آرمان ملی: «آنچه دوام مییابد شاعران بنیاد مینهند» هولدرلین. اخراج شاعران از مدینه فاضله مثل هر امر دیگری بدیعالظهور نبود. بلکه شالوده احقاق آن از دو قرن پیش از افلاطون و ارسطو پایهریزی شده و در طی این دو قرن، نزاع ِ میان شاعران و فلاسفه به نفع فلسفه بالا گرفته بود.
فلاسفه بر آن بودند که شعر به جهت استفاده از ابهام، ایهام، دو پهلویی و سایر عناصر شاعرانه بهویژه استعاره نمیتواند مدیوم مناسبی برای بیان حقیقت باشد، چرا که استفاده از این صنایع منجر به کژتابی، بدفهمی و دورشدن ذهن ِمخاطب فلاسفه بر آن بودند که شعر به جهت استفاده از ابهام، ایهام، دو پهلویی و سایر عناصر شاعرانه بهویژه استعاره نمیتواند مدیوم مناسبی برای بیان حقیقت باشد،از حقیقت میگردد. وقتی از شاعران در عالم یونانی نام میبریم بهطور اخص اشاره به هومر و هزیود است. در آن دوران شعر در نزد یونانیان بستر فرهنگسازی و در خدمت خداشناسی بود. (چنانکه شاعران را تئولوگ مینامیدند). آیینها بر گرد شعر تجمیع میشد و همانطور که نقاشی و موسیقی (به قول هایدگر) راهی برای اتصال قوم به زمینش بود، شعر نیز چنین کارکردی داشت. مردم پاسخ پرسشهای خود را در شعر جست وجو کرده و آرمانهای خود را از شعر سراغ میگرفتند. حتی منشا تاسیس مدرسه فلاسفه در برابر مدرسه شاعران از همین دعوای میان فلسفه و شعر نشات میگیرد. جنگ میان میتوس و لوگوس. نظم و نثر. پر بیراه نیست که حکم اعدام سقراط را نیز به همین جدال میان شاعران و فلاسفه نسبت دهیم. مرد زشت رویی که جوانان را از راه به در می برد، پنبه شاعران را میزند و گویی بیان فلسفی ِ مبتنی بر نثری بدون صنایع شاعرانه را علیه شعر علم میکند که تلاشیست معطوف به تشریح حقیقت. مرگ سقراط ضربه سختی به وفادارترین و مستعدترین شاگرد او، افلاطون وارد کرد. محتمل است که افلاطون در واکنش به آنچه شاعران با استادش کردند و به او روا داشتند حکم معروفش را در قبال آنها صادر کرده باشد. لذا حکم او در مرتبتبندی مدینه فاضله برای ممانعت از ورود شاعران، علاوه بر مسأله منازعه دراز دامن میان شعرا و فلاسفه بیتاثیر از این واقعه نیست. ذکر این ملزومات برای تاکید دوباره است بر اینکه رسالت شاعر از دیرباز تلاش برای دستیابی به حقیقت بوده.
هایدگر که شعر را برای وصول حقیقت در مرتبه ای بالاتر از فلسفه میداند چنین مینویسد:
«اثر هنری چه باید باشد تا نه تنها ما را از قلمرو روزمرگی بیرون بکشد بلکه ما را بیرون از آن باقی نگه دارد؟ یک فرهنگ اصیل هیچگاه نمیتواند که بهطور مستقیم تمام پویندگی ِ خویش را حفظ کند. تنها راه ممکن برای حفظ تمام پویندگی ِ فرهنگ تکرارکردن خاستگاه است و این است که یکبار دیگر و عمیقتر از همیشه از آن خاستگاه برآید.» خاستگاهی که هایدگر از آن سخن میگوید همان میراث و سنت است. او درصدد است تا این امر مهم را ترسیم و تفهیم کند که بار دیگر باید شعر به همان جایگاهش در سنت برگردانده شود. یعنی همان نقطهای که هنر تنها شیای تزیینی و زیبایی شناسی نبود بلکه کار مهمتری را برعهده داشت یعنی اکتشاف و بیان حقیقت و اتصال قوم به زمین مسکون. هایدگر مینویسد: «ما باید با نظر خلاقانه به سنت بنگریم» نه آنکه محافظهکارانی سرسخت باشیم که بخواهیم «امر پیشتر موجود» عینا بازگردد. این رهنمون به شعر و هنر را باید با فاصلهگذاری از شکل متعهدانه و دستوری آن خواند. این رسالت به معنای مبدل کردن شعر به رسانهای برای بیان مضمون یا محتوایی خاص نیست. تریبون یا مدیومی برای ابراز عقاید سیاسی، دستورات اخلاقی، پروژه های تبلیغاتی یا هر آنچه در این رابطه است. در مروری بر تاریخ فلسفه هنر در مییابیم رویکرد زیباییشناسانه کانتی به هنر که درگیر با تجربه هنرمند و خالق اثر نیست بلکه روی به قضاوت مخاطب دارد به تدریج تبدیل به شیوه تولید اثر و دستکاری تجربه هنری توسط هنرمند گشته و گریبان شعر را هم گرفته است.
بار دیگر باید مداقه کرد بر ماهیت هذیانزدگیهای هویتزدوده خودکار و دلنوشتههای از خلسه برآمده و متصاعد از چنتههای تهی که به وفور تحت عنوان «مجموعه شعر» تکثیر میشود. یا ساده نویسیهای آن سر طیف که از فرط تکرارهای کور و تقلید ِ ملالآور(در حدود کپی کاریهای بیرمق) حتا منجر به لحظهای درنگ بر سطرها نمی شود و یا اصرار اکید و نامحدود شاعران برای استفاده از حقهها و شعبدههای تازه برای غافلگیر و مرعوب کردن مخاطب. آنچه هایدگر در نقد موسیقی واگنر می نویسد به شعر نیز تعمیم دارد: «غالب ساختن ِ صرف ِ احساس- هذیان و آشفتگی ِاحساسات، به دلیل بازنمایی ِ امر مطلق به شکل بی تعینی ِ محض و تجزیه آن به احساسات ِ محض، محکوم به شکست است.»
منابع: درس گفتار امیر مازیار در باب استعاره/ فلسفه هنر هایدگر. جولین یانگ. ترجمه امیر مازیار (شاید ذکر این نکته خالی از ضرورت نباشد که وقتی هایدگر از اثر هنری سخن میگوید، به طور اخص به شعر نظر دارد که به زعم او برترین صورت اثر هنریست)/ استفاده از «جان» نظر به Geidt در فلسفه هگل است.
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی
از «رستم و سهراب» تا «اُدیپوس»
سروکله زدن با رمانهای ادبیات روسیه بدون درگیر شدن با اسامی شخصیتهای فراوانی که در کتاب حاضر هستند، غیرممکن است.
هم خودمان و هم بسیاری از اطرافیانمان به شکلهای مختلف درگیر این اختلالات و مشکلات هستیم.
دوگانگی درونی داستایفسکی زندگی بدون خدا را از نزدیک بررسی میکند تا به نفع خدا استدلال کند.