وینش: اسماعیل فصیح داستاننویسی است که در دوران خود اقبال عمومی داشت و در محافل روشنفکری ادبیات وارد نشد، اما این به معنای عامهپسند و سطحی بودن آثار او نیست که بنویسد تا مردم بخوانند و سرگرم شوند، اتفاقا او یک پای مستحکم در جامعه زمان خود دارد. بیراه نیست اگر بگویم اسماعیل فصیح یکی از مهمترین نویسندگان ایران برای شناخت دوران معاصر، تغییرات اجتماع ایران، شناخت فرهنگ و تحولات فرهنگ ایرانی و شهر تهران است.
نگاهی خارج از ادبیات به اسماعیل فصیح
همانگونه که اوضاع سیاسی-اجتماعی در سبک زندگی، مناسبات و روابط انسانی و معماری و شهرسازی و حتی عجیب تر، در خانهها و ادوات و اقلام و اثاث زندگی اثر دارد، در ادبیات نیز موثر است. انگار نویسنده تصویری را که میبیند میسراید و یا داستان میکند. شاید در سالهای اخیر و با شدت گرفتن تب خاص بودن، بسیاری از نویسندگان سعی در ساخت و پرداخت جهانی خیالی داشته باشند و به نحوی بخواهند چیزی را نقل کنند که بسیار بدیع و ویژه باشد، اما اسماعیل فصیح اینگونه نیست.
او نمیخواهد اثر خاص ادبی خلق کند بلکه از دل زمانه خود و از اجتماع خود آنچه میبیند را مینویسد و از این جهت شاید یکی از بهترین نویسندگان است برای شناخت اجتماع و یاری رساندن به جامعه شناسان، چه آنکه ارتباط جامعهشناسی و ادبیات مبحثی است قدیمی که از آن رشتهای به نام جامعهشناسی ادبیات پدید آمده.
اسماعیل فصیح داستاننویسی است که در دوران خود اقبال عمومی داشت و در محافل روشنفکری ادبیات وارد نشد، اما این به معنای عامهپسند و سطحی بودن آثار او نیست که بنویسد تا مردم بخوانند و سرگرم شوند، اتفاقا او یک پای مستحکم در جامعه زمان خود دارد.
از شراب خام اسماعیل تا تلخکام فصیح
فصیح ورود به دنیای داستانپردازی را با قصه جنایی شراب خام آغاز میکند، که یکی از مهمترین داستانهای اوست و در دوران قبل از انقلاب نوشته شده. سرنوشت شخصیت اول داستان شباهت بسیاری به اتفاقات سه دهه اول زندگی نویسنده دارد و از این رو جلال آریان انگار خود اوست. او بعد از شراب خام، دل کور را نوشته است. نکته جالب دو نگاه متفاوت نویسنده در این دو داستان به جامعه است.
در شراب خام راوی یک مهندس تحصیلکرده است که روابطش با افراد به اصطلاح روشنفکر و امروزی و متفاوت از توده اجتماع شکل گرفته و سعی میکند خود را همرنگ جماعت نشان ندهد. در دل کور اما ناگهان وارد قسمتی از جامعه میشود که در شراب خام به ساکنان آن به عنوان آدمهای عامی و سطح پایین نگاه میکرده است. کسانی که دلش نمیخواسته از آنها وصف مبسوطی داشته باشد و با نگاهی از بالا به پایین تحقیرشان کرده، اما در دل کور وارد آن بخش از جامعه میشود.
در دل کور تمرکز بر روابط خانوادگی است زیر پرچم سنتهای بسیار محکمی که شاید در خیلی از آنها مذهب صاحب نظر نیست بلکه فقط از مذهب برای قوت دادن و مشروعیت بخشیدن به آن سنتها دارد استفاده شده است. مثل احترام بیش از حد به برادر بزرگتر که دارد سنتهای الهی را زیر پا میگذارد و حرام خدا را حلال میکند اما چون در خانواده بزرگ ایرانی جایگاه جدی داشته، بالای سفره جا دارد و هر گناهی مرتکب شود بخشیده میشود. به طرز عجیبی این ظلم خواننده را آزار میدهد اما نقل بسیاری از خانوادههای سنتی تهران است.
مختارِ دل کور برادری است که بسیاری از خانهها بوده و اتفاقا مختار هم بوده است که هر چه میخواهد و رایش به هرچه هست انجام دهد. دل کور، تهرانِ سال ۲۰ تا ۵۰ است و نه یک شهر تخیلی.
اسماعیل فصیح متولد درخونگاه به سال ۱۳۱۳ است و انگار دارد آنچه را که دیده در روایتهایش میدهد، به عنوان مثال روایتهایی که در خانواده تهرانی ساکن منطقه درخونگاه یا سنگلج تکراری است، یعنی اگر پای خاطره گفتنهای یک نفر از افراد قدیمی آن منطقه نشسته باشید همه چیز آشناست، نوع روابط، مسالهها و گرفتاریها، حتی جنایتها تازه نیستند، همان حوضی که همسر مختار فرزندانش را در آن خفه میکند حوضی است که سالانه صدها کودک تهرانی به دلایل مختلف در آن خفه شدهاند و در جراید آن دوره گزارشاتی از آن قابل یافتن است.
