img
img
img
img
img

آثار ماندگار در «عصر طلایی داستان علمی تخیلی»

ایران کتاب: در طول دورانِ موسوم به «عصر طلایی داستان علمی تخیلی»، این ژانر، هم در میان مخاطبین و هم منتقدین، به محبوبیتی کم‌نظیر دست یافت. در این برهه، که به شکل معمول از اواسط دهه‌ی ۱۹۳۰ تا اوایل دهه‌ی ۱۹۶۰ در نظر گرفته می شود، تعدادی از تأثیرگذارترین آثار ادبیِ قرن بیستم با بینش های فرهنگی و اجتماعیِ ارزشمند خلق شد.

بدون آثار برجسته‌ی این دوران، ژانر «علمی تخیلی» نمی توانست آن‌گونه که اکنون آن را می شناسیم، وجود داشته باشد. در این مطلب به شکل خلاصه به برخی از آثار ماندگار متعلق به «عصر طلایی داستان علمی تخیلی» می پردازیم—آثاری که جذابیت و تأثیرگذاری خود را همچنان حفظ کرده‌اند.

کتاب «پایان کودکی» اثر «آرتور سی. کلارک»

در ژانر «علمی تخیلی»، هجوم بیگانه ها معمولا با اتفاقات بد همراه است، اما در این رمان ماندگار از «آرتور سی. کلارک»، رسیدن نیروهای استعمارگرِ فرا-زمینی، انسان ها را با مسائلی بسیار غیرمنتظره‌تر از چیزی که قبلا تصور می کردند، روبه‌رو می کند.

این موجودات بیگانه که خود را «اربابان» می نامند، به انسان ها می گویند که قصد دارند دورانی جدید از صلح را برای زمینی ها به ارمغان آورند—چرا که انسان ها پس از آشوب «جنگ جهانی دوم» و پیامدهای ریز و درشت «جنگ سرد»، کاملا به این دورانِ صلح نیاز دارند. جامعه‌ای که بیگانگان به وجود می آورند، مانند یک «آرمان‌شهر» به نظر می رسد، البته با تاوانی بزرگ برای انسان ها.

داستان «جوانی» اثر «آیزاک آسیموف»

برای نقد و بررسیِ آثار و تأثیرگذاری های «آیزاک آسیموف» به صدها صفحه نیاز خواهیم داشت—نویسنده‌ای که بخش بزرگی از تصورات ما از دنیای «رباتیک» و همین‌طور مفاهیم مربوط به «خودآگاهی» و «اراده آزاد» را در «عصر طلایی داستان علمی تخیلی» به وجود آورد.

تقریبا همه‌ی آثار او را می توانیم در این فهرست قرار دهیم، و مجموعه داستان «راه مریخی» که رمان کوتاهِ «جوانی» را در خود جای داده، یکی از همین آثار است. داستان «جوانی» به پسر یک اخترشناس می پردازد که پس از مواجهه با دو حیوان عجیب، درمی یابد که آن ها موجودات بیگانه هستند. غافلگیری های پرتعدادِ روایت که یکی پس از دیگری از راه می رسند، نشانگر توانایی های کم‌نظیر «آسیموف» در خلق داستان های هیجان‌انگیز است.

کتاب «من افسانه‌ام» اثر «ریچارد ماتیسن»

داستان های مربوط به «خون‌آشامان» مدت ها پیش از اثر ماندگار «ریچارد ماتیسن» در سال ۱۹۵۴، وجود داشتند اما «ماتیسن» از طریق ترکیبِ مشخصه های مرسوم در ژانر «وحشت» با نگاهِ تحلیلی‌ترِ مرسوم در ژانر «علمی تخیلی»، نام خود را به عنوان نویسنده‌ای نوآور مطرح کرد.

کتاب «من افسانه‌ام» به تلاش های آخرین انسان روی زمین برای زنده ماندن می پردازد، پس از این‌که یک بیماری فراگیر باعث شد مردم جهان به موجوداتی خون‌آشام و شب‌گرد تبدیل شوند (اگرچه کلمه‌ی «ومپایر» در داستان استفاده نمی شود). این داستانِ مردی تنها است که مجبور می شود بینش ها و باورهای سابق خود را دوباره مورد ارزیابی قرار دهد، و «ماتیسن» به شکلی هنرمندانه و باورپذیر، انزوای طاقت‌فرسای شخصیت اصلی خود را برای مخاطبین به تصویر می کشد.

