شرق: شاید اولین آشنایی ایرانیان با مقوله کاریکاتور و کارتون به زمان انتشار مجله «ملانصرالدین» برگردد؛ آن زمان که در هنگامه انقلاب مشروطه و اولین دوره مجلس شورای ملی، این نشریه کار خود را در تفلیس و به زبان آذری آغاز کرد و از همان ابتدا با استقبال مردم و مخالفت قشریون با کاریکاتور روبهرو شد. اتفاقی که گویی تمامی ندارد و در همچنان بر همان پاشنه میچرخد. بیشترین توجه مردم به این نشریه به سبب کاریکاتورهایش بود تا آنجا که وقتی در سال ۱۹۱۷ «جلیل محمدقلیزاده»، مؤسس این نشریه، مجبور به ترک تفلیس و مهاجرت به تبریز شد، استقبال مردم از او چنان بود که محمدقلیزاده را تشویق به انتشار مجدد مجله ملانصرالدین در این شهر کرد و در روز ۳۰ بهمن ۱۲۹۹، اولین شماره چاپشده مجله خود را در تیراژ هزار نسخه در تبریز منتشر کرد و این، حکایت پیوند کاریکاتور با مطبوعات بود از ابتدا تا امروز و اینکه میتوان اوج و فرود مطبوعات کشورمان را با اوج و فرود کاریکاتور به شکلی مستقیم مشاهده کرد و دید که هر وقت کاریکاتور نفسهایش به شماره افتاده، همان زمان بوده که مطبوعات هم به نفستنگی دچار شدهاند و هر زمان که مطبوعات جان تازهای گرفتهاند، کاریکاتور و کاریکاتوریست هم پر و بال گرفته و این داستانی است که بارها تکرار شده است. این روزها حال کاریکاتور در کشورمان خوب نیست و این را میتوان از حضور و جایگاهش در مطبوعات به خوبی فهمید. اگر به ۲۵ سال پیش و اوج کار مطبوعات در این ۴۵ساله و به دوره اصلاحات بازگردیم، میتوان اعتبار کاریکاتور را بهعنوان یک پای ثابت روزنامههای کشور به خوبی مشاهده کرد. آن زمان که هر روزنامهای در صفحه آخر خود یک ستون ثابت برای کاریکاتور داشت و به یمن این حضور ثابت، کاریکاتوریستهای بسیاری به جامعه ایران معرفی شدند. پیش از آن هم البته کاریکاتور از اقبال خوبی برخوردار بود، چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب و نشریات و مجلات بسیاری همچون مجله توفیق و گلآقا یا کیهان کاریکاتور، بسترهای بسیار مناسبی برای رشد و بالندگی کاریکاتوریستها و کارتونیستها بودند. ولی اوج اقبال به این مقوله، در همان دوران طلایی مطبوعات عصر اصلاحات رخ داد؛ دورهای که شاید دیگر تکرار نشود. عصری که کارتونیستهای ایرانی در تداوم آنچه پیش از آن زمینهاش را با تلاش خود فراهم کرده بودند، با اقبال جهانی روبهرو شدند و جوایز معتبری را برای کشورمان از جشنوارههای بینالمللی به ارمغان آوردند. اتفاقی که میتوانست همچنان برای هنر ایران مایه مباهات باشد ولی نشد آنچه باید بشود و دوران افول کاریکاتور در کشورمان آغاز شد تا به امروز رسید. این افول یک افول چندوجهی بود که کمتر به وجوه مختلف آن پرداخته شده است که سعی میکنم در این یادداشت بسیار فشرده به بخشی از آن اشاره کنم.
اولین دلیل این افول به خود کاریکاتوریستها و کارتونیستها برمیگردد. آنها در دورانی که اوج فعالیتشان بود، به یک وجه بنیانی حرفه خود توجه نداشتند؛ ایجاد صنف و تشکیلات صنفی. پیش از دوم خرداد ۷۶، کاریکاتوریستها اولین گروه از فعالان تجسمی بودند که ضرورت ایجاد یک تشکیلات را متوجه شدند، ولی به جای یک تشکیلات صنفی، اقدام به راهاندازی یک خانه با عنوان «خانه کاریکاتور» کردند که فاقد ماهیت صنفی بود و به جای ساختار انتخابی، مدیریت کنترلشده داشت که همین بنیان ایجاد یک تشکل صنفی برای کاریکاتوریستها را سست کرد؛ طوری که دیگر هیچوقت اهمیت داشتن یک تشکیلات را برای این حرفه به ضرورتی ناگزیر تبدیل نکرد و خانه را به ابزاری در دست برخی برای منافعی شاید شخصی تبدیل کرد.
دومین ضربه را تحملناپذیری رو به گسترش در وجوه اداری و اجتماعی باعث شد. شاید یادتان باشد آن اتفاقی که برای روزنامه ایران بهعنوان ارگان دولت پیش آمد و جنجالی که سوءبرداشت از یک کاریکاتور چاپشده در این روزنامه و اعتراضها در برخی استانهای کشور و به زندان افتادن کاریکاتوریست و تنگنایی که روزنامه و مدیران آن گرفتارش شدند. این اتفاقات از آنرو عجیب بود که در تاریخ معاصر آن استقبال پرشور از محمدقلیزاده برای انتشار مجله ملانصرالدین دیده میشود اما بعد از یک دوره صدساله، این اتفاق یا شاید فقدان تحمل لازم دیده میشد. حال این تحملناپذیری را اضافه کنید به برخوردهایی که میشد و چه روزنامههایی را بابت چه آثاری از کارتونیستها با دشواری روبهرو کردهاند که روزنامه «شرق» خودمان هم از این بایت تجربه تلخی را از سر گذرانده است و نتیجه همه اینها، دوران افولی است که کاریکاتور و کاریکاتوریست کشورمان تجربه میکند. دورانی که مطبوعات ترجیح میدهند در ایامی که از هر سو زیر فشارند، با موضوعی که هر آن میتواند هم از سوی جامعه و هم دولت با سوءبرداشت روبهرو شود، پهلو به پهلو نشوند و زمانی که کاریکاتور از پهنه مطبوعات دور میشود، آسمانی هم برای پریدن نخواهد داشت و چون پرندهای میماند که هم خود بال خود را کنده است و هم دیگران به شهپرهایش امان ندادهاند.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.
هرکسی که نماد چیزی است، باید بهترین آن باشد. پژوهشگران اخلاق و فیلسوفان اخلاق هم از این امر مستثنا نیستند.
مروری بر زندگی و آثار آن تایلر
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی