img
img
img
img
img
عباس کاظمی

تعهد جامعه‌شناس به جامعه چیست؟ ٭

عباس کاظمی

اعتماد: این روزها اگر از من بپرسند وظیفه یا دلمشغولی مهم علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی چیست، پاسخی می‌دهم که در بدو امر ممکن است عجیب به نظر برسد. پاسخ کوتاهم این است که جامعه‌شناس باید از وضعیت جامعه، داستان‌پردازی درست بکند. تعهد اصلی ما به عنوان جامعه‌شناس این است که قصه‌گو باشیم. شاید این ادعا با سیمایی که از جامعه‌شناس در دانشگاه ارایه می‌شود، متفاوت به نظر برسد که بر مبنای آن، جامعه‌شناس کسی است که درگیر آمار و ارقام و مطالعه و پژوهش و بحث‌های پیچیده نظری است. مهم‌ترین تعهد ما به عنوان جامعه‌شناس این است که به جامعه متعهد باشیم و چندان اسیر تعهدات دانشگاهی نمانیم. این حرف از سنخ سخنان پیشینیان و بنیانگذاران جامعه‌شناسی است. آگوست کنت به روایت ریمون آرون می‌گفت جامعه‌شناس نقش یک کاهن را در عصر مدرن ایفا می‌کند. فکر می‌کنم این قرائت ریمون آرونی از کنت در ایران بد فهمیده شده است. یعنی گویی جامعه‌شناس همچون کاهن باید پیش‌بینی کند و نقشی بالاتر از سایر مردمان داشته باشد. به نظر روایت کنتی در زمانه ما بیش از همه با قصه‌گویی گره خورده است، به این معنا که جامعه‌شناس با ارایه تصویری از جامعه مردم عادی را از سردرگمی در حوادث و رویدادها نجات می‌دهد.

جامعه‌شناس اصلاح‌گر

پیتر برگر در فصل اول کتاب «دعوت به جامعه‌شناسی» (ترجمه رضا فاضل)، سیماهای مختلف جامعه‌شناسان را مرور می‌کند. او جایی از جامعه‌شناس به عنوان اصلاح‌گر اجتماعی یاد می‌کند و می‌گوید این سیما را آگوست کنت ترسیم کرده است. اگرچه برگر به سادگی از کنار این تصویر می‌گذرد و به آن اعتقاد چندانی ندارد. برگر اشاره می‌کند در خیلی از مواقع در جوامع امریکایی و اروپایی جامعه‌شناسان نقش مهمی در اصلاح اجتماعی ایفا کرده‌اند. مثلا سعی کرده‌اند با ارایه پیشنهادات در سیاستگذاری‌ها، تبعیض‌های جنسیتی و قومیتی را به عقب برانند. در مواردی تحقیقات جامعه‌شناسی و توصیه‌هایی که به سازمان‌های حاکمیتی کرده‌اند، موجب تغییر قوانین شده است و این باعث شده جامعه به سمت اقلیت‌ها یا گروه‌های مورد تبعیض میل پیدا کند. بنابراین نقش جامعه‌شناس به مثابه اصلاح گر، بسیار مهم است که اکثر جامعه‌شناسان می‌کوشند این نقش مهم را به فراموشی بسپارند و بیشتر خود را درگیر وظایف حرفه‌ای خود در مرزهای دانشکده‌ای کنند.

