اعتماد: شیراز، شهر شعر و شور و شادخواری است، شهر حافظ و سعدی، گل و بلبل، شهر باغستانها و نارنجستانهای دلنشین و سرسبز، شهر خوشگذرانی و نشاط و خوشباشی. بعضی از این توصیفها کلیشههایی است که درباره این شهر زیبا و دوستداشتنی در ذهن و ضمیر عموم ایرانیان و بلکه جهانیان نقش بسته است. واقعیت اما شاید تمام و کامل اینگونه نباشد. البته که بافت تاریخی شیراز و مراکز تفریحی و فرهنگی پرمخاطبش آن را به قطب گردشگری به ویژه در فصل بهار تبدیل کرده، اما گذشته از این مشهورات، شیراز هم مثل سایر شهرهای بزرگ ایران، شهری شلوغ، پرجمعیت و پر از ساختمانهای زشت و بدقواره نوساز است که با مشکل جدی کمآبی دست و پنجه نرم میکند.
بنابراین وقتی از شیراز مینویسیم، از این مهم غافل نیستیم که مردم شیراز هم مثل سایر شهر و روستاهای ایران، در خاطره و رویا و گل و بلبل زندگی نمیکنند و دست به گریبان مشکلات و مصایبی مشابه هستند، اما در این یادداشت کوتاه قصد ندارم به وضع کنونی شیراز و مصیبتها و بدبختیهای کنونی آن بپردازم، بلکه میخواهم به مناسبت مطلب اصلی صفحه که گزارشی درباره ابن خفیف شیرازی، عارف و صوفی بزرگ قرنهای سوم و چهارم شیرازی است، به تاریخ این شهر اشاره کنم،
به خصوص که در گفتوگوهای فراوان با بسیاری از اهالی شیراز، دریافتهام که بسیاری از مردم این شهر هم تاریخ دقیق آن را نمیدانند.
بیشتر اوقات که سخن از تاریخ شیراز به میان میآید، ذهنها نخست به ایالت یا استان فارس یا پارس، موطن هخامنشیان معطوف میشود. به نوشته گای لسترنج، شرقشناس بریتانیایی، اعراب ایالت فارس را به پنج ولایت بزرگ (کوره) تقسیم میکردند که اولین آنها کوره اردشیر خره بود و کرسی آن شیراز که مرکز کل ایالت هم بود.
باز به نوشته همان نویسنده، تاریخنویسان نوشتهاند که شیراز را محمد، برادر یا پسرعموی حجاج والی معروف عراق در زمان خلفای اموی در سال ۶۴ هجری بنا نهاد و این شهر به تدریج گسترش یافت. در میانه قرن سوم هجری صفاریان این شهر را مرکز دولت خود قرار دادند و به رونق و گسترش آن یاری رساندند. شیراز در قرن چهارم شهری پرجمعیت بود با بازارهایی تنگ و هشت دروازه به نامهای اصطخر، شوشتر، بندآستانه، غسان، سلم، کوار، مندرود و مهندر. شهر از آب قناتی که در دهکده جوین در پنج فرسنگی شمال غربی آن بود، سیراب میشد. در دوران حکومت پسران بویه در قرن چهارم بر وسعت و رونق شیراز افزوده شد. عضدالدوله دیلمی در آن قصری و بیمارستانی و دارالکتبی ساخت که به نوشته فارسنامه ابن بلخی، بسیار نیکو بود. صمصامالدوله نیز در این شهر بارویی به طول دوازده هزار ذراع با یازده دروازه ساخت که تا قرن هشتم دوام داشت.
بعد از آلبویه، اتابکان فارس (قرنهای ششم و هفتم) شیراز را رونق بخشیدند و شهر را از طرف غرب توسعه دادند. سعدی شیرازی در همین دوره میزیست. به نوشته علی سامی در کتاب «شیراز، شهر سعدی و حافظ، شهر گل و بلبل»، «در میانه قرن ششم در شیراز بیمارستانی وجود داشت که ضمیمه دانشگاهی بوده و در آن طب و نجوم و شیمی و ریاضیات تعلیم داده میشده است.» حصار اطراف شهر در این زمان ترمیم شد و خود شهر با تدبیر ابوبکر بن سعد زنگی، از حمله وحشیانه مغول نجات یافت. این سلطان اتابکان فارس برای مغولها هدایا و تحفههایی فرستاد و اظهار اطاعت کرد.
بعد از اتابکان، سلاطین آل اینجو مخصوصا شاه شیخ ابواسحاق اینجو و سپس آلمظفر مخصوصا شاه شجاع (ممدوح حافظ) بر این شهر حکمرانی کردند. با اغماض میتوان گفت این دو دودمان فرهنگپرور و هنردوست بودند و به اشاعه و گسترش فنون خط و نقاشی و معماری کمک کردند. در نتیجه همین پیشرفتهای فرهنگی و هنری شیراز در قرنهای هفتم و هشتم هجری در ردیف شهرهای بزرگ تمدن اسلامی قرار گرفت.
ابنبطوطه در نیمه نخست قرن هشتم به شیراز سفر کرد و درباره آن نوشت: «در مشرق زمین هیچ شهری از لحاظ زیبایی بازارها و باغها و خوشگلی مردم به پای دمشق نمیرسد مگر شیراز.» در پایان قرن هشتم هجری شیراز از محاصره امیر تیمور گورگانی نجات یافت و صدمه مهمی به آن وارد نشد. از اواخر صفویه، بسیاری از اهل فکر و فرهنگ و شاعران و دبیران ایرانی به شیراز سفر کردند. کریمخان زند در قرن دوازدهم کوشید شیراز را به جایگاهی مشابه اصفهان در عصر شاه عباس برساند. او در این شهر بناهای مفصل و عظیمی برای ارگ سلطنتی ساخت، میدان و خیابان و باغ و بازار و مسجد و دو آب انبار بزرگ و حمام در این شهر بنا کرد. در واقع بافت تاریخی امروز شیراز که مقصد اصلی گردشگران این شهر است، باقیمانده عمرانی است که در عصر کریمخان وکیلالرعایا صورت گرفت. به نوشته علی سامی، «در شأن استحکام ساختمانهای کریمخان زند همین بس که دو زلزله شدید سالهای ۱۲۳۹ و ۱۲۶۹ قمری که نیمی بیشتر از شیراز را ویران و بسیاری از بقاع و مساجد را خراب نمود این بنا چون کوهی استوار و پابرجا ماند.»
در مجموع به نظر میرسد که خوشبختانه شیراز در تاریخ ایران، دستکم از قرون اولیه بعد از ورود اعراب، چندان گرفتار ویرانی و حملات مخرب و بلایای طبیعی نشده و کمتر دستخوش تلاطمات و ناملایمات بوده است. شاید علت اصلی روحیه ساده گیر و گرم و صمیمی و مهماننواز و خوشگذران مردمان این شهر همین تاریخ نسبتا آرام بوده و هست. شهر و مردمانی چنان نیکو که حافظ شیرازی شش قرن پیش درباره آن نوشت:
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی
از «رستم و سهراب» تا «اُدیپوس»
سروکله زدن با رمانهای ادبیات روسیه بدون درگیر شدن با اسامی شخصیتهای فراوانی که در کتاب حاضر هستند، غیرممکن است.
هم خودمان و هم بسیاری از اطرافیانمان به شکلهای مختلف درگیر این اختلالات و مشکلات هستیم.
دوگانگی درونی داستایفسکی زندگی بدون خدا را از نزدیک بررسی میکند تا به نفع خدا استدلال کند.