دیجیکالا: رمان کلاسیکی که برای ساخت اقتباس سینمایی مدرن از آن بهترین گزینه به حساب میآید، مضامین، شخصیتها و روایتهایی دارند که برای هر زمان و دورهای حرفی برای گفتن دارند. این رمانهای کلاسیک شایسته این هستند که در تاریخ سینما جایگاه واقعی خود را به دست بیاورند.
اقتباس کتابهای کلاسیک با وجود شخصیتپردازیهای غنی، طرحهای داستانی لایهای و عمیق و پیامهای جهانشمول خود، قطعاً برای مخاطبان مدرن جذابیتهای زیادی خواهند داشت. با آوردن این جواهرات ادبی روی پرده سینما، فیلمسازان میتوانند داستانهای به یاد ماندنی گذشته را به نسل جدید معرفی کنند، یا حتی به خوانندگان قدیمی این داستانها برداشتها و تفسیرهای ارزشمندی از رمانهای محبوب خود ارائه بدهند. چالش اصلی اقتباس از چنین آثاری، حفظ جوهره نهفته در رمان کلاسیک اصلی و در عین حال القای چشماندازی تازه برای بر قراری ارتباط بینندگان امروزی با آنها است، امری که برای هر فیلمسازی میتواند چالشبرانگیز واقع شود.
با این حال همانطور که در بسیاری از فیلمهای بزرگ که براساس کتابهای به اصطلاح «اقتباسناپذیر» ساخته شدهاند، دیده میشود، راههایی برای رسیدن به تعادل وجود دارد. میتوان جان تازهای به رمان کلاسیک دمید و یک تجربه بصری و احساسی که مکمل منبع اقتباس هستند را به مخاطب ارائه داد. این موضوع معمولاً مستلزم انتخاب کتاب مناسب (برای فیلمساز) است، که یا میبایست کتابی باشد که هنوز صاحب هیچ اقتباسی نشده، یا کتابی باشد که اقتباسهای پیشین آن مربوط به دههها قبل میشود و برای مخاطب امروزی هیچ جذابیتی ندارند. اقتباس از رمانهای کلاسیک، میتواند داستانهای کلاسیک را تازهتر کند و همزمان از مقایسه خود با فیلمهای اخیر اجتناب کند. اقتباس موفقیتآمیز هر رمانی به ترکیبی دقیق از دیدگاه خلاقانه، احترام به منبع اقتباس و درک حسیاستهای بیننده معاصر نیاز دارد.
رمان «نصفالنهار خون یا سرخی غروب در غرب» اثر کورمک مککارتی در خشونت شدیدی که در غرب آمریکا در اواسط قرن نوزدهم جریان داشت کاوش میکند. داستان درباره سفر یک پروتاگونیست بدون نام است که تنها تحت عنوان «بچه» شناخته میشود. این رمان خشونتی که در ذات و طبیعت انسان وجود دارد، برخورد تمدنها و ویران شدن مرزها را بررسی میکند. نثر پویا و بیرحم مککارتی سرانجام در اقتباس سینمایی از رمان کلاسیک «نصفالنهار خون» به دست کارگردان، جان هیلکوت، به تصویر کشیده خواهد شد. این کارگردان پیشتر موفق شده بود کتاب «جاده» (The Road) مککارتی را اقتباس کند، کتابی که به عقیده خیلیها اقتباسناپذیر بود. از آنجایی که تنشهای اجتماعی، تأثیر استعمار و نگرانیهای زیستمحیطی همچنان موضوعات مبرمی به شمار میآیند، جای تعجب نیست که تلاشهای زیادی برای تبدیل «نصفالنهار خون» به یک فیلم سینمایی صورت گرفته است.
