انصاف نیوز: دهم ژانویه، سالروز تولد خبرنگاری خیالی است به نام تنتن اما چند نسل از روزنامهنگاران جهان با او همذاتپنداری کردهاند و من هم. آنچه از نظر میگذرانید، بازنویسیشده یادداشتی است که در سال ۱۳۹۶ با عنوان «کاری که هرژه با نسل ما کرد» در ماهنامه توپاز منتشر شد:
ظهر پنجشنبه بود؛ داشتیم از کمرکش نفسگیر کیکاووس در خیابان دولت میآمدیم بالا، نفسنفسزنان. من از برنامههای امروز عصر و فردای تعطیلم میگفتم، او هم. هم نوعی پزدادن بود و هم نوعی همفکری. گفتم کتاب میخوانم، گفت من هم و زودتر پرسید چه میخوانی؟ حالا یادم نیست چه جوابی دادم اما جواب او را خوب در خاطر دارم. گفت تنتن!
من جزء کتابخوانهای مدرسهام بودم و نمیدانستم تنتن چیست. احتمالا سرخ شده بودم. با لحنی که هم تعجب داشت، هم تردید و هم خواهش، تکرار کردم تنتن؟ نامردی نکرد، ایستاد و از کیفش کتابی بزرگ درآورد؛ تا آن لحظه ندیده بودم چنین کتابی: بزرگ، پر از نقاشی، با گفتههایی که معلوم بود مال کیست، رنگی.
نمیدانم چهرهام چطوری شده بود که گفت اگر قول میدهی سالم نگهاش داری، ببر و بخوان. تا خانه را یککله دویدم، لباس کنده و نکنده، بالش را گذاشتم کنار بخاری و درازکش، شروع کردم: تنتن در آمریکا. خبرنگار جوان…
۶۲ صفحه را یکنفس خواندم و آن عصر پنجشنبه، من تنتن شدم و همه جمعه را و شنبه را. سگ نداشتم اما خبرنگار باهوشی بودم که به اطرافش توجه میکند، رانندگی بلد است، خلبانی هم. میتواند تفنگ در دست بگیرد و بدجنسها را غافلگیر کند.
از آن پنجشنبه تا پنجشنبههای بعد که جلد به جلد، ماجراهای تن تن و میلو را برایم آورد و خواندم و پس دادم، من تنتن بودم؛ لذت بود، هیجان بود، آموختن بود، خیالپردازی بود، همهچیز داشت این کتاب؛ داستانهای پرکشش، طراحی بیاشکال و دقیق، ترجمه عالی، کاغذ عالی، چاپ عالی، صحافی عالی. شدم عاشق سری کتابهای تنتن و نویسندهاش هرژه و ناشر ایرانیاش یونیورسال.
آن عشق و علاقه، بعد از ۲۵ سال، هنوز هم باقی است در من و حالا میدانم که بسیاری از متولد دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ نیز همین حس را نسبت به آن شخصیت کاریزماتیک کارتونی دارند.
حداقل میتوانم ادعا کنم در ناخودآگاه بسیاری از روزنامهنگاران ایران، اگر نه همه جهان، یک تنتن خفته وجود دارد؛ تنتنی که دوستانش از کنجکاویهایش به ستوه میآمدند و دشمنانش از فضولیهایش. مهم این بود که همه را به ستوه میآورد و بعد به تحسین وامیداشت.
حالا تنتن ۹۵ ساله است؛ دهم ژانویه ۱۹۲۹، هرژه نویسنده ۲۲ ساله بلژیکی، این شخصیت را برساخت که البته فاصله زیادی داشت تا تنتنی که بعدها مشهور و معروف شد.
تنتن برای نوجوانان امروزی، چندان شناختهشده نیست و احتمالا، حتی اگر بشناسندش هم، چندان محبوبشان نشود. اقتضائات نسلی و محصولات صنعت سرگرمی، از بتمن و سوپرمن و مرد عنکبوتی و جوکر هم عبور کردهاند اما به نظرم، تنتن و خالقش هنوز قابل احترامند. کمترین کار هرژه این بود که نسل ما را عاشق یک پرسوناژ پرسشگر کرد و این شایسته احترام است.