جامعه‌شناس قصه‌گو

در گفتار فعلی می‌کوشم قرائت آگوست کنتی از جامعه‌شناس به مثابه اصلاح‌گر را ملایم‌تر کنم و آن را به جامعه‌شناس به مثابه قصه‌گو تقلیل دهم و نشان دهم که جامعه‌شناس چطور می‌تواند به عنوان یک داستان‌پرداز اجتماعی نقش داشته باشد. حتی معتقدم این نقش از جامعه‌شناس از نقش او به مثابه اصلاح‌گر حیاتی‌تر است. جامعه‌شناس اصلاح‌گر، با نهادهای حاکمیتی همکاری کرده و پیشنهادهایی ارایه می‌کند. این نقش بسیار مهمی است، چراکه هم می‌تواند سازنده باشد و همچنان‌که برگر می‌گوید، می‌تواند مخرب هم باشد، زیرا امکان دارد که جامعه‌شناس توصیه‌های خطایی ارایه کند. به هر حال جامعه‌شناس هم مثل هر فرد دانشگاهی نظر خودش را ارایه می‌کند، اگرچه این نظرات، خیلی بهتر از نظرات خام کارگزاران سیاسی و مردم است. البته که وظیفه مهم جامعه‌شناس نشان دادن و توضیح دادن و آشکار کردن علل رویدادها و پیامدهای کنش‌های ماست. این هنر جامعه‌شناسی است چنان‌که امثال دورکیم و گیدنز خاطرنشان کردند، پیامدهای پیش‌بینی نشده را روشن می‌کند. اینجاست که کار جامعه‌شناسی مهم می‌شود، زیرا چیزی را نشان می‌دهد که سیاستمدار به آن فکر نمی‌کند. در این زمینه پیشنهاد می‌کنم کتاب «منطق امر اجتماعی» نوشته ریمون بودن (ترجمه عبدالحسین نیک‌گوهر) را بخوانید. این کتاب به خوبی راجع به عقلانی و غیرعقلانی بودن پیامدهای بلندمدت و کوتاه‌مدت کنش‌ها و از جمله سیاستگذاری‌ها صحبت می‌کند.

مداخله جامعه‌شناسانه

کار مهم جامعه‌شناس مداخله (engagement) است. اما پرسش این است که این مداخله اجتماعی از چه طریق صورت می‌گیرد؟ در رویدادهای ۱۴۰۱ یکی از انتقادها به جامعه‌شناسان این بود که کجا هستند؟ چرا در میدان حضور نمی‌یابند؟ اما میدان چه معنایی دارد و کجا مداخله جامعه‌شناس، مداخله شهروندانه است و کجا مداخله یک کنشگر سیاسی و کجا مداخله جامعه‌شناسانه؟

یک شیوه از مداخله جامعه‌شناسانه همان نقش مشاوره و ایجاد راهکارهایی برای بهبود جامعه به میانجی تحقیقات اجتماعی است.مسیر دیگر که من بر آن تاکید می‌کنم که هم بعد حرفه‌ای و هم مردم‌مدارانه دارد به میانجی نظریه‌پردازی صورت می‌گیرد. من این تعبیر «نظریه‌پردازی» را عامه‌پسندتر می‌کنم و آن را «داستان‌پردازی» یا «قصه‌پردازی» می‌خوانم. جامعه‌شناس با داستان‌پردازی می‌کوشد تصویر بزرگ‌تر یا کلانی (big picture) از جامعه برای مردم ترسیم کند. این تصویر کلان که جامعه‌شناس ترسیم می‌کند، مردم را از سردرگمی نجات می‌دهد. مثلا وقتی فضای مجازی آمد، خانواده‌ها همه سراسیمه و نگران آینده فرزندان خود شدند. این سراسیمگی و نگرانی شدید در خانواده‌ها هست و وظیفه جامعه‌شناس این است که تصویر درستی ارایه کند و در آن جایگاه خانواده و فرد و استفاده از شبکه‌های اجتماعی را روشن کند. بنابراین تعهد اجتماعی جامعه‌شناس این است که داستان‌های خوب برای جامعه تعریف کند. در ضمن او یک نقش خطرناک هم دارد. خطرناک به این معنا که وقتی نقش خود را به درستی ایفا می‌کند، همه او را لعن و نفرین می‌کنند یا مورد طرد قرار می‌دهند و آن نقش این است که او باید جلوی قصه‌های ویرانگر و داستان‌پردازی‌های موهوم را بگیرد و به تعبیر رولان بارت اسطوره‌زدایی کند و ایدئولوژیک بودن آن قصه‌های وهم‌آلود را نشان بدهد و آشکار سازد که چطور این قصه‌های موهوم در حکم افیون عمل می‌کنند.

