اعتماد: خیلی وقت است که تب ژیژک در فضای فکری و فرهنگی ما فروکش کرده. نام این روشنفکر-فیلسوف پرسر و صدای اسلوونیایی حدود بیست سال است که در میان کتابخوانها و اهل فرهنگ ما مطرح شده. در دو دهه ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰، رقابتی شدید میان مترجمان و آشنایان به زبانهای خارجی برقرار بود، برای مطرح کردن نام فرد یا نظریه یا مفهوم جدید، معرکه اسامی برپا بود. یکی از دلوز و فوکو و گتاری میگفت، دیگری بدیو و رانسیر را مطرح میکرد، سومی از لکان و اتو رانک میگفت، چهارمی دریدا و فوکو و لیوتار و بودریار را ردیف میکرد، پنجمی از لاکلائو و موف سخن میگفت، ششمی از کوزلک و بلومنبرگ پردهبرداری میکرد، هفتمی از ژرژ باتای و موریس بلانشو، هشتمی از بوردیو و برونو لاتور و… الخ.
در این میان هر فرد یا گروهی مدعی میشد که با نامی که پیدا و مطرح کرده، راه نجات یا کلید اسرار را یافته و مدام در هر بحثی به آن نام و دیدگاههای او اشاره میکرد. ژیژک هم یکی از این اسامی بود و از قضا یکی از بحثبرانگیزترین و پراقبالترین آنها. یک هفته نبود که یکی یا چندتا از روزنامهها و مجلات، مقاله یا نوشتهای از ژیژک یا درباره او و دیدگاههایش منتشر نکنند.
به زودی بسیاری از مترجمان سراغ مقالات بلندتر یا کتابهای کوچکتر و عمومیتر رفتند و بازار نشر پر شد از کتابهایی که نام یا بعضا عکس ژیژک روی جلد آنها نقش بسته. همزمان با این اقبال گسترده، انتقادها هم مطرح میشد. منتقدان حتی با اشاره به قیافه و ویژگیهای ظاهری ژیژک، او را نظریهپردازی دسته چندم، شلوغ کار، نامنضبط و شلخته میخواندند که در مورد همه چیز اظهارنظر میکند و حرفهای بیسر و ته و صد تا یک غاز میگوید. آنها با استناد به منتقدان غربی ژیژک میگفتند در خود غرب هم او آدم مشکوکی است و در بهترین حالت مثل الویس پریسلی یک ستاره پاپ و عامهپسند است. طرفداران ژیژک اما با اشاره به مدارک دانشگاهی ژیژک و کتابهای قطوری که در حوزه فلسفه نوشته، این انتقادها را بیاساس و ناشی از حسادت میخواندند و به بصیرتهایی که دیدگاههای او در تحلیل مسائل سیاسی و فرهنگی روز ارائه میکند، استناد میکردند. انصافا هم بسیاری از مقالات و جستارهای ژیژک حاوی نظرات و نکته سنجیهای بدیع و هوشمندانه بود. با گذر زمان و طرح نامهای جدید و تغییر حال و هوای فرهنگی و سیاسی جامعه، این جنگ و جدالها هم فروکش کرد و ژیژک هم به یکی از متفکران بدل شد که هر از گاهی مقاله یا اظهارنظری از آنها در رسانهها منتشر میشود. با این تفاوت که او هنوز زنده است و مهمتر اینکه نسبت به تحولات سیاسی و اجتماعی کاملا حساس است و به ویژه محصولات فرهنگی عامهپسند را دنبال میکند و درباره آنها مینویسد و اظهارنظر میکند.
به دیگر سخن ژیژک ۷۵ ساله، بهرغم سن و سالش، همچنان فیلسوف-روشنفکری بهروز و سرزنده است و در کنار حساسیت نسبت به اخبار سیاسی دنیا، آخرین فیلمها و سریالهای روز را دنبال میکند و درباره آنها مینویسد. از این حیث خیلی بیشتر از بسیاری از روشنفکران و فیلسوفان و متفکران غربی و غیرغربی توانسته ارتباط خود را با نسل جوان حفظ کند و کماکان پرطرفدار باشد. درسی برای سایر اهل فکر تا از برج عاج خود فرود بیایند و در میان مردم زندگی کنند و تجربههای فرهنگی مشابهی با ایشان داشته باشند. همان کاری که قرنها پیش سقراط میکرد.
چرا مردان بیشتر از زنان احساس انزوا میکنند؟
بررسی کتاب «یادداشتهای زیرزمینی» اثر «فئودور داستایفسکی»
بررسی سه مغالطهی حالگرایی و نسبیگرایی اخلاقی
مهمترین پروژه فکری فیرحی ناتمام ماند.
ما وارد تاریخ شدهایم و دیگر منتظر نمیمانیم که درباره ما بنویسند.