img
img
img
img
img
خواجه عبدالله انصاری

پیشاهنگ نثر شاعرانه

زهرا بذرافکن

آگاه: «بامداد پگاه به مقری شدمی به قرآن خواندن؛ چون باز آمدمی، به درس مشغول شدمی، به شب در چراغ، حدیث می‌نوشتمی و فراغت نان خوردن نبودی. مادر من نان‌پاره لقمه کرده بودی و در دهان من می‌نهادی در میان نوشتن. حق سبحانه‌وتعالی مرا حفظی داده بود که هر چه زیر قلم من گذشتی، مرا حفظ شدی.» آنچه خواندید، بخشی از شرح احوال خواجه عبدالله انصاری از زبان خود اوست.

در کتاب نفحات الانس جامی از قول خواجه عبدالله آمده است: «پیر هرات می‌فرماید: من به قهندز مصرخ زاده‌ام و در آنجا بزرگ شده‌ام، آفتاب مقارن غروب بود، در روز جمعه دوم شعبان سال ۳۹۶ ه.ق، وقت آفتاب در هفدهم درجه ثور بود که تولد گردیدم، ربیعی‌ام؛ یعنی در بهار زاده‌ام که هنگام گل و ریاحین بود.» بیشتر تذکره‌نویسان و محققان از جمله یان ریپکا، ایران‌شناس اهل چک و هرمان اته، خاورشناس آلمانی در تاریخ تولد و وفات خواجه اتفاق‌نظر دارند. تنها شادروان سعید نفیسی تاریخ تولد او را «غروب جمعه دوم شعبان سال ۳۷۶ (ه. ق) در قهندز هرات» ذکر کرده. در دایرةالمعارف اسلام هم تاریخ تولد وی سال ۳۹۶ هجری (۱۰۰۶ م) ذکر شده است.

«اول از پدر آموختم که صادق بود و متقی…»
ابو اسماعیل عبدالله بن ابی‌منصور محمد، معروف به «پیر هرات» و «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف صوفی مسلک ایرانی بود. پدر او ابومنصور انصاری از فرزندان ابوایوب انصاری است که حضرت رسول اکرم (ص) هنگام هجرت به مدینه، در منزل او فرود آمدند. ابومنصور، مردی طالب دانش و معارف دینی بود اما پس از آنکه به هرات آمد و تشکیل خانواده داد، از دنیای مورد علاقه‌اش که همان عرفان بود، دور افتاد. با این وجود در طریق صداقت و ایمان، نخستین آموزگار فرزند خویش خواجه عبدالله بود. خواجه عبدالله اولین راهنمای زندگی و نخستین مشوق خود را در راه کسب علم و معرفت، پدر خویش می‌داند و می‌گوید: «من هفتاد و اند سال علم آموختم و نوشتم و رنج بردم. در اعتقاد، اول از پدر خود آموختم که صادق بود و متقی و با ورع که کسی آن چنان نتوانستی بود.»
خواجه عبدالله که از نوابغ عصر خود به شمار می‌رفت، در عصری می‌زیست که از یک سو فقر و ظلم بیداد می‌کرد و از دیگر سو، تمایل عموم مردم به اندیشه‌های دینی و عرفانی تا جایی بود که گوشه‌وکنار شهرهایی همچون هرات و نیشابور پر از خانقاه‌های صوفیان بود. تعداد زیاد خانقاه‌ها در دوره کودکی و جوانی خواجه عبدالله انصاری در خراسان و به‌ویژه در هرات و نیشابور به اندازه‌ای است که این گمان را برمی‌انگیزد که بیشتر مردم یا خود صوفی بوده‌اند یا به این گروه علاقه داشته‌اند. 
خواجه عبدالله انصاری، از همان دوران کودکی و نوجوانی، نبوغ خود را در فهم و درک مسائل دینی نشان داد. براساس آنچه خود خواجه عبدالله گفته است، در ۹ سالگی به‌راحتی قادر به خواندن و نوشتن بود و در حدود ۷۰ هزار بیت شعر فارسی و ۱۰۰ بیت شعر عربی از معاصران و متقدمان خود را حفظ کرده بود. از حفظ بودن ۳۰۰ هزار حدیث با چندین‌هزار سند معتبر نیز بیانگر نبوغ او در سال‌های بعدی عمرش بوده است. خواجه عبدالله در تالیف احادیث به‌جامانده از حضرت رسول اکرم (ص) رنج و سختی زیادی کشید، تا جایی که خود می‌گوید: «آنچه من کشیده‌ام در طلب حدیث مصطفی (ص) هرگز کس نکشیده باشد. یک منزل از نیشابور، زیاد باران می‌آمد و من در رکوع می‌رفتم و جزوه‌های حدیث، به شکم بازنهاده بودم تا تر نشود.»