دومین رمان در مجموعه حماسی علمی-تخیلی فرانک هربرت، «مسیحای تلماسه»، ۱۲ سال پس از «تلماسه» میگذرد و عواقب وقایع فاجعهبار کتاب اول را آشکار میکند. تولید اقتباس سینمایی رمان کلاسیک «مسیحای تلماسه» ضرورت دارد، از آنجایی که کتاب اول این مجموعه در دو فیلم (که فیلم دوم در آینده نزدیک اکران خواهد شد) اقتباس شده، دنیس ویلنوو، کارگردان فیلم، میتواند با ساختن «مسیحای تلماسه» سهگانه «تلماسه» خود را تکمیل کند. برای به پایان رساندن درست داستان پائول آتریدس (قهرمان داستان) لازم است «مسیحای تلماسه» نیز اقتباس شود. همانطور که از عنوان رمان پیداست، «مسیحای تلماسه»، به طور عمیقی به سرنوشت مسیحایی پائول آتریدس در مقیاس امپراطوری کهکشانی میپردازد و پیام فراگیر و جاودانه حماسه «تلماسه» درباره پیروی کورکورانه از رهبران کاریزماتیک را تکمیل میکند.
رمان «شرق بهشت» اثر جان اشتاینبک سرنوشت درهمتنیده خانواده تراسک و همیلتون را در طول چند نسل دنبال میکند. در هسته خود، رمان «شرق بهشت» حول رابطه پیچیده بین دو برادر، چارلز و آدام تراسک، و پدرشان، سایروس میچرخد (که به نوعی بازتاب داستان کتاب مقدس از قابیل و هابیل است). باید توجه داشت که اقتباس سینمایی سال ۱۹۵۵ از «شرق بهشت» با بازی جیمز دین تنها آخرین فصل از کتاب را پوشش میدهد. این اقتباس ناقص تا به امروز تنها اقتباس از این کتاب کلاسیک به حساب میآید، چرا که باقی تلاشها برای اقتباس از رمان کلاسیک «شرق بهشت» در قالب یک فیلم سینمایی یا حتی سریال تلویزیونی با شکست مواجه شده است. اگر یک فیلمساز ماهر موفق شود شاهکار جان اشتاینبک، «شرق بهشت»، را روی پرده سینما زنده کند، در حقیقت موفق شده با برداشتی معاصر از این رمان، کاوشی تکاندهنده از طبیعت انسان و مبارزه بین خیر و شر ارائه دهد.
دلایل متعدد و خوبی برای ساخته شدن یک اقتباس سینمایی از رمان «جنزده» چاک پالانیک وجود دارد. در رمان «جنزده» ۱۷ رماننویس تازهکار در یک نشست مخفی نویسندگان شرکت میکنند؛ جایی که قرار است در یک سالن تئاتر متروکه حبس شوند تا روی داستانهای خود تمرکز کنند. با این وجود، آنها پس از گذشت ۳ ماه میتوانند به اختیار خود از آنجا خارج شوند، آن هم پس از اینکه شاهکار خود را به سرانجام رساندهاند. اگرچه تمام تجهیزات و مایحتاج لازم برای زنده ماندن به آنها داده شده، اما این خلوتکده خیلی زود به یک نمایش وحشتناک تبدیل میشود. در میان اتفاقاتی که در خلوتکده میافتد، رمان «جنزده» پیشینههای تلخ ۱۷ نویسندهای که شخصیتهای داستان را تشکیل میدهند را روایت میکند. پالانیک که با رمانی همچون «باشگاه مبارزه» (Fight Club) در کارنامه نویسندگی خود، وزن و شهرت زیادی پیدا کرده، میتواند مخاطبان را به بهانه تماشای یک فیلم آنتالوژی در ژانر وحشت به سینماها بکشاند. کافیست یک فیلمساز خوب، این رمان کلاسیک را با برداشتی مدرن اقتباس کند.
