شرق: محمدتقی غیاثی، مترجم و منتقد و استاد ادبیات فرانسه که هفتم مرداد در آستانه ۹۲سالگی در فرانسه درگذشت، از نسلِ مترجمانی بود که هدف خود از نوشتن و ترجمه را آگاهیبخشی میدانست و البته به گفته خودش همواره در پی آگاهی و آموختن بود. او از دهه پنجاه ترجمه و نوشتن را با نقد ادبی آغاز کرد و قریب به صد کتاب و مقاله نوشت. غیاثی برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات فرانسه با بورس تحصیلی وزارت فرهنگ دولت ایران به پاریس میرود و تا مقطع دکتری ادبیات فرانسه در دانشگاه سوربن میخواند و بعد به ایران برمیگردد. غیاثی در گفتوگو با روزنامه «شرق»* تعریف میکند که وقتی به ایران آمد خانلری مطلبی در مجله «سخن» نوشته بود که جا دارد کسانی که خارج بودهاند و زبان میدانند، آثاری را که خواندهاند و فکر میکنند میتواند برای مردم مفید باشد ترجمه کنند. آن سالها بحثِ «نقد نو» مطرح و فراگیر بود و از اینرو غیاثی کتاب «نقد تفسیری» رولان بارت را ترجمه میکند و بعد از آن هم سه کتاب دیگر در نقد و تفسیر آثار مهم ادبیات جهان را در انتشارات امیرکبیر به چاپ میرساند. بعد از آن، غیاثی به ترجمه آثار مهمی از ادبیات فرانسه میپردازد که ازجمله مهمترین این آثار میتوان به «هفته مقدس» لوئی آراگون، «خدایان تشنهاند» آناتول فرانس و «زمین» امیل زولا اشاره کرد. غیاثی همچنین مجموعهای از صد قطعه شعر از سی شاعر مطرح فرانسه با عنوانِ «شعر فرانسه در سده بیستم» را نیز ترجمه و منتشر کرده است. در حوزه نقد ادبی نیز «نقد تفسیری» رولان بارت و «نقد تکوینی» لوسین گلدمن از مهمترین ترجمههای غیاثی است، بهعلاوه نقدها و تفسیرهایی بر آثار نویسندگان بزرگ: «تفسیر سرخ و سیاه» استاندال، «تفسیری بر بیگانه کامو»، «تفسیری بر غثیان سارتر»، «دلهره هستی» آلبر کامو و «مارسل پروست در آیینه آثارش» و تألیفاتی در حوزه نقد و تفسیر آثار همچون «تأویل بوف کور» و «معراج شقایق» و «تأویل ملکوت» که نمونه عملی سالها تدریس غیاثی در زمینه تفسیر و تأویل آثار ادبی است. غیاثی صادق هدایت را از مهمترین نویسندگان ایران میداند و در همان گفتوگو میگوید توجه من به صادق هدایت بسیار زیاد بود و تعریف میکند که روزی در ایامِ تاریک بعد از بیستوهشتم مرداد که او هم مانند دیگر همتایان و همفکرانش و حتی جامعه ایران اندوهگین بود، به کتابفروشی طاعتی، از کتابفروشیهای قدیم رشت میرود که تمام کتابهای هدایت را داشت. غیاثی تمام آن کتابها را میخرد و همان شب مینشیند به خواندن «بوف کور». «دیدم کتاب یک چیزی میگوید که من نمیگیرم». بعد از آن بارها «بوف کور» را میخواند و میگوید با اینکه بیش از صد بار «بوف کور» را خوانده، هر بار در آن چیز تازهای پیدا میکند.