داستان‌پردازی درست و اسطوره‌زدایی از داستان‌های ویرانگر

در نتیجه جامعه‌شناس از بعد تعهد اجتماعی که نسبت به‌جامعه دارد، دو نقش اصلی دارد: ۱. داستان‌پردازی‌های درست در مورد جامعه، ۲. واسازی یا اسطوره‌زدایی از داستان‌های ویرانگری که در جامعه وجود دارد، داستان‌هایی که در ظاهر آرامبخش یا انتقادی است، اما در عمل در خدمت نظم مسلط یا منافع گروهی و طبقاتی مشخصی است. ما جامعه‌شناس شدیم و می‌شویم، برای اینکه به جامعه خدمت کنیم و نه صرفا دلمشغول کارهای علمی‌مان و ارتقای شغلی‌مان و کتاب نوشتن‌مان و کنفرانس خارجی رفتن‌مان باشیم. آن هنگام که یک جامعه‌شناس داستانی منطقی از جامعه می‌گوید، از او می‌پرسند که چرا این داستان را می‌گویی؟ الان که وقت گفتن همه واقعیت‌ها نیست. در حالی که به تعبیر ادوارد سعید، حقیقت‌گویی به قدرت، وظیفه روشنفکر است و جامعه‌شناس نمی‌تواند از نقش روشنفکری‌اش جدا باشد. جامعه‌شناس از ریشه‌ها و عامل اجتماعی مشکلات اجتماعی می‌گوید.

نظریه همچون داستان منسجم

اما چرا نظریه‌پردازی اجتماعی را با داستان شبیه کردم و مقام کاهنانه نظریه اجتماعی را تا حد قصه تقلیل دادم؟ نظریه‌ها در واقع داستان‌های منسجمی از زندگی اجتماعی‌اند که بر مبنای تحقیقات و شواهد، جهان پیرامون ما را معنادار و قابل فهم می‌کنند و به ما می‌گویند چرا این رویدادها به وقوع پیوستند؟ چرا گروه‌های اجتماعی مختلف به اشکال متفاوت عمل می‌کنند؟ چرا دسته‌ای مواهب اقتصادی بیشتری از سایرین دارند؟ در جامعه چرا نابرابری اجتماعی رو به افزایش است؟ راه‌های مطلوب تغییر اجتماعی چیست؟ داستان در وهله نخست باید شنیدنی باشد. همه نظریه‌های اجتماعی قرار است زمینه اجتماعی را توضیح دهند، اما گاهی این نظریات بیش از حد پیچیده و به تعبیر سی.رایت میلز در کتاب «بینش جامعه‌شناختی» بیش از حد انتزاعی هستند و ارتباطی با جامعه برقرار نمی‌کنند. اغلب نظریه‌ها داستان‌پردازی قابل فهمی برای اهالی علوم انسانی انجام می‌دهند. اما وقتی صحبت از عموم مردم می‌شود نظریه‌های اجتماعی به شکل متعارف توان ارتباط برقرار کردن با مردم را ندارند. اما شکل دیگری نیز وجود دارد که برخی جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان مردم‌مدار از آن طریق به زبان ساده‌تر با مردم حرف می‌زنند.چنین موقعیتی از جامعه‌شناسی که با مردم شرایط اجتماعی را شرح می‌دهد و تصویر روشنی از اتفاقات در اختیارشان می‌گذارد را جامعه‌شناسی قصه‌گو نامیدم.

چرا داستان؟

به چند دلیل نظریه را با داستان مقایسه می‌کنم؛ نخست اینکه داستان‌ها مثل نظریه‌ها ابزار قدرتمند فهم جهان هستند. ما از طریق داستان‌ها، اعم از رمان‌ها یا قصه‌های کوتاه، جهان را بهتر می‌فهمیم. دوم اینکه داستان‌ها زوایای مختلفی از جهان را به ما نشان می‌دهند و ما را از نگاه خودمدارانه خارج می‌کنند. سوم اینکه داستان‌ها حس «همدلی» (empathy) را در ما پدید می‌آورند. البته نظریه‌پردازی برای توسعه علوم اجتماعی اهمیت دارد، اما کار اصلی جامعه‌شناسی نظریه‌پردازی برای جامعه است تا رویدادهای گذشته، حال و احتمالا آینده را بفهمد و توضیح درستی از جهان پیرامون به دست آورد. جامعه‌شناسی باید داستانی از جامعه ایران ۱۴۰۲ برای ما تعریف کند که با داستان دهه ۱۳۷۰ متفاوت باشد، زیرا در جامعه‌شناسی یاد می‌گیریم که جامعه موجود پویای تغییریابنده‌ای است که دایما نیاز به داستان‌پردازی‌های جدید دارد. داستان دو سال پیش با داستان امروز فرق می‌کند و اگر همان داستان ۳۰ سال پیش را برای مردم تعریف کنیم، جامعه آن را پس می‌زند.

