توفیق اقتصادی: پرویز شاپور در گذشته ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ مردی که به ایجاز در نثر طنز مشهور بود و گفته بود: «تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت میکنند»، به روایت خودش در پنجم اسفندماه ۱۳۰۲ در قم (و در شناسنامهاش ثبت تهران) متولد شد. پدرش مهدی شاپور، کارمند دولت بود و اصالتی کاشانی داشت.
به گزارش گروه فرهنگ و هنر پایگاه خبری توفیق اقتصادی، دوران تحصیل را در مدارس دقیقی (خانیآباد)، دارالفنون، صنعتی (ایران و آلمان سابق، تا سال ۱۳۱۸) و دارایی (سهراه امین حضور) سپری کرد. خودش در خاطراتش مینویسد که در کودکی لکنت زبان داشته، در مدرسه بارها تنبیه میشده و تا قبل از سیکل، آهنگری آموخته اما عشقش دوچرخهسواری بوده و شاگردی نیما یوشیج بهترین خاطرهاش از آن ایام بوده است… با گرفتن دیپلم در وزارت دارایی استخدام شد و با ورود به دانشگاه تهران، از دانشکده حقوق، کارشناسی رشته اقتصاد گرفت و پس از آن، عازم خدمت سربازی در دانشکده افسری شد.
پرویز خانهای در کوچه کمیلی خیابان امیریه، درست پشت خانه سرهنگ فرخزاد اجاره کردند و نهایتا در سال ۱۳۲۹، با فروغ فرخزاد (۱۳۴۵-۱۳۱۳)، که اتفاقا نوه خاله مادرش هم بود، ازدواج کرد و سپس به امید گرفتن دو فوقالعاده بدی آبوهوا و خارج از مرکزیت علاوه بر حقوق ماهانهاش، در ابتدای زندگی مشترک، عازم اهواز شدند. پرویز شاپور، رئیس کارگزینی و پیشکاری استان خوزستان و بعدها سمت معاونت اداره دارایی آنجا را عهدهدار شد. ۲۹ خرداد ۱۳۳۱ پسرشان کامیار متولد شد که فروغ در برخی اشعارش به او اشاره کرده، و شاپور نیز بعدها از «کامی» بهعنوان نام مستعار استفاده میکرد. این ازدواج بهخاطر دخالتهای نزدیکان، در سال ۱۳۳۴ به جدایی کشید. پرویز شاپور و حتی پسرش کامیار (تا پایان عمر در ۲۵ تیرماه ۱۳۹۷) که از دور دستی بر شعر و نقاشی و موسیقی داشت، ندرتا در این خصوص اظهارنظر کردند و اشاره به این نکات نیز از حوصله این نوشتار خارج است… «از زندگی شخصیام فقط میتوانم این را عرض کنم که من (: پرویز) در زندگی شانس نیاوردم، ولی واقعاً هرچه دارم از دوستان است. اگر آنها نبودند کلاهمان پس معرکه بود!».
شاپور، مرزبندی مشخصی میان شوخطبعی و لحن جدی نداشت؛ «من بهطور کلی وقتی هم حرف میزنم معلوم نیست کجایش جدی است و کجایش شوخی. پیش میآید که وقتی دارم با مادرم (مریم ضرابی) جدی حرف میزنم، سرش را تکان میدهد و اشک در چشمانش حلقه میزند و با ناراحتی میگوید ۵۴ سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم!». با چنین حال و احوالی، اولینبار آثارش در سال ۱۳۳۳ در نشریات اهواز، ازجمله «آوای ملت» و «فریاد خوزستان» منتشر شد. یکسال بعد به تهران بازگشت و همکاریاش را با «سپیدوسیاه» و «توفیق» آغاز کرد. آثارش، اعم از نثر و داستان و شعر، در «توفیق» (دوره سوم)، با امضاهای مستعار «کامی»، «کامیار»، «مهدخت» (نام خواهر شاپور)، «جدولدوست» (به انتخاب مرتضی فرجیان) و… در صفحات دارالمجانین، سرزمین عجایب، سبدیات، دخترحوا و یا با نام «عقاید و آراء» به چاپ میرسید. عمران صلاحی نقل میکند که شاپور در توالت توفیق، کاغذی چسبانده بود و رویش نوشته بود: «چندان که افتد و دانی!». این لطیفه از دوره توفیق را هم منوچهر احترامی از پرویز شاپور به یاد میآورد: «مرغ: چرا موقع خواندن، چشمهایت را میبندی؟/ خروس: برای اینکه نت آوازم را از حفظم!…».
