همایون کاتوزیان (زاده ۲۶ آبان ۱۳۲۱) پژوهشگر ارشد تاریخ و اقتصاد و استاد دانشگاه آکسفورد، آثار و نوشتههای مهم و بحثبرانگیزی راجع به تاریخ معاصر ایران نگاشته است. او در کتابهای اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، استبداد، دموکراسی و نهضت ملی و مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران بهطور خاص مطالبی راجع به نهضت ملی ایران و رهبر آن محمد مصدق نوشته است. دکتر کاتوزیان همچنین سالهاست در مطبوعات و رسانهها گفتارها و نوشتارهای فراوانی در این زمینه ارایه کرده است. (محسن آزموده)
دوستان ارجمند و گرامی در این واقعیت نمیتوان تردید کرد که بین ۲۵ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دو کودتای پیاپی به دست نیروهای خارجی و داخلی دولت ملی دکتر محمد مصدق را ساقط کرد.
ده سالم بود که با آگاهی کامل از اوضاع سیاسی کشور خبر محاصره خانه مصدق را شنیدم و نگران و غمگین منتظر آخرین اخبار از رادیو بودم. در یک مرحله اخبار قطع شد و آواز «ای زهرا جان» بانو دلکش را گذاشتند. شاید بیست دقیقه بعد، آن نیز قطع شد و صدایی اعلام کرد که مصدق استعفا داده که بعد معلوم شد، دروغ بوده است،ولی دیگر کار از کار گذشته بود. اول صدای سید مهدی میراشرافی، نماینده مجلس راشنیدیم که الو، الو گویان و شاد و شادمان خبر فتحالفتوح را میداد. نفر بعدی، شمس قناتآبادی قدارهبند معممی نزدیک به آیتالله کاشانی بود که به ملت ایران تبریک میگفت. سید مصطفی کاشانی پسر بزرگ آیتالله هم به نظرم نفر بعدی بود که او هم قیام ملی بهجت اثر را تبریک گفت و همینطور تا سر لشکر زاهدی میکروفن را گرفت و خلاصه اعلام کرد که به زودی ایران را به بهشت برین خواهد رساند.
فردای آن روز من با برادر بزرگم مثل جمعی دیگر از مردم به دیدار خرابههای خانه مصدق -خانه ۱۰۹ خیابان کاخ- رفتیم.یک پرده سفید بزرگ از جانب زحمتکشان بقایی بر یک دیوار نصب شده بود که روی آن نوشته بودند: «سر شب به دل قصد تاراج داشت / سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت» و البته تعجبی نکردیم وقتی زاهدی، بقایی و کاشانی از میان خرابهها پیدایشان شد.اخیراً فیلمی از ورود آیتالله کاشانی، مظفر بقایی و سپهبد زاهدی یک روز بعد از کودتای۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۳۲ به خانه ویران شده دکتر محمد مصدق توسط سازمان C.I.A منتشر شده است.
از همان یکی، دو هفته اول در میان مردم شایع شد که این واقعه یک کودتا بوده است.خیلیها -حتی در میان طبقه متوسط- درک درستی از معنای کودتا نداشتند ولی باورشان این بود که کار خارجیها بوده و تعجبی نداشت که صحبت بیشتر از دست انگلیس بود، ولی در اندک مدتی نام امریکا -که تا آن روز سوای اعضای حزب توده در میان مردم محبوب بود- نیز به میان آمد. دو، سه ماه بعد، در جریان محاکمه بدوی، مصدق نامهای را از یک سرهنگ خطاب به سرلشکر دادستان فرماندار نظامی و پسرخاله شاه در دادگاه رو کرد که در آن سفارش افسر دیگری را کرده و از جمله گفته بود که در جریان «کودتا» خدمات شایانی کرده است.