«کمکم فهمیدم این بیچاره هم درد ایران را دارد و همین را در کتاب «تأویل بوف کور» نوشتم. اینکه «بوف کور»، ادبیات گل و بلبلی نیست. هدایت، فرزند مشروطیت بود. در مشروطه هفت سال داشت. استاندال گفته بود وقتی فهمیدم پدرم سلطنتطلب است، از لج او ضدسلطنت شدم. هدایت نیز درست مانند استاندال بود. در خانوادهای مرفه زندگی کرده و پدرش اعتضادالملک، پسر وزیر بود. بعدها که رفته بود فرانسه درس بخواند، پدرش گفته بود لااقل برو نقاشی بخوان. نقاشی هدایت بد نبود. بعدها البته آمد ایران و کارمند بانک ملی شد و به قول خودش پول مردم را شمرد. همه اینها چنان روی هدایت بسیار اثر کرد و «بوف کور» را نوشت». غیاثی حتی معتقد است که بوف کور، خود هدایت است و بهخصوص اواخر کتاب این کاملاً آشکار میشود، آنجا که هدایت مینویسد شبیه یک جغد شده بودم: جغد کور». غیاثی از همین منظر، «تأویل بوف کور» را مینویسد. و البته همان ابتدای کتاب هم مینویسد: «بوف کور چون دژ استواری است که راهیابی به درون آن دشوار مینماید. اما، گذشته از اینکه هدایت در نوشتههای خود کلید این دژ را به دست میدهد، اندکی پس از نگارش قصه، به تاریخ ۲۷/۶/۱۹۳۷ از بمبئی نامهای به مجتبی مینوی مینویسد که جنبههای اصلی قصه را در آن فاش میکند» و بعد، غیاثی این سرنخها را میآورد که مهمترین آن این است که «بوف کور» زندگینامه قصهوار است یا به عبارت دیگر، قصه زندگی است. اما قصه زندگی چه کسی؟ غیاثی معتقد است «هدایت میخواست من ژرف خود را در من اجتماعی بازیابد» و «بوف کور» را مانند آثار مهمِ ادبیات فرانسه آن دوران همچون «سرنوشت بشر» مالرو، روایت تنهایی انسان و ورطه هولناکی میخواند که او را از دیگران جدا میکند. او اشاره میکند که مینوی در نامهای به هدایت، نظر او را درباره جمله کلیدی ابتدای «سرنوشت بشر» میپرسد. وقتی «کییو» یکی از قهرمانان رمان مالرو صدای ضبطشده خود را میشنود، در شگفت میشود و آن را بازنمیشناسد و از این دهگذر پی میبرد که «انسان صدای دیگران را با گوشش، ولی صدای خودش را با گلویش میشنود». این درونمایه چند بار در قصه تکرار میشود. هدایت در پاسخ به مینوی شرح جالبی مینویسد: «آن شخص صدایش را در گلویش میشنود، از این صدایی پی به حقیقت و ثبوت خود میبرد». غیاثی در «تأویل بوف کور» این ایده را پیش میکشد که یک اثر ادبی محل تقاطع دنیای درونی نویسنده با دنیای بیرونی است، دنیای درونی که از آن نویسنده و بازتاب منِ درونی اوست و دنیای بیرونی که مربوط به نویسنده در دوران خود و فضای اجتماعی او میشود. و او در تفسیر خود از «بوف کور» برای فهم عمیق اندیشه پنهان هدایت در شاهکارش، به واکاوی آرا و زندگی این نویسنده میپردازد، نمادها و زبان آن را واکاوی میکند و بستر اجتماعی و سیاسی روزگار هدایت را از نظر میگذراند. غیاثی در تفسیر خود از هدایت به جنبههای اجتماعی کار او توجه خاص دارد و معتقد است اگر جنبه اجتماعی قضایا در آثار ادبی عمق داشته باشد ماندگار میشود، درست مانند «بوف کور». و میگوید راز ماندگاری هدایت هم در همین عمق او است: «صادق هدایت دردمند بود. برای همین عمق تاریخی پیدا کرد و گذر زمان خطری برایش نداشت». غیاثی خود در انتخاب موضوع کارش از تألیف تا ترجمه به جنبههای اجتماعی آثار توجه خاص داشت و در ترجمه خود از رمانهای زولا، «زمین»، «دارایی خانواده روگن» و «سهم سگان شکاری» نیز به این مسئله توجه داشته است و در مقالهای با عنوان «زولا در بوته نقد!» نیز بهروشنی این جنبه متمایز زولا را در نظر میگیرد و مینویسد در تاریخ ادبیات فرانسه هیچ نویسندهای به اندازه زولا هدف دشنام نبوده است، چراکه «آثارش سرشار از صحنههای زشت و هولانگیز بود، اهل مجامله نبود و تظاهرات غریزی را بیپروا وصف میکرد، سرپوش تزویر را از روی اخلاق مرسوم زمان خود برمیداشت و در زیر کاسه نیمکاسهها را نشان میداد» و دست آخر اینکه، «همه میدانستد که زولا یک روشنفکر زحمتکش است».
* «ادبیات یعنی یکهخوردن»، گفتوگو با محمدتقی غیاثی، روزنامه «شرق» شماره ۲۵۸۹، دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۵.
یکی از جنبههای مهم حد وسط طلایی این است که این حد وسط نسبت به افراد و شرایط مختلف میتواند متفاوت باشد.
از نظر شانتال موف جوهر امر سیاسی، نه اجماع که ستیز است.
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.