فرادید: دههی ۱۹۷۰ میلادی در آمریکا زمانهی انقلاب جنسی بود. مجلات پورنوگرافی مثل «پلی بوی» در دوران اوج خود بودند و فیلسوفانی مثل هربرت مارکوزه نیز مسئلهی جنسیت را به موضوع مهم و قابل توجهی در اندیشههای خود تبدیل کرده بودند. بنابراین عجیب نبود که پلیبوی بخواهد با مارکوزه مصاحبه کند.
هیو هفنر در دههی ۵۰ میلادی مجلهی پورنوگرافی «پلیبوی» را بنیان گذاشت؛ هدف او از این کار ترویج آزادیهای بیقید و شرط جنسی و از بین بردن هرگونه احساس حیا و گناه در این زمینه بود. این مجله زنان را ترغیب میکرد که بدن خود را آشکارا به تماشا بگذارند و مردان را ترغیب میکرد که شرم را به یکسو نهاده و به دنبال ارتباطات بیشتری با زنان باشند.
از سوی دیگر در دههی ۱۹۷۰ میلادی فیلسوفی به اسم هربرت مارکوزه به عنوان «فیلسوف برابری جنسیتی» در آمریکا به شهرت رسیده بود. او فیلسوفی آلمانی بود که پس از فرار از دست نازیها در سال ۱۹۳۴ به آمریکا مهاجرت کرده بود.
مارکوزه با فلسفهی انتقادی و رادیکالش شناخته میشد؛ فلسفهای که علیه سرمایهداری و انواع مختلف سرکوب اجتماعی موضع میگرفت. او خواستار تحول اجتماعی بود. او استدلال میکرد که اگرچه جوامع لیبرال سرمایهداری ادعای آزادی و دموکراسی دارند، در واقع گرایشهای استبدادی و امپریالیستی واضحی دارند که همراه با اقتصاد بازار آزاد تکامل یافتهاند.
یکی از جنبههای مهم کار مارکوزه توجه او به سرکوب تمایلات جنسی در اجتماع بود؛ او معتقد بود که در الگوی اجتماعی جدید غربی، تمایلات عمیق و اصیل انسان با کالاهای لوکس و مصرفی «معامله» میشوند. او معتقد بود با سرکوب تمایلات جنسی، بیان عاطفی و پتانسیل خلاق، ما یاد گرفتهایم که روح خود را در «خودرو، دستگاه صوتی، خانه چند طبقه و تجهیزات آشپزخانه» پیدا کنیم. از نظر مارکوزه این الگوی استبدادی باعث میشد که مردم به طور فزایندهای از خود واقعیشان بیگانه شوند.
مارکوزه با نوشتهها، سخنرانیها و مصاحبههای تلویزیونیاش، الهامبخش دانشجویان رادیکال در سراسر دنیای غرب بود. مارکوزه به عنوان فیلسوف آزادی جنسی دیده میشد. او این ایده را در میان دانشجویان انتشار میداد که در زمانهی جدید، گرچه رفاه مادی در غرب پدید آمده است، اما الگوهای عمیقی از نابرابری و بهرهکشی طبقاتی، جنسیتی و نژادی همچنان حاکم هستند. الگوهایی که از طریق سرکوب تمایلات جنسی و بیان عاطفی سرپا نگه داشته میشدند.
با توجه به شهرت مارکوزه به عنوان فیلسوفی مرتبط با برابری جنسیتی، مسئولان پلیبوی با تصور اینکه اندیشهی او با اهداف مجلهی آنها قرابت دارد، تصمیم گرفتند با او مصاحبهای را ترتیب بدهند. طبق گفته دانشجوی سابق و دوست مارکوزه یعنی اندرو فینبرگ، پلیبوی به مارکوزه مبلغ زیادی پول برای مصاحبه پیشنهاد داد. پس از دریافت تماس، فینبرگ میگوید که مارکوزه به دقت این پیشنهاد را بررسی کرد اما نهایتا به این نتیجه رسید که «انجام این کار برایش غیرممکن است»؛ زیرا از نظر مارکوزه، پلیبوی خودش بخشی از فرآیندی بود که زنان را به شیء و کالا تبدیل میکرد.
اما مارکوزه صرفا یک جواب منفی برای نشریه نفرستاد بلکه یک پیشنهاد عجیب مطرح کرد. او گفت فقط در صورتی با مجله مصاحبه میکند که عکس خود او در صفحهی وسط مجله چاپ شود؛ یعنی همان جایی که اختصاص به تصویر زنان برهنه داشت. کاملا طبیعی بود که فکر کردن به تصویر یک استاد آلمانی پیر با «موهای بلند سفید، بینی پهن و گوشهای بزرگ» (آنطور که یکی از شاگردانش توصیف میکند) در صفحهی وسط مجلهی پلیبوی اصلا با ایدهها و افکار صاحبان مجله جور درنمیآمد. بنابراین آنها از پیشنهادشان صرف نظر کردند.
این برخورد طنزآمیز فیلسوف با مجلهی جنسی، دقیقاً نقطه نظر فلسفی و اجتماعی مارکوزه را نشان میداد. از نظر مارکوزه به نمایش گذاشتن «کالاوار» بدنهای زنانه، تمایلات جنسی را از حالت طبیعی و انسانی خارج میکرد یا به تعبیر دیگر باعث میشد امکان اتصال و ارتباط «جنسیت» و «انسانیت» از بین برود و این جنبه از وجود انسانی نیز به بخشی از یک بازار هیولاوار تبدیل شود که داشت همه چیز را میبلعید و هر چیزی را به کالایی برای فروش تبدیل میکرد.
از نظر مارکوزه هیو هفنر با دیدگاه محدود و سادهانگارانهی خودش، «آزادی» را مساوی شورش علیه هرگونه خویشتنداری و پارسایی دیده بود؛ یک جور فانتزی نوجوانانه که از قضا خودش کاملا جنسیتزده و «مردانه» بود. به همین دلیل بود که فکر کردن به تصویر یک مرد در صفحهی وسط مجله برای آنان غیر ممکن به نظر میرسید.
یکی از جنبههای مهم حد وسط طلایی این است که این حد وسط نسبت به افراد و شرایط مختلف میتواند متفاوت باشد.
از نظر شانتال موف جوهر امر سیاسی، نه اجماع که ستیز است.
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.