ازسوی دیگر، از همان روزهای نخست رژیم، کودتا را یک قیام ملی اعلام کرد. به زودی میدان کوچک مخبرالدوله در تقاطع خیابانهای سعدی، استانبول و شاهآباد را که به میدان بهارستان وصل میشد میدان ۲۸ مرداد نام نهادند و چندی بعد یک مجسمه سنگی زشت و بزرگ را که قرار بود سرباز و کارگری را بازو در بازو نشان دهد در وسط آن نصب کردند. به یاد دارم پانزده سالم بود که یک روز ظهر پس از تعطیل مدرسه از چهارراه کالج تاکسی گرفتم که به کتابفروشی معتبر ابنسینا در زاویه میدان مخبرالدوله /۲۸ مرداد بروم.
وقتی به آن میدان کوچک رسیدیم راننده تاکسی بیجهت یک دور اضافی دور آن زد، درحالی که سرش را خم کرده و از پنجره مجسمه را مینگریست و سپس گفت: «آقا اینها با این …هاشان قیام ملی کردند؟» من از خنده منفجر شدم چنانکه حتی پس از ورود به کتابخانه، ابراهیم رمضانی صاحب ابنسینا که مرا میشناخت، گفت برای چه میخندی. این نمونهای از نظر و احساسات مردم عادی درباره قیام ملی بود.
اما در سالروز کودتا هر سال آن مجسمه و میدان را گلباران میکردند و شاه و بزرگان حکومتش در آنجا حاضر میشدند و درباره قیام ملی نطق میکردند و خطابه میخواندند -جز روز ۲۸ مرداد ۱۳۴۰- سه روز پیش از سفر من به انگلستان که دکتر علی امینی، نخستوزیر مانع از آن شد و شاه ناگزیر مراسم خود را در دوشانتپه، خارج از تهران برگزار کرد.
در اواخر همان سال ۱۳۴۰ که من در لندن بودم در امریکا کتاب «حکومت نامرئی» در شرح عملیات مخفیانه سی.آی.ا در کشورهای گوناگون منتشر شد و به سرخط روزنامهها راه یافت. جامعه سوسیالستهای ایرانی در اروپا بخش مربوط به ایران را ترجمه و منتشر کرد و ارگان آن سازمان در انگلستان به نام «نیرو» نیز آن را گزارش داد. پس از این بود که در سال ۱۳۴۵ کتاب «ناسیونالیسم در ایران» ریچارد کاتم که پیشتر -اما بعد از دوره مصدق- دیپلمات امریکایی و عضو سی.آی.ا در تهران بود ولی بعد از آن مستعفی شده و در دانشگاه پیتزبرگ درس میداد، انتقاد جانانهای از سیاست امریکا در ایران و کودتای۲۸مرداد کرده بود.
اما البته رژیم ایران هنوز به افسانه قیام ملی سخت پایبند بود تا اینکه اندکی پس از انقلاب بهمن کرمیت («کیم») روزولت که از مدیران تراز اول کودتا در تهران بود کتاب ضدکودتای خود را نوشت و ضمن ابراز افتخار، پرده از روی بسیاری از جزییات برداشت، ولی علمداران افسانه قیام ملی همچنان به شعار خود چسبیدند و از جمله مدعی شدند که روزولت دروغ گفته و خواسته خودش را بزرگ کند، به ویژه چون از جمله نوشته بود که شاه چند روز پس از کودتا به او گفته بود که من تاج و تختم را اول به خدا و بعد به شما مدیونم.
این گفتوگوها ادامه داشت تا اینکه تاریخچه سی.آی.ا درباره کودتا به قلم دانلد ویلبر یکی دیگر از مدیران آنکه در اندک مدتی بعد ازکودتا نوشته شده و ریز وقایع و بازیگران آن را افشا کرده بود در اینترنت منتشر شد و شوک بزرگی به هواداران افسانه قیام ملی داد.با این وصف، ناچار تایید کردند که سی.آی.ا در کودتای۲۵ مرداد فعال بوده ولی شکست آن سبب قیام ملی در ۲۸ مرداد شده است! یکی از دیپلماتهای رژیم سابق حتی به قول خودش یک حلقه مفقوده در ماجرا کشف کرد و آن فتوای آیتالله بروجردی برای قیام مردم بود. اما واقعیت این است که نه مرحوم بروجردی چنین فتوایی داده بود و نه آن دیپلمات کوچکترین سند و مدرکی در این باره انتشار داد.