جوانی و درویشی خواجه عبدالله
خواجه عبدالله از جوانی در شمار یکی از بزرگ‌ترین محدثان و مفسران روزگار خویش درآمد تا جایی که ابوطاهر حافظ درباره‌اش گفته بود: «عبدالله تا وقتی زنده است ممکن نیست که کسی بتواند بر رسول (ص) دروغی ببندد.» در ۲۰ سالگی مرشد او، طاقی درگذشت و عبدالله به‌منظور تحصیل بیشتر حدیث و دیدار با مشایخ سرشناس صوفی راهی نیشابور شد. طی سال بعد در جلسات علمای حدیث در هرات کاملا فعال بود و در ۲۲ سالگی مدیر خانقاه شیخ عمو در هرات شد. در اثنای اقامتش در نیشابور در خانقاه ابن باکو با ابوسعید ابوالخیر ملاقات کرد. ابوسعید با او درباره خرقانی سخن گفت. خواجه عبدالله در حدیث و شعر و شرع، در محضر علمای بسیاری حضور داشت اما کسی که رموز تصوف و حقیقت را به او آموخت، شیخ ابوالحسن خرقانی بود. خواجه عبدالله خود می‌گوید: «اگر من خرقانی را ندیدمی، حقیقت ندانستمی و همواره این با آن در می‌آمیختمی، یعنی نفس با حقیقت.» نخستین ملاقات خواجه عبدالله با خرقانی هنگامی است که در سال ۴۲۴ به قصد زیارت‌خانه خدا، هرات را ترک می‌کند و هنگام بازگشت از سفر حج، با خرقانی روبه‌رو می‌شود. خرقانی نیز با دیدن خواجه عبدالله که جوانی پرشور و هوشمند بود، او را گرامی داشت. خواجه عبدالله در این مورد می‌گوید: «مریدان خرقانی مرا گفتند که ۳۰ سال است که تا با وی صحبت می‌داریم. هرگز ندیده‌ایم که کسی را چنان تعظیم کند که تو را و چنان نیکو داشت که تو را.»
خواجه عبدالله درباره شیوه زندگی صوفیانه خود می‌گوید: «من بسیار به جامه عاریتی مجلس کرده‌ام و بسیار به گیاه خوردن و آن وقت یاران داشتم و دوستان و شاگردان، همه توانگر بودند، هر چه من خواستمی بدادندی، اما من نخواستمی و بر ایشان پیدا نکردم و من گفتمی چرا ایشان خود ندانند که من هیچ ندارم و از هیچ‌کس چیزی نخواهم؟ من خُرد بودم هنوز که پدر من دست از دنیا بداشت و دنیا همه بپاشید و ما را در رنج افکند و ابتدای درویشی و محنت ما از آن وقت بود. من به زمستان جبه نداشتم و سرمای عظیم بود و در همه خانه من بوریا یکی بود، چندان که بر وی بخفتمی و نمدپاره‌ای که بر خود پوشیدم. اگر پای را بپوشیدمی سربرهنه شدی و اگر سر را بپوشیدمی پای‌برهنه شدی و خشتی که زیر سر نهادمی و میخی که جامه لباس بر آن کردمی و بیاویختمی.»