ژرژ رمی ملقب به هرژه، متولد ۱۹۰۷ بروکسل، نخستین کارتونهایش را در خلال جنگ جهانی اول کشید. هر چه بزرگتر شد و هر چه بلژیک از جنگ بیشتر فاصله گرفت، کارتونهایش بیشتر دیده شد تا آنکه نخستین بار در ژانویه سال ۱۹۲۹ تنتن را روی کاغذهای روزنامه قرن بیستم جان داد و بعدها، او را پرورد؛ برایش شغل خبرنگاری را برگزید و سگی به نام میلو را به همراه همیشگیاش بدل کرد. دوستانش مانند کاپیتان هادوک و پرفسور تورنسل و کارگاهان دوقلو، دوپوت و دوپونط هم بودند که به ماجراهای تنتن طعم و مزه بیشتری میدادند.
هرژه تا پیش از جنگ جهانی دوم، داستان تنتن در شوروی را با استفاده از تکنیک کمیکاستریپ که تازه در ایالات متحده باب شده بود، طراحی و به شکل سیاه و سفید چاپ کرد. چند ماه پیش از شعلهور شدن آتش جنگ، تن تن از نشریات (از جمله نشریه فکاهی قرن بیستم) به دفتر نشر کوچ کرد اما ناشر متوجه شد استقبال از این کتابهای کارتونی چنان زیاد شده که توان تامین تقاضای بازار را ندارد.
در خلال جنگ، در مجلهای با نام گرگ و میش کار کرد که نازیهای مقیم بروکسل اجازه انتشار شماره به شمارهاش را میدادند. همین کار به سابقه همکاری او با نازیها تعبیر شد و چند سالی از پس جنگ او را به دردسر انداخت. اما در بیکاری، ایده بازطراحی و بازنویسی داستانها به سرش زد و کارهای قبلیاش را با ویرایش جدید و به صورت رنگی منتشر کرد. از این مقطع بود که تنتن به ماشین تولید ثروت برای بلژیک بدل شد و تمام اروپا، بعد آمریکا و آسیا را درنوردید و شهرت جهانی یافت.
گفته میشود هرژه در بین نویسندگان فرانسوی زبان، رتبه نهم را درمیزان ترجمه بینالمللی آثار، به خود اختصاص داده و پس از رنه گوسینی (خالق آستریکس، اوبلیکس و لوک خوششانس) دومین نویسنده پرفروش بلژیکی آثار کمیک استریپ در جهان محسوب میشود.
انعکاس واقعیت در داستان را شاید بتوان مهمترین راز موفقیت هرژه و محبوبیت تن تن دانست. آقای هرژه به شکل وسواسگونه بروشورهای تبلیغاتی را جمع میکرد و با دقت در جزئیات محصول، آنها به کارتونش میآورد. پژوهش یک خبرنگار عاشق تنتن نشان میدهد تقریبا
تمامی وسایل نقلیه، تمامی سلاحها و آنچه شاید بتوان اسکسوریهای صحنه خواند، از تصاویری الهام گرفته که در کاتالوگهای شرکتهای خودروسازی و اسلحهسازی درج شده بود. دوربینهایی که دربرخی ماجراها به چشم میخورند، از بروشور تبلیغاتی شرکت معروف Leica الهام گرفته و مدل لباسها برگرفته از مجلههای مد بوده است. در واقع میتوان گفت لباسها، اتومبیلها، هواپیماها، ساختمانها، حتی اسم کتابها و هزار و یک وسیله جزیی دیگری که در ماجراهای تنتن گنجانده شده، الگویی واقعی داشتهاند.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.
هرکسی که نماد چیزی است، باید بهترین آن باشد. پژوهشگران اخلاق و فیلسوفان اخلاق هم از این امر مستثنا نیستند.
مروری بر زندگی و آثار آن تایلر
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی