img
img
img
img
img

چهره‌ی مهم شعر مدرن فارسی

فریدون رهنما دوم خرداد ۱۳۰۹ در تهران و در یک خانواده سرشناس و توانگرِ ایرانی به دنیا آمد. مادرش، زکیه حائری، دختر شیخ عبدالله مازندرانی (رحمت علیشاه) بود و پدرش نیز زین العابدین رهنما، سیاستمدار، نماینده مجلس، نویسنده، مفسر و مترجم قرآن بود.

فریدون رهنما در ۴ سالگی به دنبال تبعید پدرش به لبنان (بعد از اختلاف با رضاشاه در سال ۱۳۱۳)، به همراه خانواده به بیروت رفت و بعد از هفت سال به تهران بازگشت و در دبیرستان فیروز بهرام درس خواند. در سال ۱۳۲۳ به فرانسه رفت و به تحصیل در رشته ادبیات در دانشگاه سوربن پرداخت.

رهنما در سال ۱۳۳۶ پس از پایان تحصیلات دانشگاهی خود در دانشکده ادبیات سوربن و فارغ‌التحصیلی از مدرسه فیلمسازی پاریس به ایران بازگشت و در کتابخانه مجلس شورای ملی مشغول به کار شد.

رهنما در ۱۷ مرداد ۱۳۵۴ در سن ۴۵ سالگی بر اثر بیماری مغزی در پاریس درگذشت.

در سال ۱۳۲۶ نخستین دفتر شعرش را به زبان فارسی با عنوان هیچ با نام مستعار «کوچه» منتشر کرد. منظومه برای ایران نام نخستین دفتر شعر رهنما به زبان فرانسه بود که با نام کاوه طبرستانی توسط انتشارات پی یرسگرس در پاریس در سال ۱۹۵۰ منتشر شد. رهنما در سال ۱۹۵۹ مجموعه اشعار سرودهای کهنه (Poems Anciens) را با مقدمه‌ای از پل الوار شاعر سورئالیست فرانسوی در پاریس منتشر کرد. آوازهای رهایی نیز نام آخرین دفتر شعر او به زبان فرانسه بود که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد.

اشعار رهنما به زبان فرانسه و در پاریس منتشر شده‌است.

    علاوه بر شعر، رهنما در ادبیات سینمایی نیز تألیفاتی داشت. از جمله می‌توان به کتاب واقعیت گرایی فیلم اشاره کرد که پایان‌نامه تحصیلات سینمایی اوست و در سال ۱۳۵۱ به وسیله انتشارت بوف در ایران منتشر شد.

فریدون رهنما تأثیر بسزایی بر شعر مدرن در ایران گذاشت به گونه ای که احمد شاملو در مورد او می‌گوید: ما شعر مدرن را با رهنما شناختیم.

همچنین نوآوری‌های زبانی رهنما در ترجمه واژگان سینمایی نیز دیده می‌شود. او نخستین کسی بود که واژه‌های سینمایی فارسی را به جای واژه‌های انگلیسی و فرانسوی پیشنهاد کرد. نما به جای پلان یا شات، نمای درشت به جای کلوزآپ، نمای دور به جای لانگ شات و راه دوربین به جای تراولینگ شات، از ابداعات رهنما در این زمینه است.

«فریدون رهنما شخصیتی جامع‌الاطراف بود.» این عبارتِ داریوش شایگان، تعریفِ فشرده و در عین حال جامعی از فریدون رهنما به دست می‌دهد. شاعر، نویسنده و سینماگرِ تأثیرگذاری که طی عمر کوتاه خود سه فیلم ساخت، پنج دفتر شعر به زبان فرانسه و یک دفتر شعر به فارسی منتشر کرد و ده‌ها مقاله در نقد سینما و در زمینه ادبیات نوشت و به چاپ رساند. او بی‌تردید در شناساندنِ جریان آوانگارد سینما و شعر مدرن در ایرانِ دهه سی و چهل نقش بسزایی داشت. ردپای فریدون رهنما در مهم‌ترین جریان‌های شعری پس از نیما قابل مشاهده است، هم‌چنین رهنما در کنار ابراهیم گلستان و فرخ غفاری از پیشگامان سینمای مدرن و جریان روشنفکری سینمای ایران به شمار می‌رود. از آنجا که رهنما در دوران طلاییِ ادبیات معاصر ما زیست و با غالبِ روشنفکران زمانه‌اش حشر و نشر داشت، او را می‌توان به‌خوبی در آینۀ دیگران بازشناخت. درباره رهنما، شخصیت فردی و حرفه‌ای او حرف و سخن‌های بسیاری از روشنفکران و افراد سرشناس نقل شده است که در کنار هم می‌توانند شِمایی دقیق از پرتره فریدون رهنما بسازند. پرتره‌ای از چشم دیگران که به واقعیتِ او بسیار نزدیک و چه‌بسا منطبق بر آن باشد.

«فریدون رهنما شخصیتی جامع‌الاطراف بود. او به ادبیات فرانسه احاطه کامل داشت و این تخصص را در دانشگاه سوربن به دست آورده بود. او به ادبیات ایران بسیار عشق می‌ورزید و زبان فارسی را خوب می‌دانست. او عاشق ساختن فیلم بود و از انستیتوی پاریس دیپلم گرفته بود.» جدا از آشنایی و دوستیِ داریوش شایگان با فریدون رهنما، این دو دوره‌ای در دانشکده هنرهای تزیینی تدریس می‌کردند و همکار بودند. به سببِ این نزدیکی و همکاری، نقل‌های شایگان از رهنما از مهم‌ترین منابعِ شناختِ رهنما از میان تاریخ شفاهی موجود پیرامون اوست. شایگان می‌گوید رهنما جز سینما و ادبیات، دستی هم در موسیقی داشته و خاطره‌ای نقل می‌کند: «به یاد دارم روزی پشت پیانو نشست و مدتی به بدیهه‌نوازی پرداخت و من از این همه استعداد، راستی به حیرت افتادم.» شایگان خاطره‌ای هم از عاقبتِ تدریس در دانشکده دارد که با فریدون رهنما خودخواسته آن را ترک می‌کنند: «زمانی که من در دانشکده هنرهای تزیینی که توسط هوشنگ کاظمی افتتاح شده بود، مشغول به کار شدم و قرار شد درس اسطوره‌شناسی بدهم، برخی از نخبگان هم در آن دانشکده حضور داشتند: پرویز تناولی، کریم امامی، سهراب سپهری، بیژن صفاری، اسدالله بهروزان و خود فریدون که اگر اشتباه نکنم سبک‌شناسی تدریس می‌کرد. وقتی قرار شد هوشنگ کاظمی به علتی که درست در خاطر ندارم، دانشکده را ترک کند ما دوستان همگی تصمیم گرفتیم استعفا دهیم و نوشتن متن استعفانامه را به فریدون سپردیم که او هم متنی تهیه کرد. فریدون و من استعفا دادیم، دیگر نمی‌دانم کی ماند و کی رفت.»

رهنما از چهره‌های مهمِ شعر مدرن فارسی است که در شعر نو طرحی نو درانداخت. تا آنجا که نیما یوشیج در وصف او گفت: «حرف است که شعر ما به جا می‌ماند؟ البته اگر موضوع عالی باشد و در آن حال و کیفیتی، زمان او را نگه می‌دارد. من دو سه شاگرد دارم، شاهرودی و شاملو و دیگران که هنر کار مرا فهمیدند و امیدوارم فریدون رهنما بعد از من کمک من باشد. مع‌الوصف نه کسی هنر مرا شناخته است و نه کسی فکر و معرفت‌های مرا. کسانی که هنر مرا به جا آوردند: فریدون رهنما، شاملو و دیگران.»

احمد شاملو که نیما باور داشت از میراث‌داران خلفِ اوست، فریدون رهنما را «فانوسی» می‌خوانَد که از طریق او هرچه می‌جستند می‌یافتند: «از آشنایی کلی با موسیقی علمی و مکاتب نقاشی، تا کشف شعر ناب.» شاملو در تعبیرِ جالبی فریدون رهنما را به کریستف کلمب تشبیه می‌کند و می‌گوید: «حق فریدون رهنما بر شعر معاصر، پس از نیما، دقیقاً معادل حق از دست‌رفته کریستف کلمب است بر آمریکا.»