هرچند در شراب خام قصه خیالانگیزتر است و ازمنظر پیوستگی وقایع و ارتباط انسانها دور از واقع است، با نگاهی عرب ستیزانه، اما در دل کور خامی قصه پردازی گرفته شده و حادثهها معقولانهتر بهم پیوستهاند و باورپذیرتراند.
در پایان داستان شراب خام، جلال آریان سوار هواپیمایی شده و به آمریکا میرود، تا در ابتدای اسیر زمان در تهران فرود آید و برایمان بگوید بعد از سالها دوری از وطن، ایران چگونه است، آنهم از چشم جوانی ۳۰ ساله.
او بعد از اسیر زمان یکبار دیگر با هواپیمایی از آمریکا به تهران و بعد آبادان میرود و اینبار نامش را کیومرث آدمیت میگذارد و راوی هم سوم شخص میشود اما در همان چند پاراگراف اول مسلم است که باز با جلال آریان طرفیم که اینبار دل خوشی از نظام طاغوت ندارد و از زندگی در سال ۷۳ به ۴۲ رفته و آن سالها را از زبان مردی تعریف میکند که دو دهه در نظام اسلامی زیسته است و این تفاوت جدی در نوع نگاه با داستانی که نویسنده در سال ۴۲ نوشته است و تحولات فکری او را میتوان مشاهده کرد.
هرچند از سویی شاید بتوان گفت بسیاری از نکات به نوعی طعنه و کنایه به نظر میرسند اما ممکن است باور نویسنده باشد و این به طبع خواننده بستگی دارد که چطور برداشت کند.
زمستان ۶۲ یکی از مهمترین آثار اسماعیل فصیح که ۱۲ سال ممنوع الچاپ بوده است. این کتاب روایت و نگاه متفاوتی به جنگ دارد، او به جنگ از چشم دیگریهای جنگ مینگرد. کسانی که فکر نمیکردند باید شهید بدهند، فکر نمیکردند که لازم است کشته شوند، فکر نمیکردند این جنگ علیه باطل است، بلکه فکر میکردند این جنگ است، جنایت و کشتار است، از دست رفتن است، از دست رفتن انسانها و آبادانی، و از این فرصت نقد تند استفاده کی کند تا تنههایی به انقلاب نیز بزند.
جسارت اسماعیل فصیح در انتقاد از حزب اللهیها و به قول خودش مجاهدین مسلمان جالب توجه است تا در بستر داستانی ضد جنگ، گاهی با ظرافت و گاهی تند و تیز نظرش را بیان کند. همین نقد را در کتاب کم حجم کشته عشق که متمرکز بر عشق مادر و فرزندی است نیز دوپهلوتر بیان میکند، خصوصا در صفحات آخر کتاب و در گفتگویی میان کودکی جنگ زده و پیرمردی مست که بازنشسته یا عزل شده از خدمت در وزارت کشور دوران پهلوی است.
زمستان ۶۲ در کنار شراب خام خواندنیتر میشود چون تمام آن عاداتی که جلال آریان داشته، روابطش، معاشرتهایش و عشقهایش به نوعی مسامحه با مجاهدین مسلمان دچار میشود، حالا ختم شب را نه با ودکا که با شیرکاکائو بر میچیند. گویی این تغییرات را برای بقا میپذیرد، شاید برای آنکه بتواند مجوز چاپ بگیرد و در عالم داستن نویسی باقی بماند.
خاندان جلال آریان
در داستانهای این نویسنده با شخصیتهای تکراری و خانوادههای تکراری مواجه میشویم، خانواده آریان در واقع خانواده ای است که بیشتر جاها هست، ترکیب آن در شراب خام کمی تغییر میکند و در دل کور تکرار میشود، و باز با اندکی تغییر در زمستان ۶۲ وارد میشود و حتی با تلخیص بسیار داستان کشته عشق را میسازد تا به آخرین داستان فصیح میرسد، اما جلال آریان همان جلال آریان است که روحیات مشخصی دارد و در گذر زمان و با تحولات سیاسی و اجتماعی و رویداد مهمی مثل جنگ تغییر میکند.
جلال آریان دانای کل است و راوی اکثر داستانهاست، که شخصیتی رند و رفیق باز دارد، هر اتفاقی میافتد جان سالم به در میبرد و با آن جریان خود را عجین میکند و باز در دل حادثه بعدی وارد میشود.
زنان و مردانِ فصیح
یکی از برجستهترین جنبههای نوشتههای فصیح بررسی نگاه او به نقش زنانه و مردانه شخصیتها و تیپهایش است که در این مقال نمی گنجد اما اشاره ای به آن لازم به نظر میرسد. زن در شراب خام شیک و ظریف است و البته فقط در حد سرگرمکننده مرد، نقش بازی میکند. حتی قربانی شراب خام زن منفعلی است، او زن کنشگر و واقعهساز نیست.