کتاب «من افسانه‌ام» اقتباس های زیادی را در طول سال ها تجربه کرده است، اما تأثیرات این رمان صرفا به این اقتباس ها محدود نمی شود. در حقیقت، می توان تأثیرگذاری «ماتیسن» در داستان های مربوط به «خون‌آشامان» را با «برام استوکر»، خالق رمان «دراکولا»، مشابه در نظر گرفت.

در روزهای ابری، «رابرت نِویل» هیچ وقت مطمئن نبود کی غروب می شود و بعضی وقت ها قبل از اینکه بتواند به خانه برگردد، آن ها در خیابان بودند. اگر کمی بیشتر اهل تحلیل بود، شاید می توانست زمان تقریبیِ آمدنِ آن ها را حساب کند؛ اما «رابرت» هنوز هم برای تخمین ساعت های روز و شب، از عادت همیشگی‌اش استفاده می کرد و زمان را از حالت آسمان حدس می زد؛ روشی که در روزهای ابری جواب نمی داد. به همین دلیل، در آن روزها نزدیک خانه می ماند. در آن بعد از ظهر کسل‌کننده‌ی خاکستری، با سیگاری که از گوشه‌ی دهانش آویزان بود، در اطراف خانه قدم می زد و دود نخ‌مانندی را که از شانه هایش بالا می رفت، دنبال خود می کشید.—از کتاب «من افسانه‌ام» اثر «ریچارد ماتیسن»

کتاب «روز تریفیدها» اثر «جان ویندهام»

«جان ویندهام» داستان های برجسته‌ی زیادی خلق کرد، از جمله «فاخته های میدویچ» و «کراکن برمی خیزد»، اما داستان «روز تریفیدها» در میان آثار او از درخششی خیره‌کننده برخوردار است. داستان این اثر—گونه‌ای آدمخوار از یک گیاه بیگانه، تلاش می کند تا بر زمین سلطه یابد—احساسی هیجان‌انگیز از تشویش را به مخاطبین منتقل می کند. «ویندهام» به شکلی کاملا باورپذیر، و با استفاده از تجارب شخصیِ خودش در زمان بمباران هوایی بریتانیا در طول جنگ جهانی دوم، فروپاشیِ جامعه را به تصویر می کشد.

کتاب «مناجاتی برای لیبوویتز» اثر «والتر ام. میلر جونیور»

ارتباط میان انسان ها، یکی از تِم های رایج در ژانر «علمی تخیلی» بوده، و یکی از آثاری که به شکلی درخشان به این تِم می پردازد، کتاب «مناجاتی برای لیبوویتز» اثر «والتر ام. میلر جونیور» است. در این رمانِ «پسا-رستاخیزی»، گروهی از راهبان در تلاش هستند تا آخرین باقی‌مانده ها از علم و دانشِ نژاد انسان را حفظ کنند، پس از این که یک جنگ اتمی، باعث به وجود آمدن واکنشی شدید نسبت به تکنولوژی، و شکل‌گیریِ جنبشی به نام «ساده‌سازی» شد.

این راهبان، از نوشته ها و مطالبی که هیچ درکی از آن ندارند (اغلب چیزهایی ساده مانند فهرست های خرید)، نگهداری می کنند چون امید دارند که سرانجام، روزی در آینده، جهان دوباره آماده‌ی پذیرشِ میراثی خواهد بود که نسل های گذشته از خود بر جای گذاشتند. 

کتاب «مناجاتی برای لیبوویتز» همچنین به کاوش در تنش های میان کلیسا و حکومت، و چگونگیِ گسترش این تنش ها در طول قرن هایی سرشار از خشم و تردید می پردازد.

کتاب «پرونده‌ای درباره وجدان» اثر «جیمز بلیش»

کشیشی «یسوعی» به نام «رامون روییز-سانچز»، عضو گروهی چهار-نفره از دانشمندانی است که وظیفه دارند به سیاره‌ی «لیثیا» بروند و ساکنین آن را مورد مطالعه قرار دهند. آن ها در این سیاره درمی یابند که ساکنین «لیثیا»، موجوداتی صلح‌طلب و عقل‌گرا هستند و اگرچه مذهب یا باور مشخصی ندارند، چارچوب های اخلاقیِ استواری را برای خود به وجود آورده‌اند.

