اعتماد: بهتر آن بود که عنوان این یادداشت را «کلاسیک خوانی از بهار» میگذاشتم، اما احساس کردم «در بهار» خوش آهنگتر است. به هر حال حرف اصلیام این است، حالا که بهار شده و سال نو، فرصت خوبی است برای کلاسیک خوانی. یعنی میتوانیم در بهار و از بهار شروع به کلاسیک خوانی کنیم. چطوری؟ عرض خواهم کرد.
در خانه بسیاری از ما ایرانیها دیوان حافظ هست.خیلیها شاهنامه فردوسی و مثنوی مولانا و گلستان و بوستان سعدی را هم دارند یا رباعیات خیام را. از این بزرگواران که بگذریم، در بسیاری از خانهها خمسه نظامی و دیوان سنایی و تذکره الاولیای عطار و مقامات شیخ ابوسعید ابوالخیر و مقالات شمس و تاریخ بیهقی هم یافت میشود.
بله، خواندن آثار این شاعران و متفکران بزرگ، حال و حوصله میخواهد. این طوری نیست که یک روز تصمیم بگیریم و کتابهای قطور کلاسیک را برداریم و شروع به خواندن کنیم. کلاسیک خوانی، برنامهریزی میخواهد. اول باید تصمیم گرفت که از کجا شروع کنیم، از گلستان سعدی یا از کلیله و دمنه، از سفرنامه ناصرخسرو یا از قابوسنامه، از فیه مافیه یا از تاریخ نامه طبری از ابوعلی بلعمی. به نثر بیشتر علاقه داریم یا به نظم، متن تاریخی مثل جهانگشای جوینی را دوست داریم یا متن عرفانی مثل نامههای عینالقضات همدانی، شاید هم سیاستنامهای مثل سیرالملوک خواجه نظام را. موضوعی پیش میرویم یا تقویمی. بعد از انتخاب متن باید دنبال تصحیح مناسب گشت. به هر تصحیحی نمیتوان اعتماد کرد. مثلاً برای مثنوی تصحیح نیکلسون یا استاد محمدعلی موحد یا دکتر سروش یا زنده یاد کاظم برگنیسی خوب است. برای تاریخ بیهقی تصحیح استاد علیاکبر فیاض یا تصحیح جدیدتر استادان مهدی سیدی و جعفر یاحقی. برای گلستان و بوستان بهترین تصحیحها از زنده یاد غلامحسین یوسفی است و برای کلیله و دمنه، تصحیح استاد مجتبی مینوی. شاهنامه را بهتر است با تصحیح استاد جلال خالقیمطلق بخوانیم و آثار عطار را با تصحیح استاد محمدرضا شفیعی کدکنی.
اما صرف انتخاب متن و تهیه تصحیح عالمانه و انتقادی آن کفایت نمیکند. باید شرح یا شروحی مناسب برگزید. شرحهایی که زیادی طولانی و خسته کننده نباشند و به کار غیر دانشجویان و غیرمتخصصان تاریخ و ادبیات و الهیات بیایند. مثلاً برای دیوان حافظ میتوان به شرح مختصر و مفید استاد محمد استعلامی رجوع کرد، یا برای مثنوی به شرح استاد کریم زمانی. در روزگار ما خوشبختانه این امکان بسیار خوب فراهم شده که میتوان برای خوانش این متون از پادکستها و درسگفتارهای مجازی هم بهره گرفت. مثلاً برای خواندن آثار نظامی میتوان به پادکستهای نظامیخوانی محمد طاهری مراجعه کرد یا برای شاهنامه از پادکست امیر خادم بهره گرفت. تاریخ بیهقی را میتوان با درسگفتارهای استاد مهدی سیدی گوش کرد و قابوسنامه را با دکتر محمد دهقانی پیش رفت.
یک پیشنهاد بسیار مهم آن است که این آثار را جمعخوانی کنیم، حضوری یا مجازی. برای این کار باید گروه تشکیل داد و برنامهریزی کرد و زمان مشخص کرد. واقعیت آن است که گروهسازی دوستانه یا خانوادگی، موجب میشود که کلاسیک خوانی ما مستمر شود و به تدریج پیش برود. این طوری آخر سال دو دفتر مثنوی را خواندهایم یا کل سفرنامه ناصرخسرو را. تشکیل گروه ما را متعهد میکند که مطابق جمع پیش برویم و اگر یکی، دو جلسه هم نتوانستیم، باز دیگران هستند و کار را ادامه میدهند و ما هم بعداً خودمان را به آنها میرسانیم. ضمن آنکه در جلسات گروهی ممکن است بحثهای مثبت و مفیدی درباره متن در بگیرد و یا افراد خوش ذوق و با حوصلهای باشند که درباره متن مطالعات جانبی کردهاند و دانستههایشان را با دیگران در میان بگذارند.
آنچه نوشتم، توصیه و نصیحت نیست. چنین جسارتی به خودم نمیدهم. آنچه آمد در اصل در میان گذاشتن تجربهای آزموده است که چندین سال است با شماری از دوستان عزیز در پیش گرفتهام. من هم مثل برخی خوانندگان این یادداشت، تا هفت، هشت سال پیش به بهانههای مختلف مثل کمبود وقت و حوصله نداشتن و بلد نبودن، از رفتن سراغ کلاسیکهای فارسی پرهیز میکردم؛ حتی میترسیدم. اما دقیقاً با شیوهای که در بالا نوشتم، افتان و خیزان و با همراهی رفقا بر این ترس غلبه کردیم و خدا را شکر، بیشتر کتابهای مذکور را خواندیم. الان هم در حال خواندن چند متن کلاسیک هستیم. میدانم که شرایط روزگار سخت است، اوضاع جنگی است و تورم و رکود امان همه را بریده. اما باور کنید کلاسیک خوانی، آن هم هفتهای دو ساعت و به صورت مجازی، نه فقط هزینه بالایی ندارد و وقت زیادی از آدم نمیگیرد، بلکه حال آدم را بسیار خوب میکند. متنهای کلاسیک، حتی اگر هیچ چیز از آنها در ذهنمان نماند، در همان لحظه خوانش لذتی وصفناپذیر را به آدم اعطا میکنند. ساعتهایی که خودشان از بهترین آنات زندگی هستند. ایدون باد!
زامبیها چگونه وارد دنیای ما شدند؟
به مناسبت زادروز بیژن جلالی
او در آینه خودخندی شخصیتهای دایی جان ناپلئون خودش را میبیند و در حقیقت به خود وجودیاش میخندد.
مگر میشود فرهنگ این کشور را تنها با دو سطر اینجا در «فیسبوک» و سه سطر آنجا در توییتر و تلگرام ارتقا داد؟
شوروی آدامس را سرگرمی کاپیتالیستی تلقی میکرد.