به نظر عادلانه نیست اگر بگویم اسماعیل فصیح زن را چنین خلق کرد یا از مرد چنان شخصیتی ساخت، زیرا او مرد و زن آن دوران را نمیسازد یا خلق نمیکند، بلکه وصف میکند. زن مدام و در همه جا حضور دارد تا بر اشتباهات مردان سرپوش بگذارد، یا مایه سرگرمی شود و یا برای عشق ورزی اطراف مرد داستان حضور داشته باشد. زن مقهور قدرت مردان است، تسلیم اراده اوست و حتی اگر قوی باشد در کنار مرد قدرتمند شده.
مرد نیز وصفی دارد که برای ما آشناست، او سفره بلند بالا میاندازد، روابط بسیار گسترده دارد، از شهری به شهری میرود، کار و زندگی را برنامهریزی میکند، به زن و خانواده اش فکر میکند و این وضعیتی است غالب که در در دهه اخیر در حال تغییر و تحول است. برای درک این تغییرات و عوض شدن جایگاه زن و مرد و نوع ارتباط آنها و کنکاش در سیر این تحولات یکی از منابع مناسب خواندن آثار اسماعیل فصیح است که محقق را به نکاتی نزدیک میکند که برای دانستنشان باید به دنبال یک روایت شفاهی و کمرنگِ باقی مانده در ذهن بازماندگان آن دوران بگردد.
هرچند هنوز هم در بسیاری از خانوادههای ایرانی در شهرهای مختلف این نوع نگاه مردانه و نقش زنانه وجود دارد.
شهر در ادبیات فصیح
موضوع دیگر در آثار فصیح توجه او به شهر است که در داستانهای نویسندگان فارسی زبان کمتر به آن پرداخته شده است. آنطور که کسی مانند دیکنز ما را با لندن آشنا میکند، نویسندگان ایرانی مساله شهر و توصیف شهر، ویژگیهای شهر و نقش شهر در داستان را کمرنگ تر از آنچه حق شهر است در آثار خود راه داده اند. از این منظر نیز آثار فصیح اهمیت دارد زیرا ما را به شهر تهران و یا شهر آبادان میبرد و در کوچه پس کوچهها میگرداند و از فضای شهر به عنوان بستر داستان استفاده میکند. اهمیت شهر در دوران مدرن و در داستان نویسی و ادبیات خود مقوله ای مفصل است.
زشت و زیبا
آثار با اهمیت اسماعیل فصیح شاید شراب خام و زمستان ۶۲، دل کور و داستان جاوید و ثریا در اغما باشد. او ختم داستان نویسی را با تلخ کام بر میچیند که باز جلال آریان را با تمام ویژگیهای رندانه و خوش مشربیهایش با شخصیت جاوید از داستان جاوید همراه میکند. بازی که او با شخصیتهای یکبار آفریده شده اش در سالهای داستان نویسی مدام به آن پرداخته است.
اسماعیل فصیح داستانهای کمتر خوانده شده ای نیز دارد که نقدهای بسیاری به جهت ضعف در داستان پردازی و یا تکراری بودن شخصیتها و روند شکل گیری روابط به آنها وارد است. نقد جدی دیگر به قلم فصیح پرگویی و پرداختن به جزئیات است که البته از سویی برای شناخت هرچه بیشتر زمانه ای که از آن سخن میگوید لازم است و گاهی حتی خواننده محقق را به وجد میآورد.
اسماعیل فصیح کارهایی در زمینه ترجمه نیز انجام داده، مانند ترجمه کتاب بازیها (روانشناسی روابط انسانی) اثر اریک برن، و شاید یک دلیل قوی بودن شخصیتها و استاندارد بودن آنها آشنایی او با روان انسانی است. شخصیتهایی که اسماعیل فصیح به بازی میگیرد و تیپهایی که به سراغ آنها میرود با ظرافت از یکدیگر متفاوت میشوند و تقریبا در بیشتر داستانها روابط باورپذیری دارند.
بیراه نیست اگر بگویم اسماعیل فصیح یکی از مهمترین نویسندگان ایران برای شناخت دوران معاصر، تغییرات اجتماع ایران، شناخت فرهنگ و تحولات فرهنگ ایرانی و شهر تهران است. خواندن تحولات دهههای اخیر، از ۱۳۲۰ تا ۱۳۸۰ از زبان یک نویسنده واحد که خود نیز درگیر این تغییرات شده است بسیار ارزشمند است.
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی
از «رستم و سهراب» تا «اُدیپوس»
سروکله زدن با رمانهای ادبیات روسیه بدون درگیر شدن با اسامی شخصیتهای فراوانی که در کتاب حاضر هستند، غیرممکن است.
هم خودمان و هم بسیاری از اطرافیانمان به شکلهای مختلف درگیر این اختلالات و مشکلات هستیم.
دوگانگی درونی داستایفسکی زندگی بدون خدا را از نزدیک بررسی میکند تا به نفع خدا استدلال کند.