این موضوع، ذهن «روییز-سانچز» را به خود مشغول می کند، چون وجود چنین تمدنی، در تضادی آشکار با آموزه های کلیسای کاتولیک قرار دارد. این رمان از «بلیش» در سال ۱۹۵۹، پس از گذشت دهه ها، همچنان اثری بحث‌برانگیز در نظر گرفته می شود. 

کتاب «حکایت های مریخی» اثر «رِی برَدبِری»

«نیویورک تایمز» در مورد «ری بردبری»، خالق آثاری ماندگار همچون «فارنهایت ۴۵۱» و «مرد مصور»، نوشت: «نویسنده‌ای که در وارد کردنِ داستان علمی تخیلیِ مدرن به جریان ادبیِ غالب، بیشترین نقش را دارد.» 

«حکایت های مریخی» که در سال ۱۹۵۰ از به هم پیوستن چندین داستان کوتاه به وجود آمد، به کاوش در تأثیرات بلندمدتِ اقامتِ گروهی از آمریکایی ها در مریخ می پردازد، و پیامدهای آن بر زندگی ساکنین بومی این سیاره را مورد بررسی قرار می دهد. «ری بردبری» با تخیل کم‌نظیر و درک عمیق خود از مسائل پیچیده—همچون نهادهای نظامی-صنعتی، استعمار، نژادپرستی، و سانسور—تجربه‌ای فراموش‌نشدنی را برای علاقه‌مندان به ژانر «علمی تخیلی» رقم می زند.

کتاب «جنگاوران اخترناو» اثر «رابرت هاینلاین»

این رمان متعلق به سال ۱۹۵۹ که یک اثر «علمی‌تخیلی-نظامیِ» کلاسیک به شمار می آید، داستان مردی جوان به نام «خوان ریکو» را پی می گیرد که برای خدمت در ارتش ثبت‌نام می کند و مجبور به نبرد با بیگانگانی عنکبوت‌مانند موسوم به «حشرات» می شود.

این داستان کلاسیک از «رابرت هاینلاین» موفق به کسب «جایزه هوگو» شد، تصویری آینده‌نگرانه از فناوری را ارائه کرد، و به چشم‌اندازهای زیر-ژانرِ «علمی‌تخیلی-نظامیِ» وسعت بخشید. همچنین، فیلمی با همین نام در سال ۱۹۹۷ با اقتباس از کتاب «جنگاوران اخترناو» ساخته شد.

کتاب «شمشیر ریانون» اثر «لی براکت»

«لی براکت»، نویسنده‌ای با جوایز ادبی متعدد، و با لقب «ملکه‌ی اُپرای فضایی»، امروزه احتمالا بیشتر به خاطر فیلمنامه هایش در آثاری کاملا جدا از قلمرو ژانر «علمی تخیلی»—فیلم هایی همچون «خواب گران» و «ریو براوو»—شناخته می شود. با این حال، او اولین زنی بود که در فهرست نهاییِ نامزدهای «جایزه هوگو» قرار گرفت، و آثار او همچون کتاب «شمشیر ریانون» هنوز در میان علاقه‌مندان به دنیای «علمی تخیلی» از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.

می توان گفت اغلب آثار «لی براکت» به یک میزان در ژانر «فانتزی» و ژانر «علمی تخیلی» قرار می گیرند، و مخاطبین در داستان های او با صحنه هایی همچون نبرد با شمشیر در مریخ، زنان اشرافی در مأموریت، و تصاویری کاملا خیال‌انگیز از پادشاهی های بیگانه مواجه می شوند.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  شاعری در حضور پروانگی‌های مقدس

مروری بر هستی‌شناسی در شعر بیژن نجدی

  تراژدی و اشتباهات؛ در داستان‌های اساطیری

از «رستم و سهراب» تا «اُدیپوس»

  راهنمای اسم در ادبیات روسیه

سروکله زدن با رمان‌های ادبیات روسیه بدون درگیر شدن با اسامی شخصیت‌های فراوانی که در کتاب حاضر هستند، غیرممکن است.

  بلایی که گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی بر سرمان آورده‌اند

هم خودمان و هم بسیاری از اطرافیانمان به شکل‌های مختلف درگیر این اختلالات و مشکلات هستیم.

  داستایفسکی و پرسشی که تمام عمر از آن رنج می‌برد

دوگانگی درونی داستایفسکی زندگی بدون خدا را از نزدیک بررسی می‌کند تا به نفع خدا استدلال کند.