داستان‌پردازی بازاندیشانه

به‌طور خلاصه وظیفه جامعه‌شناسی، داستان‌پردازی‌های مستمرا بازاندیشانه از جامعه و از جهان پیرامون است. این بازاندیشی مستمر بسیار اهمیت دارد و یک جامعه‌شناس نمی‌تواند ادعا کند که من حرف‌هایم را ۵ سال پیش گفته‌ام و دیگر تکرار نمی‌کنم. این گفتن هم نباید در مقالات علمی پژوهشی که کسی نمی‌خواند، صورت بگیرد، بلکه باید در فضای عمومی اعم از رسانه‌های جمعی، شبکه‌های اجتماعی، مطبوعات فراگیر و گروه‌های اجتماعی همگانی و سخنرانی‌های عمومی و مسافرت‌ها و مواجهه با مردم بیان شود. جامعه‌شناس باید نسبت به جامعه خونگرم باشد و با آدم‌ها حرف بزند، نه فقط برای اینکه جامعه را تغییر بدهد، بلکه برای اینکه خودش هم بفهمد چه خبر است و تغییر کند. همانقدر که جامعه‌شناس در ارتباط با جامعه، بر آن اثر می‌گذارد، جامعه هم بر او اثر می‌گذارد.

ویژگی‌های داستان‌های جعلی

همان‌طور که گفتم، همواره داستان‌های جعلی از جامعه وجود دارند که کار جامعه‌شناس را برای ارایه تصویر روشن از تغییرات اجتماعی دشوار می‌کنند. داستان‌های جعلی و وهم‌آلود چند ویژگی دارند: نخست اینکه فست‌فودی و زودآما هستند، زیرا خیلی قابل فهم و در نتیجه پذیرفتنی هستند، مثل داستان نظریه توطئه یا داستان چای دبش که حول آن قصه‌های فراوانی ساخته شد. وقتی داستان شنیدنی از سوی اصحاب علم اعم از علم سیاست و علم اقتصاد و علم جامعه‌شناسی ارایه نمی‌شود، مردم داستان‌سازی می‌کنند. دوم اینکه همه جایی هستند و همه جا و در برابر همه رویدادها به کار می‌آیند. سوم اینکه غیربازاندیشانه هستند و اجازه بازاندیشی و نقد نمی‌دهند و چهارم اینکه عامه‌پسند هستند، به این معنا که تفاوت‌های بین آدم‌ها را نادیده می‌گیرند و جامعه را یکدست فرض می‌کنند.

به پنج نمونه از این داستان‌ها اشاره می‌کنم که البته به یکدیگر ربط دارند و همدیگر را تقویت می‌کنند: اول داستان دولت بد-مردم خوب است. در این داستان هر اتفاقی که توسط مردم رخ می‌دهد، خوب و هر کاری که دولت می‌کند، شر است. این دوگانه‌سازی، راه گفت‌وگو را می‌بندد. در اینجا مردم هیچ مسوولیتی در قبال آنچه در جامعه ساخته شده، ندارند. البته در جامعه ما دولت‌ها هم هیچ مسوولیتی نمی‌پذیرند و همه گناه‌ها را گردن دولت‌های قبلی می‌اندازند! این کلیشه یا داستانک خطرناک که مردم خیر مطلق و دولت شر مطلق است، راه را برای بازسازی و خودانتقادی جامعه می‌بندد. مهم‌تر اینکه به این فکر نمی‌کنند که با عوض شدن دولت‌ها چرا همچنان همان مسائل مجدد تکرار می‌شوند.

داستان دوم بازگشت قهرمان دیکتاتور است. الان این قهرمان دیکتاتور در رضاشاه تبلور پیدا می‌کند. من از گذشته به خاطر دارم که پدربزرگ‌ها یک تصویر خیلی مثبتی از رضاشاه داشتند و این امر جدیدی نیست. در این داستان موهوم از یک شخصیت اسطوره‌سازی می‌شود و تمامی عناصر منفی آن را حذف می‌کنند و از آن چهره‌ای کاملا مثبت و کارآمد می‌سازند. جالب است که بدانیم این تصویر مثبت از رضاشاه به سادگی بر سیمای هر فرد دیگری می‌تواند بنشیند چه از خانواده پهلوی و چه هر فرد دیگری.به همین دلیل در برهه‌هایی ما با مفاهیمی چون «رضاخان اسلامی یا حزب‌اللهی» مواجه شدیم. جامعه این تصویرسازی‌ها را دوست دارد. اینکه یک رضاخانی بیاید و همه کارها را درست کند. اشکال این تصویر آن است که شخصیتی که ساخته شده از واقعیات تاریخی بسیار دور است و اشکال مهم‌تر این است که به جای حل مشکل به دستان خود مردم در جست‌وجوی قهرمانی می‌گردند که آن مشکل را برای‌شان حل کند.