تا همین دیروز، تکلیف افسانه قیام ملی را هیچکس به دقت دکترعلی رهنما روشن نکرده بود، چون او در کتاب «پشت کودتای۱۳۳۲» به ویژه وقایع روز ۲۸ مرداد را ساعت به ساعت و کیلومتر به کیلومتر مستند کرده، ستونهایی را که به زعامت برادران رشیدیان، بیوک صابر، سیدمهدی پیراسته و شرکا و با چماقداری سرکردگان میدان امینالسلطان مانند طیب حاج رضایی، حسین رمضان یخی و سایر نجبای اراذل تهران و کارگران شهرنو و غیره حرکت کرده بودند، مستند کرده است. او حتی عکس شاه را در حال قدردانی از خدمات حاج رضایی و رمضان یخی منتشر کرده است.
ولی دست آخر، روز ۲۴ مرداد پارسال (۱۴۰۲) روزنامه معتبر گاردین از قول نورمن داربیشا -که به انگلیسی نام او را داربیشایر مینویسند ولی داربیشا میخوانند- جاسوس ام.آی.۶ که به دلیل قطع رابطه ایران و انگلیس مامورینش را در ایران از قبرس اداره میکرده، افشا کرد که وقتی میشنود کودتای۲۵ مرداد شکست خورده به رشیدیانها و همدستانشان دستور میدهد که عقب ننشینند و کودتا را با بسیج اوباش ادامه دهند. بیجهت نیست که در اسناد سی.آی.ا خوانده بودیم که پس از شکست کودتای اول رشیدیانها به آنها گفته بودند که ما با پول خودمان کودتا را ادامه خواهیم داد.
با این اوصاف روایت دیرپا درباره آنچه «کودتای خائنانه انگلیسی-امریکایی۲۸ مرداد» خوانده میشد، کاملاً درست نیست. امریکا و انگلیس با چترباز کودتا نکردند، بلکه کارکنان و همراهان داخلی گوناگونی داشتند. جمعی از افسران ارتش به رهبری زاهدی و برخی عوامل ایرانیام.آی.۶ به خصوص برادران رشیدیان و ماموران ایرانی سی.آی.ا مانند سرهنگ عباس فرزانگان و فرخ کیوانی که مامور رسمی و حقوقبگیر بودند با پشتیبانی سیاستمدارانی چون بقایی و کاشانی نقش موثری در پیروزی کودتا داشتند و گذشته از نقش ارتش در روز ۲۸ مرداد اعضای زحمتکشان بقایی، گروه فداییان اسلام و احزاب کوچک سومکا، ذوالفقار و آریا نیز در خیابانها بودند و در تسخیر و انهدام خانه مصدق نقش بازی کردند.
اما این گمان که کودتا اجتنابناپذیر بود و در هر حال و هر صورتی پیش میآمد با حقایق تاریخی نمیخواند. در بهمن ۱۳۳۱ بانک جهانی پیشنهاد قابل قبولی برای میانجیگری بین ایران و انگلیس داد که انگلیس آن را پذیرفت. حزب توده هیاهوی عظیمی علیه هرگونه توافق با بانک به راه انداخت و آن را خیانت خواند و بر اثر وحشت بیموردی که این هیاهو ایجاد کرد مهندس کاظم حسیبی، مذاکرهکننده اصلی ایران گفت که باید در قرارداد بنویسند که بانک مامور دولت ایران است. واضح است که این مغایر وجهه بانک به عنوان یک میانجی بود و در هر حال انگلیس این شرط را نمیپذیرفت. به همین دلیل بسیار ضعیف قرارداد بسته نشد. نتیجه اینکه شرکتهای نفتی، نفت ایران را تحریم کردند.
