ایران کتاب: «دکارت» به هیچ وجه نخستین فیلسوفی نبود که استدلال میکرد انسانها از بدن و ذهن شکل گرفتهاند، اما تصویرِ او از این «دوگانگی» را میتوان تأثیرگذارترین نمونه در طول چند قرن گذشته در نظر گرفت.
«رنه دکارت» به دلیل مشارکتهای جریانساز خود، از جمله مِتُد یا روشی که در کتاب «تأملات در فلسفه اولی» به وجود آورد، به شکل گسترده، مهمترین فیلسوف فرانسوی در قرن هفدهم، و «پدر فلسفه مدرن» در نظر گرفته میشود.
«دکارت» به عنوان فیلسوفی «عقلگرا» که عقیده داشت حقیقت فقط از طریق تفکر منطقی به دست میآید، به شکل پیوسته تلاش میکرد تا ایدههایش را بدون وابستگیِ مستقیم به شرایط اجتماعی یا تاریخیِ زمانهی خود خلق کند. با این وجود، کتاب «تأملات در فلسفه اولی» (به شکل خلاصه «تأملات») را میتوان از جنبههای مختلف، اثری متعلق به قرن هفدهم در نظر گرفت: روشها، دغدغهها، و نتیجهگیریهای این کتاب، به شکلی با اندیشمندان همعصر با «دکارت» ارتباط برقرار کرد که شاید برای مخاطبین امروزی که برای نخستین بار با این اثر روبهرو میشوند، بلافاصله قابل درک نباشد.
روش غالب برای پرداختن به فلسفه در عصر «دکارت»، «اِسکولاستیسیسم» نام داشت: سنتی قدیمی که تعالیم و اصول دینی را با اندیشههای «ارسطو» ترکیب میکرد و از حمایت «کلیسای کاتولیک» برخوردار بود. در عصر «دکارت»، اندیشمندانی که تعالیم و اصول رسمی کلیسا را به چالش میکشیدند، با واکنش تندِ نیروهای «تفتیش عقاید» مواجه میشدند. در مشهورترین نمونه، فقط چند سال قبل از این که «دکارت» کتاب «تأملات» را منتشر کند، نیروهای «تفتیش عقاید»، «گالیلئو گالیله» را به دلیل اثبات این موضوع که زمین به دور خورشید میچرخد و نه برعکس، به حبس ابد محکوم کردند. در حقیقت، خواستهی «دکارت» برای فاصله گرفتن از تهدید نیروهای «تفتیش عقاید»، نقش زیادی در تصمیم او برای ترک فرانسه داشت؛ او پس از ترک فرانسه، نیمهی دوم زندگیاش را در هلند که تحت نفوذ «کلیسای پروتستان» بود، سپری کرد.
اگرچه آثار «دکارت» اصول بنیادینِ «اِسکولاستیسیسم» را به چالش کشید و باعث شد او بارها با اتهام «ارتداد» مواجه شود (در سال ۱۶۶۳ آثار او به شکل رسمی توسط کلیسا ممنوع اعلام شد)، اما خود «دکارت» همیشه یک کاتولیکِ معتقد باقی ماند—نکتهای که دلیلِ تأکید و پافشاری او بر اثبات وجود خدا و روح در کتاب «تأملات» را روشن میکند. علیرغم باور همیشگی او به خدا، «دکارت» همچنان منطق و علم را معتبرتر از سنتها و ایمان در نظر میگرفت.
«رنه دکارت»، ریاضیدان، دانشمند، و فیلسوف فرانسوی در قرن هفدهم، در اثر جریانساز خود، کتاب «تأملات در فلسفه اولی»، استدلالهایی کاملاً منطقمحور را برای وجود خدا و روح مطرح میکند. با این وجود، اثر او، بیش از نتیجهگیریهایش، به خاطر روش و متدِ ارائه شده در آن مورد توجه قرار گرفته است. راوی کتاب «تأملات»، که «دکارت» با عنوان «متفکر» از او نام میبرد، پس از فهمیدن این نکته که ذهنش سرشار از باورهای غیرقابلاتکا است، نتیجه میگیرد که تنها راه برای رسیدن به هر نوع اطمینان و یقین، آغاز کردن با مبانی و اساسیترین جنبههای خود دانش است.
