جاوید: سنکا فلسفه را دانشی تعریف می کند که با ارزش های فرهنگی گذشته منطبق است و روح انسان را شکل می دهد. اعتقادات او قویاً از بهبود معنوی مردم حمایت می کند. به عقیده سنکا، فلسفه اخلاق مبتنی بر فردگرایی است – فرد باید به خود تعلق داشته باشد و بر خود مسلط باشد. از این دیدگاه ها یکی از تأثیرگذارترین عبارات او تا به امروز متولد شد – “Imperare sibi maximum imperium est” که در انگلیسی به “حکومت بر خود قدرت نهایی است” ترجمه شده است. اما این برای انسان چه معنایی دارد؟
کنترل خود منبع آزادی واقعی است. به دنبال تغییر در محیط اطراف خود بدون نگاه کردن به درون خود، اتلاف وقت است. هر چقدر هم که بخواهیم نمی توانیم به تنهایی شرایط بیرونی را تغییر دهیم.
انسان ها تنها موجودات روی کره زمین هستند که قادر به تفکر و استدلال منطقی هستند. برخلاف حیوانات، رفتار و وجود آنها صرفاً توسط غریزه اولیه برای بقا و تداوم گونه دیکته نمی شود. انسان ها برای کشف علت و معلول خود زندگی، بسیاری از پرسش های وجودی را تحلیل، مشاهده و می پرسند. این جست و جوی مداوم آنها یکی از دلایل پیدایش علم فلسفه است. در طول قرن ها، فلسفه در جهات مختلف توسعه یافته است. شايد مهم ترين آن از جنبه انساني مكتب رواقي باشد. فلسفه رواقی بر اصل متافیزیکی تمرکز دارد. از نظر رواقیون، هدف از فلسفه ورزی انسان دستیابی به حالت آرامش مطلق است. این امر با آموزش مترقی امکان پذیر است. یکی از نمایندگان رواقیون متأخر، لوسیوس آئنیاس سنکا است.
هر پیروزی بر نفس گامی به سوی دستیابی به ذات برتر ماست.
هر یک از ما به لطف تمام تجربیاتی که در مسیر خود داریم، جهان بینی خود را می سازیم. ما خود به خود این ایده را شکل می دهیم که چه چیزی برای ما درست است و چه چیزی برای ما نیست. تنها کسی که در قبال یک چیز یا چیز دیگری مسئول هستیم خودمان هستیم. اما برای اینکه بتوانید در وهله اول خود را تحت تأثیر قرار دهید، باید خودتان را همان طور که هستید بشناسید و بپذیرید – موجودی ناقص. وقتی بتوانید تشخیص دهید که چه چیزی برای شما خوب است و چه چیزی نیست، می دانید چگونه خود را کنترل کنید و در موقعیت های خاص عمل کنید. این ویژگی ذاتی مردان عاقل است. آنها این توانایی و قدرت را دارند که به دنیای درون خود روی آورند و در آنجا به دنبال آرامش و تعادلی باشند که می خواهند در دنیای بیرون ایجاد کنند. با پیروی از این مسیر، ناگزیر به شکل بالاتری از اندیشه، روشنگری و قدرت واقعی یعنی حکومت بر خود خواهیم رسید.
با این حال، چیزی که مطمئناً می توانیم بر آن تأثیر بگذاریم، دنیای درونی ما است. این چیزی است که ما واقعاً قادر به تغییر آن هستیم. فقط ما می توانیم بر هرج و مرج درونمان قدرت پیدا کنیم. غیرممکن است که بخواهیم دیگران را در اطراف خود کنترل کنیم. با این حال، کاری که ما می توانیم انجام دهیم این است که بر واکنش های خود و خودمان کنترل داشته باشیم. مظهر واقعی قدرت داشتن اراده برای کنترل افکار، خواسته ها و آرزوهایمان است. ما به عنوان موجودات متفکر می توانیم قضاوت و انتخاب کنیم. به لطف این، ما می توانیم خود را کنترل کنیم. با علم به اینکه با افکار و خواسته های متضاد در هم تنیده هستیم، معقول ترین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که کیفیت ذاتی خود را نشان دهیم تا به هرج و مرج درونی خود نظم دهیم. این تنها راهی است که بر خودمان مسلط شویم.
ما نمی توانیم هر خواسته خود را معقول بدانیم. هر یک از ما نیروهای مخربی داریم که در زمان های مختلف از طریق مسیر وجودی ما ظاهر می شوند. اگر به آنها اجازه دهیم انتخابهای ما را کنترل کنند، زندگیمان میتواند به سمتی برود که برای ما خوب نیست. همه می دانند که قانون علت و معلول در دنیا کار می کند.
هر یک از اعمال ما عواقبی دارد – خوب یا بد. آنچه فردا برای خود میسازیم به انتخابهایی که امروز میکنیم بستگی دارد. به همین دلیل است که داشتن قدرت بر خود بسیار مهم است.
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی
از «رستم و سهراب» تا «اُدیپوس»
سروکله زدن با رمانهای ادبیات روسیه بدون درگیر شدن با اسامی شخصیتهای فراوانی که در کتاب حاضر هستند، غیرممکن است.
هم خودمان و هم بسیاری از اطرافیانمان به شکلهای مختلف درگیر این اختلالات و مشکلات هستیم.
دوگانگی درونی داستایفسکی زندگی بدون خدا را از نزدیک بررسی میکند تا به نفع خدا استدلال کند.