«شریعت همه حقیقت است و حقیقت همه شریعت»
عرفان عبدالله انصاری در جوار شریعت مطرح بود و از پروازهای هنری عارفانه و آزادمنشی فیلسوفانه و دانشمندانه خیامی و حلاج و شانه بسی دور می‌گذشت. راه رسیدن به حقیقت را از طریق شریعت جست‌وجو می‌کرد؛ چنان‌که در این باب در کتاب «تاریخ‌ادبیات فارسی»، تالیف هرمان رته، ترجمه دکتر رضازاده شفق، به نقل از او آمده: «شریعت همه حقیقت است و حقیقت همه شریعت و بنای حقیقت بر شریعت است؛ و شریعت بی‌حقیقت بیکار است، حقیقت بی‌شریعت بیکار و کارکنندگان جز ازین دو بیکار است.»  در «مناجات و مقالات خواجه عبدالله انصاری»، به کوشش حامد ربانی، آمده است: «نقل کنند که خواجه نسبت به اصول و فروع دین تعصب داشت؛ همواره امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر می‌کرد؛ عمل به احکام شریعت را شرط اساسی و پایه اصلی سیروسلوک می‌دانست و با صوفیانی که اوامر دین را مهمل می‌گذاشتند به‌سختی مبارزه داشت.»  در کتاب «اشک‌ها و شادی‌ها» اثر سید جمال‌الدین افتخارزاده نیز آمده: خواجه با شور و حال حلاج موافق نبود و در مورد آن عارف آزادمشرب چنین می‌گوید: من حال وی نپذیرم و سیرت او نپسندم و آن کشتن وی را کرامت ننهم و اما رد نکنم.  همچنین در کتاب «کشف‌الاسرار» تالیف ابوالفضل رشیدالدین میبدی به سعی و اهتمام علی‌اصغر حکمت در این باره آمده است: خواجه در تصوف از عقل و برهان، دوری می‌جست و برای اثبات حقیقت به دلیل و کلام اعتماد نداشت و قرآن را یگانه دلیل و مرشد مومن می‌دانست. به قول سرژبورکوی عبدالله انصاری مدرس نظری نبود. در امور تصوف و خداشناسی از عقل و تعقل ادبی بسیار حذر می‌کرد. در مناظره نص را معتبرتر از جدال می‌شمرد. در تصوف و سلوک اشارات را بر عبارات ترجیح می‌داد. 
خواجه عبدالله حتی لحظه‌ای از عمر گران‌قدر خود را در بطالت و بیهودگی تلف نکرد، تا جایی که از طلوع سپیده‌دم تا پاسی از نیمه‌شب، یا وقت خود را به قرائت آیات کلام‌الله مجید و تامل در آن سپری می‌کرد یا در کنار عالمان به موعظه‌ها و گفته‌های آنان گوش می‌کرد. او می‌گوید: «همه روز بنوشتمی و روزگار خود بخش کرده بودم. چنان‌که مرا هیچ فراغت نبودی.»
بدیهی است در آن شرایط ناسازگار که فقر و تهیدستی خصوصیت بارز حیات مادی آن دوره بود، در جست‌وجوی دانش بودن و همه عمر خود را صرف کسب معرفت کردن، کار ساده‌ای به نظر نمی‌رسید. خواجه عبدالله انصاری در اوج فقر جز به «معرفت» نمی‌اندیشید. او در این مورد گفته است: «بامداد پگاه به مقری شدمی به قرآن خواندن؛ چون باز آمدمی، به درس مشغول شدمی، به شب در چراغ، حدیث می‌نوشتمی و فراغت نان خوردن نبودی. مادر من نان‌پاره لقمه کرده بودی و در دهان من می‌نهادی در میان نوشتن. حق سبحانه‌وتعالی مرا حفظی داده بود که هر چه زیر قلم من گذشتی، مرا حفظ شدی.»