«متفکر» به همین خاطر، آزمایش فکریِ مشهور خود را آغاز میکند: او تصور میکند که تمام ادراکهایش، غیرواقعی است. آیا او میتواند در این شرایط، دربارهی چیزی به اطمینان برسد؟ «دکارت» عقید دارد که بله، این نکته که او در حال اندیشیدن است، وجود و هستی او را به اثبات میرساند. در حقیقت «متفکر» به همان نتیجهای میرسد که «دکارت» قبلاً در کتابی دیگر، آن را بیان کرده بود: «میاندیشم، پس هستم.» بر اساس این قاعدهی نخستین، «متفکر» استدلال میکند که خدا نیز وجود دارد، ذهن از بدن متمایز است، و ادراکهای او قابلاتکا هستند.
«دکارت»، شخصیت «متفکر» را به این سفر پرفراز و نشیب میفرستد تا به مخاطبین نشان دهد که دانشمندان چگونه میتوانند کار خود را بر اساس قواعدی قطعی دربارهی ماهیتِ بنیادینِ واقعیت به پیش ببرند. «دکارت» اعتقاد دارد اگر حقایق فلسفیِ بنیادین با اطمینان به اثبات نرسند، در آن صورت هیچ کدام از شاخههای علمی دیگر نیز راهی برای رسیدن به دادههای قابلاتکا نخواهند داشت. «متفکر» استدلال میکند که نتیجهگیریها باید به شکل مستقیم، منطقی، و انکارناپذیر، از سایر حقایقِ اثباتشده سرچشمه بگیرند.
به عبارت دیگر، «دکارت» در حال صحبت دربارهی «استنتاج منطقی» است: تکنیکی که او برای خلق برهانهایش در هندسه به کار گرفته بود، و اکنون، تا حد زیادی به خاطر مشارکتهای «دکارت»، پایه و اساس «روش علمیِ» مدرن به حساب میآید. امروزه، «روش علمی»، راهی است برای تبدیل ادراکهای پراکنده و مبهم (فرضیهها) به دادههایی مشخص و متمایز، از طریق به وجود آوردن رابطهای مستقیم و انکارناپذیر میان علتها و پیامدها. به این صورت، «دکارت» از طریق روش خود در «شک قاعدهمند»، ماهیت پژوهشهای علمی و فلسفی را آشکار میکند: استفاده از اندیشه برای ارزیابیِ ادراکهایمان از جهان، تا زمانی که این ادراکها، به وضوح و قطعیتِ کافی برای تبدیل شدن به «دانش» برسند.
یکی دیگر از اهداف «دکارت» در کتاب «تأملات در فلسفه اولی»، نشان دادن این موضوع است که روح (یا ذهن) انسان، وجودی مستقل از بدن دارد. او این کار را با ترکیب دو استدلال انجام میدهد، یکی در ابتدای کتاب و دیگری در انتها. در ابتدا، وقتی «متفکر» تلاش میکند تا دربارهی همه چیز تردید داشته باشد، به این نتیجه میرسد که یک چیز را به شکل قطعی میداند: او بیتردید وجود دارد و بیتردید در حال اندیشیدن است. همین نکته، او را به سوی این نتیجهگیری سوق میدهد که جوهرهی وجودیِ او، «موجودی دارای اندیشه»—یک ذهن یا روح—است.
در پایان کتاب، «متفکر» نتیجه میگیرد که میتواند دربارهی ادرک های مشخص و متمایز خود از اشیای فیزیکی، اطمینان داشته باشد؛ این یعنی او اکنون میتواند با اطمینان بگوید که بدنش نیز واقعی است. «متفکر» هنگام تأمل دربارهی حواس و احساسهای مختلف همچون بینایی، درد، و تشنگی، استدلال میکند که ذهن و بدن به شکل آشکار به یکدیگر متصل هستند، چون ذهن میتواند بدن را کنترل کند و حواس جسمانی میتوانند بر ذهن تأثیر بگذارند. «دکارت» حتی در مورد این موضوع گمانهزنی میکند که بدن و ذهن در ناحیهای مشخص در مغز (غده پینهآل) به یکدیگر پیوند میخورند.