 ارتباطِ رهنما با زبان فرانسه مورد توجه شاعران و روشنفکرانِ فرانسوی یا فرانسوی‌دانِ آن روزگار قرار گرفت و اظهارنظرهای بسیاری درباره آن مطرح شد. داریوش شایگان که خود سالیانی در فرانسه زیسته بود و بر ادبیات و زبان فرانسه تسلط بسیار داشت، درباره اشعار فرانسوی فریدون رهنما می‌گوید: «باید بگویم که این اشعار اغلب پست‌سوررئالیست‌اند و لذا فهم آن‌ها ساده نیست و حتی می‌توان آن‌ها را آوانگارد تعبیر کرد. من خود با خواندن این اشعار دچار حیرت و سرگشتگی می‌شوم.»

پرویز کلانتری معتقد است، رهنما علاوه بر تسلط به زبان و ادبیات فرانسه و سرودنِ شعرهایی به این زبان، در رفتار و منش هم فرانسوی بوده و خاطره‌ای در این باره نقل می‌کند که جالب توجه است: «منوچهر شیبانی در تهران اجاره‌نشین سرگردان بود… هر بار که برای دیدن کارهای جدیدش به خانه‌اش می‌رفتم، فریدون رهنما را می‌دیدم که با هیجان درباره نقاشی‌های شیبانی حرف می‌زند. در این دیدارها گاه کسان دیگری هم همراه رهنما بودند که در خاطرم نمانده است؛ اما سر و وضع و لباس پوشیدن فریدون رهنما که تازه از پاریس آمده بود و مثل فرانسوی‌ها رفتار می‌کرد و حرف‌های شنیدنی تازه داشت، بسیار جلب نظر می‌کرد.»

احمد شاملو نیز، فریدون رهنما را حادثه‌ای بزرگ در زندگی‌اش می‌خوانَد، کسی که «با کوله‌باری از آشنایی عمیق با شعر و فرهنگ غرب و شرق و یک خروار کتاب و صدها صفحه موسیقی» پس از سال‌های دراز از پاریس بازگشت: «آشنایی با فریدون که به خصوص شعر روز فرانسه را مثل جیب‌های لباسش می‌شناخت دقیقاً همان حادثه بزرگی بود که می‌بایست در زندگی من اتفاق بیفتد. به یاری بی‌دریغ او بود که ما به‌عنوان مشتی استعدادهای پراکنده که راه به جایی نمی‌بردیم و کتابی برای خواندن نداشتیم و یکسره از همه‌چیز بی‌بهره بودیم به کتاب و شعر و موسیقی دست یافتیم. و تمامی درهای بسته به رویمان گشوده شد. خانه فریدون پناهگاه امید و مکتب آموزشی ما شد.»

شاعران و نویسندگانِ اهل فرانسه هم فریدون رهنما را به‌عنوانی شاعری در زبان فرانسه پذیرفته بودند و در این ارتباط نظراتی مثبت داشتند. روژه لسکو، مترجم مطرح فرانسوی که با ترجمه «بوف کورِ» هدایت به زبان فرانسه شناخته می‌شود در مقاله‌ای که سال ۱۹۶۱ نوشت اشعار فریدون رهنما را بسیار مدرن توصیف کرد و معتقد بود ریشه‌های عمیق این اشعار را باید در تجربه زیسته او جست که عجین با بیماری است؛ درون‌مایه‌هایی مثل زاده‌شدن، بازگشت، باززایی، حضور در مقابل مرگ. لسکو می‌نویسد: «آدم متحیر می‌ماند که او با چه استادی و مهارتی، زبان فرانسه را مهار کرده، گویی این زبان همان‌قدر که زبان ماست، زبان او نیز است.»