مصدق ناگزیر شد سیاست اقتصاد بدون نفت را در پیش بگیرد که سبب شد برنامه هفت ساله توسعه که بدون در آمد نفت ممکن نبود کنار گذاشته و یک دوره فقر غیرضروری آغاز شود. دولت از ناچاری برای گرفتن کمک از مردم قرضه ملی صادر کرد که البته تاثیرلازم و کافی نداشت و در هر حال حزب توده آن را هم تحریم کرد. مصدق از ناچاری به چاپ اسکناس بیمحل دست زد و بار آخر که چاپ مخفی مقدار زیادی اسکناس نزدیک بود لو برود، مصدق از ترس رای عدم اعتماد مجلس با رفراندم مجلس را بست که چنانکه مشهور است سبب شد کودتاگران شاه را به عزل مصدق و نصب زاهدی مجاب کنند.
پیشنهاد دوم امریکا و انگلیس برای حل مساله نفت قابل قبول بود. آنها پذیرفتند که ایران مالکیت مطلق نفت کشور را داشته باشد به این شرط که هر دو طرف به دیوان بینالمللی لاهه که یکبار به سود ایران رای داده بود، حکمیت دهند تا میزان غرامت منصفانه را تعیین کند. ولی این را هم به خصوص به دلیل مخالفت دکتر علی شایگان نپذیرفتند و در نتیجه امریکا و انگلیس اعلام کردند که دیگر پیشنهادی به ایران نخواهند داد و در عوض دنبال کودتایی که از مدتی پیش تمهید کرده بودند را گرفتند.
حتی با همینها هم ممکن بود اوضاع را حفظ کرد ولی نه درحالی که قانون، چپ و راست به دست حزب توده و ماموران انگلیس و امریکا و زاهدی و شرکا زیر پا گذاشته میشد و دولت هم هیچگونه اقدامی برای اجرای قانون نمیکرد و در این احوال اسفانگیز بود که چنانکه اشاره کردم دولت تصمیم گرفت مجلس را با رفراندم ببندد. دکتر صدیقی به مصدق گفت پس اجازه بدهید من استعفا بدهم، خلیل ملکی گفت این راهی که شما میروید به جهنم است ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد. دکتر سنجابی هم مثل دیگران گفت که در غیاب مجلس، شاه با یک فرمان شما را ساقط خواهد کرد، دکتر معظمی رییس مجلس به شدت مخالفت کرد و به قهر به موطنش گلپایگان رفت. فقط حزب توده مکرراً شعار میداد که «ما کودتا را به ضد کودتا تبدیل خواهیم کرد» که دیدیم چگونه به قولشان عمل کردند.
اینها و خیلی بیش از اینها را من مستندا و به دقت در انبوه نوشتههایم آوردهام. اگر تردید کردید به آن نوشتهها رجوع کنید. ذکر مصیبت ممکن است خوب باشد ولی به هیچوجه کافی نیست. باید دید ما چه باید میکردیم که این بلا به سرمان نیاید، به این امید که امروز بدانیم چه باید و نباید کرد تا جامعه از هر نظر پیش برود.
روایت دیرپا درباره آنچه «کودتای خائنانه انگلیسی-امریکایی۲۸ مرداد» خوانده میشد، کاملاً درست نیست. امریکا و انگلیس با چترباز کودتا نکردند، بلکه کارکنان و همراهان داخلی گوناگونی داشتند. جمعی از افسران ارتش به رهبری زاهدی و برخی عوامل ایرانیام.آی.۶ به خصوص برادران رشیدیان.
مصدق از ناچاری به چاپ اسکناس بیمحل دست زد و بار آخر که چاپ مخفی مقدار زیادی اسکناس نزدیک بود لو برود، مصدق از ترس رای عدم اعتماد مجلس با رفراندم مجلس را بست که چنانکه مشهور است سبب شد کودتاگران شاه را به عزل مصدق و نصب زاهدی مجاب کنند.
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
توصیههای جان هایدر برای تربیت رهبران مقتدر و عاقل
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»