داستان سوم، داستان یأس و ناامیدی و انفعال است. اینکه «هیچ کاری نمی‌شود کرد و فایده‌ای ندارد و باید از این کشور رفت». «نمی‌گذارند هیچ کاری بکنیم».این شکل از داستان‌پردازی ته‌مانده اراده برای تغییر را از مردم می‌گیرد و در عمل زمینه را برای یکه‌سالاری فراهم می‌کند.

داستان چهارم، نظریه توطئه است. احمد اشرف در مقاله «توهم توطئه» (مجله گفت‌وگو) نظریه توطئه را به خوبی شرح داده است. نظریه توطئه، ساده‌سازی مسائل پیچیده است. در واقع الگویی همه‌پسند و قابل فهم و همه جایی ارایه می‌دهد و برای همه چیز به کار می‌رود، اعم از یک رانت و فساد، کودتا، یک انتخابات، جنگ و … نظریه توطئه همیشه بوده و هست، اما در سال‌های اخیر خیلی قدرت گرفته است. به خصوص وقتی جنبش‌های اجتماعی به وقوع می‌پیوندند، می‌گویند: «تا کدخدا نخواهد، اتفاقی نمی‌افتد.» این گزاره پرتکراری است که در آن کدخدا می‌تواند امریکا یا انگلیس یا روسیه یا یک نیروی ناشناخته باشد. این داستان‌ها تماما دشمنان علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی هستند، زیرا دست جامعه‌شناسان را می‌بندند .

داستان پنجم، داستان ذره‌گرایانه و روانشناسی زرد است. با چند عبارت کلیدی می‌توان این داستان را شناخت: «افراد سمی را از خودتان دور کنید»، «فقط حرف‌های مثبت بزنید»، «مفهوم انرژی»، «وسایل خانه را طوری بچینید که انرژی راه عبور داشته باشد»، «چاکراه‌ها و توجه به آنها»، «مثبت‌اندیشی»، «ذهن آگاهی»، «موفقیت» و «معنویت‌گرایی‌های جدید». اینها برای افراد، بسیار آرامش‌بخش هستند و حرف اصلی‌شان این است که جامعه و ساختارهای اجتماعی را بی‌خیال شوید و به خود توجه کنید و هر کسی را که احساس می‌کنید ناامیدتان می‌کند، از زندگی‌تان حذف کنید. به اخبار بد هم گوش نکنید. کاری به فلسطین و اوکراین نداشته باشید و فقط به خبرهای خوب گوش کنید. این یعنی حذف ساختارهای اجتماعی و اینکه اگر بخواهی و اراده کنی، پیروز و موفق می‌شوید. ادگار کابانس و اوا لوز، هر دو روانشناس در کتاب «ساختن شهروندان خوشحال» (۲۰۱۹) نشان می‌دهند که چگونه علم و صنعت شادی زندگی ما را کنترل می‌کنند و خوشحالی را به عنوان کالا مورد خرید و فروش قرار می‌دهند. در سمینارهای موفقیت، هزاران نفر نشسته‌اند که هر کدام مبلغ قابل توجهی پرداخته‌اند و با حسی از خوشبختی و شادمانی از آنها بیرون می‌آیند. افراد حس می‌کنند که انرژی به آنها داده شده است. نویسندگان این کتاب می‌گویند ما در اینجا با «استبداد مثبت‌اندیشی» روبه‌رو هستیم، یعنی اینها ما را وادار به مثبت‌اندیشی می‌کنند و این تلقین را می‌کنند که حال ما خوب است و ویرانی و آسیب‌های بیرونی را باور نکنیم. در حالی که کار جامعه‌شناس نشان دادن ویرانه یا به تعبیر کارگزاران سیاست، سیاه‌نمایی است! وظیفه جامعه‌شناس نشان دادن مسائل و مشکلات اجتماعی است. وظیفه جامعه‌شناس برملا کردن ریشه‌های فقر و فساد است. البته که اهل قدرت و ثروت از روشن شدن ریشه‌ها خشنود نخواهند بود. در اینجاست که کابانس و لوز معتقدند که ما از طریق این «استبداد مثبت‌اندیشی» کنترل می‌شویم.