پل الوار، شاعر مطرح فرانسوی هم از آشنایان و دوستان رهنما به شمار می‌آید و چنان‌که اشاره شد مقدمه‌ای هم بر یکی از مجموعه اشعار رهنما که به زبان فرانسه سروده شده بود، می‌نویسد. نامه‌ای از الوار خطاب به فریدون رهنما هست که این‌طور آغاز می‌شود: «به رفیقم، فریدون رهنما که با صدای رسا، آوازهای پاک و بلندپایه‌اش را می‌سراید.» از دیگر شاعرانِ فرانسوی که با رهنما معاشرت و مکاتباتی داشت، پی‌یر مورانژ است که در نامه‌ای به رهنما می‌نویسد: «هر دو اثرتان را ساعت‌ها خواندم و باز خواندم. رهنمای عزیز، شما یک شاعر واقعی هستید. شاعری بزرگ. حماسه نزد شما یک امر طبیعی است و نفس‌تان پرتوان و این بس کمیاب است رودی که همواره و مدام از سرجشمه‌هایش بارور می‌شود، با هزاران تازگی و خنکا، با هزاران تلألؤ حقیقت که همگی عمیقاً حس شده، پر هیجان و تکان‌دهنده. هرچه بیشتر شما را می‌خوانیم بیشتر به عمق اثرتان پی می‌بریم.»

هانری کربن، فیلسوف فرانسویِ نام‌آشنای ما ایرانیان نیز درباره فیلمِ «سیاوش در تخت‌جمشید» ساخته فریدون رهنما که اقتباسی از شاهنامه فردوسی است، چنین می‌گوید: «آنچه مرا متحیر کرده نوع کاری است که فریدون رهنما در فصل سیاوش کرده و مشابه کاری است که شیخ‌الاشراق، سهروردی، احیاکننده حکمت خسروانی ایران باستان در سده دوازدهم میلادی، درباره برخی از بخش‌های شاهنامه انجام داده تا از این راه حکایت‌های عارفانه خود را خلق کند. همین یادآوری از یادرفته‌ها بود که موجب شد آن شب به دوستم فریدون رهنما بگویم: به صرافت طبع توانسته‌اید، همان بن‌مایه‌ای را بازیابید که فیلسوفان ایرانی ما همواره به دنبال آن بودند.»

فانوسی که در شعر و ادبیاتِ ما در آن روزگار روشن شده بود، سرانجام در 17 مرداد 1354 برای همیشه خاموش شد، اگرچه آثارش همچنان نوری نامنتظره و مؤثر در تاریخ ادبیات و شعر و سینمای مدرن ما است. نادر نادرپور پس از مرگ فریدون رهنما شعری در سوگ او می‌سراید که «چراغی در شب رؤیا» نام دارد: «باری به دوش داشتی از دوردست‌ها/ باری پر از غرور و درستی/ باری که دست‌رنج کمال و کلام بود/ تصویری می‌کشیدی بر پرده‌ی سپید/ تصویری از/ همیشه و هرگز/ تصویر ناتمام تو،‌ نقش تمام بود/ افسانه می‌سرودی با لفظ ناشناس/ لفظی نقاب‌دار معانی/ بدرود در کلام تو عین سلام بود/ در لحظه‌ی هجوم جوانی/ زخمی به سینه یافتی از هجر آفتاب/ زخمی که لطمه‌هاش پس از التیام بود/ شب را همیشه دشمن خود می‌شناختی/ اما به نیروز میان‌سالی/ مغز تو را ستاره مسخّر کرد/ این انتقام شب بود این انتقام بود/ آه ای برادر، ای به سفر رفته/ گویی ترا ز بندر پنهان صدا زدند/ شاید که گمرهان شب دریا/ حاجت به نور سرخ چراغ تو داشتند/ آری، چراغ قلب تو یاقوت فام بود.»

منابع:

ویکی‌ پدیا و انجمن مرغ مقلد

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  اپیدمی «تنهایی مردانه»

چرا مردان بیشتر از زنان احساس انزوا می‌کنند؟

  انزوای مرد زیرزمینی

بررسی کتاب «یادداشت‌های زیرزمینی» اثر «فئودور داستایفسکی»

  انسان معیار همه‌چیز نیست

بررسی سه مغالطه‌ی حال‌گرایی و نسبی‌گرایی اخلاقی

  مصلح مسلح یا مصلح قرارداد؟

مهم‌ترین پروژه فکری فیرحی ناتمام ماند.

  همه معمولی هستیم

ما وارد تاریخ شده‌ایم و دیگر منتظر نمی‌مانیم که درباره ما بنویسند.