به این صورت، «دکارت» در کتاب «تأملات»، تمایزی را میان ذهن و بدن به وجود میآورد که در دنیای امروز نیز همچنان مورد توجه است و اغلب با عبارت «روح در ماشین» مورد اشاره قرار میگیرد. «دکارت» استدلال میکند که انسانها از آمیزش یک روح غیرمادی (جوهرهای خودآگاه و اندیشهورز که نشاندهندهی خویشتن حقیقی است)، و بدنی فیزیکی (که شبیه به ماشینی تحت کنترل روح است) به وجود آمدهاند.
«دکارت» به هیچ وجه نخستین فیلسوفی نبود که استدلال میکرد انسانها از بدن و ذهن شکل گرفتهاند، اما تصویرِ او از این «دوگانگی» را میتوان تأثیرگذارترین—و بحثبرانگیزترین—نمونه در علم و فرهنگ غرب در طول چند قرن گذشته در نظر گرفت. از یک طرف، اندیشههای «دکارت» به پایه و اساسِ ریاضیات و علمِ معاصر تبدیل شده است، و از طرف دیگر، فیلسوفان و متخصصین در قلمرو علوم شناختی، نظرات «دکارت» دربارهی برتریِ ذهن نسبت به بدن را به شکل پیوسته به چالش میکشند؛ او ذهن را سرچشمهی حقیقیِ هویت فردی و دلیل تمایز انسانها به عنوان یگ گونهی زیستی در نظر میگیرد، و بدن را در قالب ماشینی ساخته شده از گوشت و خون به تصویر میکشد که ذهن میتواند در آن ساکن شود.
«دکارت» به همراه کتاب «تأملات در فلسفه اولی»، مجموعهای از «اعتراضات و پاسخ ها» را به انتشار رساند و در آن، به نامههای متخصصین الهیات و فیلسوفانی پاسخ داد که از طریق استدلالهای خود، نتیجهگیریهای او را به چالش کشیده بودند. اندیشههای مطرح شده در کتاب «تأملات»، پیوندی نزدیک با دو اثر دیگر «دکارت» دارد: کتاب «گفتار در روش» که مقدمهای کوتاه بر «تئوری شناختِ» او بود و چهار سال پیش از کتاب «تأملات» نوشته شد، و همینطور کتاب «اصول فلسفه» که استدلالهای مطرح شده در کتاب «تأملات» را به شکلی قاعدهمند گسترش داد.
در میان سایر آثار تأثیرگذار «رنه دکارت»، میتوان از کتاب «هندسه» (اثر برجستهی او در حوزهی ریاضیات)، کتاب «انفعالات نفسانی» (پژوهش او دربارهی عواطف)، و کتاب «مکاتبات فیلسوف و شاهزاده» (نامههای میان «دکارت» و «شاهزاده الیزابت بوهم») نام برد. آثار «دکارت» به شکل مستقیم و غیرمستقیم بر تمام حوزههای فلسفهی معاصر تأثیرگذار بوده است، اما اندیشههای او به شکل خاص، نقشی اساسی را در شکلگیری عقلگراییِ اندیشمندانی همچون «باروخ اسپینوزا» و «گوتفرید لایبنیتس» ایفا کرد.
«دکارت» همچنین بر آثار «امانوئل کانت» تأثیر گذاشت: فیلسوفی آلمانی که اثرش در سال ۱۷۸۷، کتاب «نقد عقل محض»، همچنان یکی از مهمترین آثار در فلسفهی مدرن در نظر گرفته میشود. علاوه بر این، «ادموند هوسرل»، فیلسوف و ریاضیدان آلمانی برجسته، فلسفهی خود را با الهام گرفتن از روش «دکارت» و در کتابی به نام «تأملات دکارتی» به مخاطبین معرفی کرد.
آیا این محتواها میتوانند ما را خشنتر کنند؟
این فیلمهای جاسوسی تنشها، دسیسهها و پنهانکاریهای رایج در دنیای جاسوسی و خبرچینی را با دقت وسواسگونه نمایش میدهند.
با اینکه نوجوانان امروزه کمی از مطالعه فاصله گرفتهاند اما میتوانیم با توصیهٔ کتابهای مناسب به آنها، عادت کتابخوانی را میان آنها رواج دهیم.
سیاست زندگی مبتنی بر روزمرگی البته انعطاف پذیر و سیال است اما فاقد الگوهای تثبیت شدهای است که نظم اجتماعی را امکان پذیر سازد.
من و بابام، فقط به قسمتهای خوب و شیرین رابطهی پدر و پسر نپرداخته است و به همین خاطر واقعی به نظر میرسد.