رمان «دست چپ تاریکی» اثر اورسولا ک. لو گویین در سیارهای به نام گتن به وقوع میپیوندد. داستان درباره سفر سفیر سیاره ترا به گتن است؛ جنلی آی مردی است که در برخورد با جامعه و سپهر سیاسی پیچیدهای که سیاره گتن دارد، حسابی گیج میشود. گتن سیارهای است که مردم آن میتوانند به اختیار خود، در لحظه جنسیت خود را تغییر بدهند و همین باعث تعجب و گیج شدن جنلی آی میشود. این کتاب از طریق تعاملات جنلی آی با گتنیها، به ویژه با استراون، سیاستمدار بلندپایه آن سیاره، پویایی جنسیتی و راههایی که هنجارهای اجتماعی باعث شکل گرفتن هویت یک شخص میشوند را بررسی میکند. رمان «دست چپ تاریکی» داستانی پیشگامانه است که اکنون به عنوان یکی از اولین کتابهای علمی-تخیلی معرفی میشود که به این موضوعات پرداخته. اگر رمان کلاسیک تحسین شده لو گویین صاحب یک اقتباس سینمایی شود، میتوان اطمینان داشت که آن اقتباس جایگاه ویژهای در تاریخ سینما، به ویژه سینمای علمی-تخیلی، پیدا خواهد کرد.
رمان «بروید به بدنهای پراکنده خود» اثر فیلیپ ژوزه فارمر، درباره یک ماجراجوی بریتانیایی به نام سر ریچارد فرانسیس برتون است. فرانسیس یکی از چندین نفری است که همگی در جهانی متفاوت با جهان ما بیدار میشوند و درمییابند از دورههای مختلف تاریخ سیاره زمین به این جهان احضار شدهاند. طولی نمیکشد که آنها متوجه میشوند ریورورلد به دست موجودات مرموزی اداره میشود که به آنها فرصتی دوباره برای زندگی دادهاند. دریت مانند جهانهای علمی-تخیلی محبوب مانند «ماتریکس» (Matrix) و «تلماسه»، رمان «بروید به بدنهای پراکنده خود» اسرار فلسفی و مضامین فراانسانی در رابطه با زندگی پس از مرگ را پوشش میدهد. موضوعاتی که امروزه بیشترین جذابیت را بین گروه قابل توجهای از مردم دارند. این رمان به عنوان اولین جلد از مجموعه «ریورورلد» (Riverworld)، پتانسیل ایجاد یک فرنچایز را نیز دارد.
رمان «آونگ فوکو» اثر امبرتو اکو بدون شک یکی از بهترین کتابهایی است که در کمال تعجب هنوز هیچ اقتباسی از آن نشده است. این رمان در برخی محافل تحت عنوان «رمز داوینچی مرد متفکر» (the thinking man’s The Da Vinci Code) شناخته میشود. این داستان هزارتویی، سرگذشت سه ویراستار در یک انتشارات واقع در میلان را دنبال میکند که در حال ایجاد یک تئوری توطئه خیالی هستند. اما ناگهان آنها درمییابند ناخواسته درگیر یک ماجرای توطئهآمیز در زندگی واقعی شدهاند. یک سر این ماجرا به یک جامعه مخفی و یک سر دیگرش به پیدا کردن دانش پنهانی وصل شده است که آن جامعه در اختیار دارد. همانطور که ویراستارها در اسراری که این فراماسونها را احاطه کرده عمیقتر میشوند، با خطوط مبهمی مابین حقیقت و داستان، سلامت عقل و جنون، مواجه میشوند. یک اقتباس وفادارانه از رمان کلاسیک «آونگ فوکو» میتواند به بزرگترین فیلم تریلر معمایی توطئهمحور قرن بیست و یکم تبدیل شود.