داغ و خون‌آلود

در همه این داستان‌های کلیشه‌ای، مسوولیت اجتماعی و ساختارهای اجتماعی و همدلی نادیده گرفته و همه مسوولیت متوجه فرد می‌شود و نابرابری‌ها جدی گرفته نمی‌شود. در نهایت همه این داستان‌ها به داستان بازگشت قهرمان دیکتاتور باز می‌گردد، زیرا یک نفر باید بیاید تا ما را نجات بدهد. البته خود جامعه‌شناسی هم ضمن آنکه با داستان‌های کلیشه‌ای مبارزه می‌کند، ناخواسته دچار داستان‌های کلیشه‌ای می‌شود و جامعه‌شناسان نیز دچار توهماتی می‌شوند. وظیفه ایشان خودانتقادی و نقد قصه‌های جامعه‌شناسانه و نظریات ناکارآمدی است که جامعه را به شکل زمینه‌مند توضیح نمی‌دهند. در قصه‌پردازی‌های جامعه‌شناسانه باید درد و رنج مردم منعکس شود. نظریه به این معنا باید داغ و خون‌آلود باشد. نظریه‌پردازی‌های انتزاعی و کلیشه‌ای جامعه‌شناسانه، خواه چپ باشند یا راست، حیات جامعه را می‌کشند و طرح بحث آنها به کسی هم بر نمی‌خورند. خواه این جامعه‌شناسان راست‌گرا باشند که جامعه را در قالب سیستم‌ها تحلیل می‌کنند و خواه جامعه‌شناسان چپ که همه چیز را در قالب نولیبرالیسم بسته‌بندی می‌کنند. پیتر برگر می‌گوید: نتایج جامعه‌شناسی همیشه خوشایند نیست و ممکن است ناخوشایند باشد و دیگران را ناراحت کند. بنابراین پای جامعه‌شناسان همیشه سست و لغزان است، خصوصا جامعه‌شناسی که قصه‌گو باشد و برای جامعه و مردم صحبت کند طبیعتا موقعیت خطرناک‌تری دارد و اگر بخواهد به قصه‌گویی‌اش ادامه دهد، احتمالا شغل و موقعیتش را در عرصه رسمی از دست بدهد.

من فکر می‌کنم داستان قصه‌گو نه تنها محبوب نیست، بلکه باید آماده حذف شدن از سوی مردم و اصحاب قدرت باشد، زیرا همزمان که به نقد دولت و قدرت متمرکز می‌پردازد، مردم را هم نقد می‌کند. اما از این حذف نباید دلخور بود، زیرا جامعه‌شناس از پیش باید بداند که به تعبیر مولانا، عشق از اول سرکش و خونی بود/ تا گریزد آنکه بیرونی بود

٭ این سخنرانی در روز علوم اجتماعی ارایه شده و به جامعه‌شناسانی تقدیم شده است که در چند سال اخیر آزار و آسیب دیده‌اند چون رضا امیدی، آرمین امیر، رز فضلی، محمد فاضلی، مهدی خویی، آرمان ذاکری، کامران ربیعی و …

٭ سخنرانی در انجمن علمی علوم اجتماعی دانشگاه شهید بهشتی و گروه جامعه‌شناسی، ۲۰ آذر ۱۴۰۲

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  شاعری در حضور پروانگی‌های مقدس

مروری بر هستی‌شناسی در شعر بیژن نجدی

  تراژدی و اشتباهات؛ در داستان‌های اساطیری

از «رستم و سهراب» تا «اُدیپوس»

  راهنمای اسم در ادبیات روسیه

سروکله زدن با رمان‌های ادبیات روسیه بدون درگیر شدن با اسامی شخصیت‌های فراوانی که در کتاب حاضر هستند، غیرممکن است.

  بلایی که گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی بر سرمان آورده‌اند

هم خودمان و هم بسیاری از اطرافیانمان به شکل‌های مختلف درگیر این اختلالات و مشکلات هستیم.

  داستایفسکی و پرسشی که تمام عمر از آن رنج می‌برد

دوگانگی درونی داستایفسکی زندگی بدون خدا را از نزدیک بررسی می‌کند تا به نفع خدا استدلال کند.