نخستین سجع‌پردازی زبان فارسی
 عبدالله انصاری در نثر مسجع بسی خوش درخشید و او را نخستین سجع ساز دری نامند. وی آوردن شعر در بین نثر را به مناسبت موضوع باب کرد که سپس سعدی شیرازی آن را به اوج کمال رسانید. 
ملک‌الشعرای بهار، پیر هرات را به دلیل تصنیف و تالیف کتب و رسالاتی که سراسر مسجع است، نخستین سجع پرداز زبان فارسی می‌داند. قطعات مسجع او را به آن دلیل که بیشتر قرینه‌های آن مزدوج و مرصع و مسجع است، نوعی از شعر می‌شمارد و میان آنها و ترانه‌های هشت‌هجایی و قافیه‌دار عهد ساسانی که مانند برخی از سجع‌های پیر هرات، سه لختی است تشابه جست‌وجو می‌کند.»
در کتاب محمد آصف فکرت آمده است: «بی‌تردید شیخ از ادبا و علمای بزرگ قرن پنجم است، در نظم و نثر هر دو قریحه سرشار و استعداد ذاتی دارد، نظم او شیرین و نثرش دلنشین و هر مصرع برجسته‌اش به تلقین آدمیت مشابه الهام است.»
حسین آهی در باره سبک خواجه در مقدمه «طبقات صوفیه» چنین می‌نگارد: سبک خواجه در واقع همان شیوه مجلس‌گویان صوفی و اهل منبر است و آن را واسطه نثر مرسل و نثر مصنوع می‌توان برشمرد که نوعی وزن و حالتی از شعر در آن احساس می‌شود. اگرچه خواجه کوشیده است تا در بیشتر موارد این نثر موزون را با آوردن قوافی به شعر نزدیک‌تر سازد، بسیار اتفاق افتاده است که تنها به وزن بسنده کرده و از آوردن سجع و قافیه چشم پوشیده است و گاهی نیز کلام او به اشعار هجایی قافیه‌دار می‌ماند. 
خواجه عبدالله شعر هم می‌سرود، اما از وی اشعار منظمی در دست نیست. در باره شعر او تنها می‌توان از روی اشعار مناجات وی قضاوت کرد. در این مورد هم بعضی‌ها گویند که در اصل این اشعار نیز تردید وجود دارد. به‌هرحال خواجه چنان‌که خود گوید از دوران کودکی شوق و استعداد سرایش شعر داشته است. در این باره رضاقلی هدایت در «ریاض العارفین» گوید: وی را (خواجه عبدالله) اشعار عربیه و فارسیه است که در بعضی انصاری و در پاره‌ای «پیر هری» تخلص می‌کند.

همان جا که در بهاران به تماشای گل و لاله می‌رفت…
در دایره المعارف اسلام تاریخ وفات وی ۴۸۱ هجری (۱۰۸۸م) ذکر شده است و خود پیر هرات در زمان حیات گفته بود: «اگر خداوند مرا در بهاران به‌سوی خویش خواند، نطع بیاید آن روز از خوف باران» و خداوند گمان او را در این مورد راست کرد و روز جمعه بیست و دوم ذی‌الحجه سال۴۸۱ ه.ق دو هفته پیش از نوروز رخت به سرای دیگر کشید و روز شنبه با وجود باران و آب فراوان او را در گازرگاه، همان جا که در بهاران به تماشای گل و لاله می‌رفت، به خاک سپردند. این عارف و صوفی بزرگ در «گازرگاه» شهر هرات به خاک سپرده شد و تاکنون آرامگاه این بزرگ‌مرد اندیشه و عرفان، زیارتگاه سوختگان وادی معرفت الهی است. 