رمان «من یک گربه هستم» اثر ناتسومه سوسه کی رمانی طنز است که نقدی طنزآمیز و در عین حال دقیق از جامعه ژاپن در اوایل دهه ۱۹۰۰ ارائه میکند. همانطور که از نام کتاب پیداست، «من یک گربه هستم» از زاویه دید یک گربهسان ناشناس روایت میشود که پوچ بودن و ریاکارانه بودن رفتار انسان را از نقطه نظر خانوادههای مختلف که در دوران میجی ساکن توکیو بودند، مشاهده میکند. از طریق دیدگاه این گربه، سوسه کی موضوعاتی مانند طبقه اجتماعی و تغییرات فرهنگی را بررسی میکند. نقد اجتماعی طنزآمیز رمان در جامعه امروزی، جایی که مسائل مربوط به سلسله مراتب، هنجارهای رفتاری و تأثیرات استعمار همچنان مورد بررسی قرار میگیرد، میتواند اقتباس سینمایی این رمان کلاسیک را به اثری تماشایی تبدیل کند. علاوه بر آن، شنیدن چنین تفسیرهای تکاندهندهای از زبان یک گربه خانگی بینهایت بامزه و خندهدار خواهد بود.
پیش از واقعه ۱۱ سپتامبر، حبابی اقتصادی به وجود آمد که تحت عنوان دات کام شناخته میشود. این حباب باعث رشد سریع و شگفتانگیز کسبوکارهای اینترنتی و بالا رفتن سهام شرکتها شده بود، اما پس از شکسته شدن حباب، اغلب این شرکتها و کسبوکارها ورشکسته شدند یا ارزش سهامشان به شدت پایین آمد. رمان «لبه خونین» اثر توماس پینچن به روزهای پس از از بین رفتن این حباب میپردازد و عواقب آن را به تصویر میکشد. کتاب داستان ماکسین تارنو را دنبال میکند که یک بازرس جرایم مالی و کلاهبرداری است. ماکسین در طول داستان شبکهای از فساد و دسیسهها شامل استارتآپهای اینترنتی و سازمانهای مشکوک را کشف میکند و تصویری جدید و باورنکردنی از پشت پرده کلاهبرداریهای مدرن ارائه میدهد. به طور خلاصه، رمان «لبه خونین» شرح تجربه انسان در عصر دیجیتال است. امروزه، این بررسی دقیق از فرهنگ نظارت و خطوط مبهم بین واقعیت و فضای مجازی، همچنان با دغدغههای ما همخوانی دارد و چه بسا حتی اقتباس از چنین داستانی در این دوره به خصوص، ضروری باشد. یک اقتباس سینمایی وفادار به روایت پستمدرن روان کلاسیک «لبه خونین» بدون شک شایسته جایگاهی در میان بهترین فیلمها با محوریت ۱۱ سپتامبر خواهد بود.
رمان «مرا لمس نکن» در دوران استعمار اسپانیا در فیلیپین به وقوع میپیوندد و حول محور یک جوان فیلیپینی به نام خوآن کریستومو ایبارا است که پس از تحصیل در اروپا به وطن خود بازمیگردد. پس از بازگشت خوآن به فیلیپین، او شاهد بیعدالتیهایی است که رژیم ستمگر اسپانیا و یاران فاسد بر فیلیپینیها تحمیل میکنند. دکتر خوزه ریزال، یکی از رماننویسان قرن نوزدهم است که سواد و دانش بسیار بالایی داشت. او با نوشتن رمان «مرا لمس نکن» و آثار دیگر خود الهامبخش انقلاب فیلیپین بود و درنهایت به دست اسپانیاییها اعدام شد. یک نسخه سینمایی از «مرا لمس نکن» میتواند در دنیای امروز طنینانداز شود. جایی که جنبشها برای استعمارزدایی همچنان شتاب بیشتری میگیرند.
منبع: screenrant
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی
از «رستم و سهراب» تا «اُدیپوس»
سروکله زدن با رمانهای ادبیات روسیه بدون درگیر شدن با اسامی شخصیتهای فراوانی که در کتاب حاضر هستند، غیرممکن است.
هم خودمان و هم بسیاری از اطرافیانمان به شکلهای مختلف درگیر این اختلالات و مشکلات هستیم.
دوگانگی درونی داستایفسکی زندگی بدون خدا را از نزدیک بررسی میکند تا به نفع خدا استدلال کند.