شاپور کوتاهترین خط را برای طرحش و کوتاهترین کلمه را برای طنزش به کار میبرد اما در توفیق به آثار شاپور نگاه جدی نمیشد و او را اصطلاحا «کاغذسیاهکن» میدانستند! میگفت: «کار بهاندازهای زیاد دارم که نسل کاغذ سفید را در آینده تهدید میکند!». حتی جملات کوتاه یا لطیفههایش را ذیل عنوان «دارالمجانین فکاهیات» میشناختند. صلاحی در خاطراتش نقل میکند که چطور هر تکه کاغذ جامانده روی میز کار یا سطل زباله شاپور را جمعآوری میکرده و برایش ارزشمند بوده است. خودش اما در اوج کار، بیتفاوت به تشویقها بود؛ «برای اینکه کسی در کارم دخالت نکند، مدتی است که اصولا کاری انجام نمیدهم!». نهایت امر چنین شد که از جمع توفیقیون فاصله گرفت و به نشریات روشنفکری متمایل شد. جملات قصار طنزآمیزش، با عنوان کاریکلماتور (که تعبیر احمد شاملو بود) ۲۱ خرداد ۱۳۴۶ در «خوشه» منتشر شد. در مواردی همانجا، صلاحی روی نثر شاپور، طرحهای طنزآمیز میکشید. همان سالها با جواد مجابی در نشریه «جهان نو» هم همکار شد. بیشتر اوقاتِ شاپور و دوستانش، آنروزها در «کافه آنوش» خیابان نادری (جمهوری فعلی) و «کافه سلمان» و «کافه نادری» میگذشت. با استقبال مخاطبان از سبک کاری شاپور، در سال ۱۳۵۰ نخستین کتاب کاریکلماتورش توسط انتشارات نمونه منتشر شد. پس از آن، در سالیان مختلف جلدهای دیگری از مجموعه کاریکلماتورهایش (۸ عنوان) توسط ناشرانی مانند بامداد، مروارید و دنیا، وارد بازار نشر شد.
پس از انقلاب هم، مهمترین فصل همکاری شاپور با گلآقا به دعوت مرتضی فرجیان صورت گرفت که اینچنین او را به تحریریه دعوت میکند: «ما همه کارها را کردهایم و برای انتشار مجله گلآقا دنبال محل میگردیم و شما هم دورخیز کن که همکاریات را با ما شروع کنی!». اینطور شد که جلد ششم کاریکلماتورهایش به اهتمام صلاحی بهمرور در ماهنامه گلآقا منتشر و بعدها خود کتابی مستقل شد. مهرماه ۱۳۷۳ (همزمان با سالگرد انتشار هفتهنامه گلآقا)، موسسه مراسمی به مناسبت هفتادمین سال تولد پرویز شاپور برگزار و از وی تجلیل کرد. جریان کاریکلماتور که شاپور آن را ابداع و آغاز کرده بود، طی چندین دهه بارها و بارها مورد دنبالهروی و الگوبرداری قرار گرفت و امروزه طنزنویسان سرشناسی را به جامعه ادبی در این شاخه معرفی کرده است.
