنیم، زیرا او محصول یک جریان اجتماعی است. احترامی گفته بود: «اگر طنزنویسی را به سه دوره تقسیم کنیم صابری توانست از دوره دوم به عرصه طنز در مطبوعات وارد شده و در دوره سوم به نوعی تفکر دست یافت که شاید سالیان بعد بتوان آن را شناخت. او به واسطه علاقه به کودکان نوعی از طنز برای آنان را راهاندازی کرد که از آن میتوان به طنز ژورنالیستی نام برد. او وقتی هیچ طرح و برنامهای برای آموزش طنز وجود نداشت، یک کلاس آموزش طنز برای این گروه سنی راهاندازی کرد.»
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
توصیههای جان هایدر برای تربیت رهبران مقتدر و عاقل
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»