از آثار خواجه عبدالله
سرژ دولویه دو بورکوی، راهب دومینیکی که کتاب زندگی خواجه انصاری را نگاشته است، تحلیل فشرده‌ای از تمام تفاسیر عمده عربی که سده ۷ق/۱۳م تا زمان ما به دست مولفانی چون عبدالمعطی الاسکندری، عبدالرزاق القاشانی، شمس‌الدین نستری و ابن قیم الجوزیه، تالیف شده انجام داده است. تنها یک تفسیر مهم به قلم شمس‌الدین تبادگانی مربوط به سده (۹ق/۱۵م) به فارسی است. در میان ملل فارسی‌زبان و آنهایی که فارسی می‌دانند، محققان، طبقات و کشف‌الاسرار را که همه در دهه‌های اخیر به چاپ رسیده می‌خوانند. درعین‌حال، هزاران خواننده عادی فقط مناجات را می‌خوانند، انصاری، مانند زمان خود، همچنان از شهرتی عام برخوردار است.  ذبیح‌الله صفا در جلد اول کتاب تاریخ‌ادبیات ایران چنین آورده است: شهرت وی از بابت اشعار قلیلی نیست که از وی مانده، بلکه از باب رسالات و کتب مشهوری است که پدید آورده است و از او در دست داریم. از میان این آثار یکی ترجمه و تحریر «طبقات‌الصوفیه» سلمی است به لهجه هروی که مأخذ کار عبدالرحمان جامی در تالیف «نفحات الأنس من حضرات القدس» شد. همچنین، تفسیری که بر قرآن نوشته بود و همان است که اساس کار ابوالفضل میبدی در تالیف تفسیر معروفش بنام «کشف‌الاسرار و عده الابرار» قرار گرفت. علاوه بر این، رسالات او که از همه آثار دیگرش مشهورتر است متشکل از رسائلی است که به موزون نوشته است مانند مناجات‌نامه، نصایح، زادالعارفین، کنز الساکنین، قلندرنامه، محبت‌نامه، هفت حصار، رساله دل و جان، رساله واردات و الهی‌نامه.
شرق‌شناس آلمانی، هلموت ریتر، ۱۵ کتاب و رساله از پیر هرات را به شرح زیر آورده است: الاربعین فی الصفات، منازل السائرین با معرفی ۱۱ شرح ازین کتاب، طبقات‌الصوفیه، مناجات، نصیحت تکام الملک، صد میدان، واردات، کنزالسّالکین یازاد العارفین، پرده حجاب، سوال دل از جان، قلندرنامه، محبت‌نامه، انیس المریدین، اسرارنامه، مختصرفی آداب الصوفیه.
باتوجه‌به آنچه مرور شد، می‌توان آثار فارسی و عربی پیر هرات را به ترتیب الفبایی به صورت زیر نوشت: الهی‌نامه (مناجات‌نامه)، اربعون فی التوحید، اربعون فی السنّته، اسرارنامه، انوار التحقیق، انیس المریدین، پرده حجاب، تفسیر قرآن به پارسی یا کشف‌الاسرار و عده الابرار، تفکر الفهیمه، حکایات مشایخ و نکات عرفانی (آنچه که به نام رسائل خواجه عبدالله انصاری به‌وسیله آقای محمد شیروانی چاپ شده است)، رساله ذکر، ذم الکلام، سوال دل از جان، صد میدان، طبقات‌الصوفیه، علل المقامات، فصل در سخنان حکمت و پند و موعظه و مناجات، الفاروق فیالصفات، قلندرنامه، کتاب القدریه، کتاب القواعد، کلمات، کنزالساکنین، محبت‌نامه، مختصرفی آداب الصوفیه، المعارف، مقالات، مقولات، مناجات، منازل السائرین، مناقب امام احمد حنبل، مناقب اهل آثار، نصیحت، واردات، هفت حصار و هفت مقاله.

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  فروشگاهی مدرن در شهری کم‌آشنا

سفر در دل خراسان بزرگ، در تاریخ غرقت می‌کند.

  یکی از آن چند نفر

درباره نجف دریابندری، به مناسبت سال‌روز درگذشتش

  پیشاهنگ نثر شاعرانه

به مناسبت زادروز پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری

  آن‌ها با دیگران فرق دارند؟

آیا می‌دانستید که برای برخی افراد، تنهایی نه تنها یک بار روانی نیست، بلکه فرصتی برای خودشناسی و رشد شخصی است؟

  فیلسوفی که معتقد بود «حرکت» وجود ندارد

پارادوکس آشیل و لاک‌پشت یکی دیگر از معماهای قدیمی زنون است که نشان می‌دهد حرکت چقدر می‌تواند عجیب باشد.