فارغ از جریان طنزنویسی و همراه با فرارسیدن ایام بازنشستگی در اوایل دهه پنجاه، بخش دیگری از علاقه شاپور، یعنی ذوق خلق کارتون و کاریکاتور دوچندان میشود. اینبار به تشویق اردشیر محصص، کارتونهایش، طرحهایی ساده اما عمیق و ظریف از اشیا و موجودات اطرافش بودند که بیشتر در «نگین»، «فردوسی»، «دفترهای روزن»، «فلکالافلاک» و… منتشر میشدند. سنجاققفلی، ماهی، موش، گربه، قلاب، رادیکال، عینک و… مهمترین نمادهای کارتونیاش بودند. کتابهای «موش و گربه عبید زاکانی» (۱۳۵۲)، «طراحان طنزاندیش ایران» (۱۳۵۴، ایراندخت محصص) و «طراحان و طنزاندیشان ایران» (۱۳۷۲، ایرج هاشمیزاده)، «فانتزی سنجاققفلی» (۱۳۵۵) و «تفریحنامه» (۱۳۵۵) شامل طرحهای مشترک بیژن اسدیپور و شاپور، از آثار اوست. نمایشگاههایی از طرحهایش، در گالری زروان (۱۳۵۴)، نگارخانه تختجمشید (۱۳۵۶) و نگارخانه آریا (۱۳۷۶) برپا شد. استقبال منتقدان از نمایشگاه تختجمشید به حدی بود که یکهفته تمدید شد. شاپور معتقد بود: «عدهای نرسیدند بیایند توی دفتر یادبود نمایشگاه فحش بنویسند، تقاضای تمدید نمایشگاه را کردند!». علاوه بر این، طرحهایش در نشریاتی همچون «گرافیس سالانه» و «دیزاین ژورنال» منتشر و نمایشگاهی از آثارش به مناسبت صدمین سال سینما در نمایشگاه «استاد اولم» ترکیه برپا شد.
شاپور لاغراندام و گربهدوست، این یار دیرین عمران صلاحی و بیژن اسدیپور، همواره محبوب بسیاری از توفیقیون و گلآقاییان بود. بهقول حسین توفیق، با اشاره به مو و محاسن بلندش، باید با «نی» او را میبوسیدند. محمدعلی گویا برایش سروده بود: «ای روی تو همچو جوجهتیغی/ اما نه خراشی و نه تیغی/ الفاظ تو بکر بکر، بکر است/ از لفظ مگو، تمام، فکر است/ گفتار تو، نغز نغز، نغز است/ بادام، ولی تمام مغز است!». او از قول بسیاری از نزدیکانش، زندگی همه انسانها را روشن میخواست، قلبش را «پرجمعیتترین شهر دنیا» میدانستند و کسی بود که «یکعمر دنبال روزنه امید گشت» اما خود در واقعیتش «خودنویسش را از سیاهی شب پر میکرد».
سال ۱۳۷۸، سال سختی برای شاپور آغاز شد. چندینبار به علت بیماری در بیمارستان (عیوضزاده و طوس) بستری شد و سرانجام ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ به دیار باقی شتافت. پیکرش را در قطعه هنرمندان بهشتزهرا به خاک سپردند. پس از مرگ شاپور، ویژهنامهها و یادبودهای متعددی برایش منتشر و برگزار شد و شخصیت و آثارش را بارها ستودند. شاپور معتقد بود: «طنز، دنده خلاص زندگی است. با اینهمه مشکل در زندگی که کمر آدم را خم میکند، وقتی آدم وارد مقوله طنز میشود، انگار تحمل این سختیها برایش آسانتر میشود…». دوستان و نزدیکانش او را بسیار محجوب و مودب بهخاطر میآوردند. محمد پورثانی در خاطراتش مینویسد: یکروز به پرویز شاپور گفتم کاریکلماتورهایت را مرتب در رادیو میخوانند، بدون اینکه اسمی از تو ببرند و حقالتالیفی به تو بدهند… شاپور لبخندی زد و گفت: «آن دنیا حقالتالیفم را از آنها میگیرم!». جایش سبز و یادش گرامی..
نمونههایی از کاریکلماتورهای پرویز شاپور:
برای اینکه پشهها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشهبند بیرون میگذارم.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
دلم به حال ماهیها میسوزد چون هیچ کس اشکشان را نمیفهمد.
گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد.
بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند!
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
به نگاهم خوش آمدی.
یکی از جنبههای مهم حد وسط طلایی این است که این حد وسط نسبت به افراد و شرایط مختلف میتواند متفاوت باشد.
از نظر شانتال موف جوهر امر سیاسی، نه اجماع که ستیز است.
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.