گسترش: کتاب «تاریخ جهانی بدنامی» نوشتهی خرخه لوئیس بُرخس به همت نشر مَد به چاپ رسیده است. «تاریخ جهانی بدنامی» اولین مجموعهداستان منتشرشده از خرخه لوئیس برخس، نویسندهی آرژانتینی، است که در سال ۱۹۳۵ به چاپ رسید. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه است که حول محور جنایتکاران، کَلاشان و شخصیتهای شرور تاریخ میچرخد. برخس در این اثر، با نثری فشرده و پر از ایجاز، داستانهایی را روایت میکند که اغلب برپایهی منابع واقعی یا افسانههای تاریخی شکل گرفتهاند.
«تاریخ جهانی بدنامی» نهتنها اولین کتاب داستانی برخس، بلکه آزمایشگاهی برای سبک منحصربهفرد اوست. این اثر را میتوان پیشدرآمدی بر شاهکارهای بعدی او مانند الف یا کتابخانهی بابل دانست.
برخس در این کتاب، مرز بین واقعیت و افسانه را محو میکند (مثلاً با اضافه کردن جزئیات ساختگی به روایتهای واقعی) و نقش راوی غیرقابل اعتماد را پررنگ میکند، طوری که خواننده همیشه در شک میماند که آیا داستانها حقیقت دارند یا ساختهی ذهن نویسنده هستند. برخس عمداً منابعی جعلی یا نیمهواقعی را نقل میکند (مثلاً کتابهایی که وجود ندارند یا مورخان خیالی). این کار به داستانها حالتی کتابخانهگونه میدهد، گویی خواننده در حال مطالعهی یک دانشنامهی سیاه از جنایت است. برخس با این کار به تاریخنگاری رسمی طعنه میزند و نشان میدهد که حتی تاریخ معتبر هم میتواند پر از دروغ باشد.
برخلاف رماننویسان کلاسیک، که به توصیفات طولانی علاقه دارند، برخس در این کتاب هر داستان را در چند صفحه خلاصه میکند، از جملههای کوتاه و پرتکرار استفاده میکند و جزئیات نامربوط را حذف میکند تا تمرکز خواننده روی نقاط اخلاقی یا فلسفی داستان باقی بماند.
بورخس در هر داستان، لهجهی روایی متفاوتی را امتحان میکند. گاه شبیه روایتهای مذهبی قرون وسطی مینویسد، گاه از سبک روزنامهنگاری زرد تقلید میکند و گاه طنز تلخ را با تراژدی میآمیزد. او نشان میدهد که شر مطلق وجود ندارد، بسیاری از جنایتکاران کتاب، در عین وحشیگری، قوانین رفتاری خاص خود را دارند (مثل دزد دریایی که به قولش وفادار است) و گاهی قهرمانان رسمی تاریخ (مثل پادشاهان یا قضات) از جنایتکاران کتاب بیاخلاقتر هستند.
برخس علاقه دارد نشان دهد که قدرت، نوعی تئاتر است؛ شخصیتهایی مثل کلاهبرداران یا دزدان، با جعل هویت به قدرت میرسند؛ حتی خشونت هم نمایشی است (مثل اعدامهای عمومی که برای ترساندن مردم طراحی شدهاند).
این کتاب پایهگذار ژانر داستانهای تاریخی ـ تخیلی با نگاه پستمدرن شد. نویسندگانی مثل اومبرتو اکو و ایتالو کالوینو از تکنیکهای برخس در این کتاب الهام گرفتند و فیلمسازانی مثل کوئنتین تارانتینو در شخصیتپردازی ضدقهرمانهایش، از جنایتکاران برخسی تأثیر پذیرفتهاند.
«تاریخ جهانی بدنامی» فقط مجموعهای از داستانهای جنایی نیست، بلکه تأملی ادبی ـ فلسفی بر ماهیت قدرت، خشونت و اخلاق است. بورخس از طریق این داستانها به ما یادآوری میکند که تاریخ را همیشه پیرمردان نوشتهاند، پس جای تعجب نیست که جنایتکاران بهعنوان شر محض تصویر شدهاند.
همچنین برخس با این مجموعه داستان به ما نشان میدهد که ادبیات میتواند از واقعیت فراتر برود و حقیقت عمیقتری را فاش کند.
قسمتی از کتاب تاریخ جهانی بدنامی نوشتهی خرخه لوئیس برخس:
به کار بردن تعبیر «دریازنان مؤنث» این خطر را دارد که به ابهام سوابق ذهنی نابهنجاری را برانگیزد، یعنی آن اُپرتهای اسپانیایی اکنون به محاق رفته را به یاد بیاورد ـ تماشای آن کلفَتهایی که به جای بازیگر، با حرکات رقص نگاشته، در نقش دریازن بر عرشهی کشتیای و در دریایی رژه میرفتند که جنس مقواییشان توی چشم میزد. با این همه، چند نمونه از دریازنان مؤنث واقعی هم دیده شده است، زنانی ماهر در فن کشتیبانی و حکمرانی بر جاشوان بربر صفت و غارت کشتیهای پرعظمت در آبهای آزاد. یکی از این زنان مری رید بود. آوردهاند که یکبار گفته است: «دریازنی کار هر ناکسی نیست و اگر کسی میخواهد آبرومندانه به آن بپردازد، باید «مرد» باشد، مثل خود او!» در آغاز کارش، وقتی هنوز پختگی چندانی نداشت و ناخدای کشتی خودش نبود، یکی از قلدران کشتی به فاسق او توهینی کرد. مری شخصاً و رودررو با آن قلدر درافتاد، درست به سبک قدیمی رایج در جزایر کارائیب ـ تفنگ دراز و باریک تهپر (که به آن اطمینانی نبود) در دست چپ و شمشیر رزم (که میشد بدان اعتماد کرد) در دست راست. از تفنگ که کاری برنیامد، اما در عوض شمشیر خودی نشان داد… در سال ۱۷۲۰، در سانتیاگو دلا بگا، در جزیرهی جامائیکا، چوبهی دار اسپانیاییها بر حرفهی دلیرانهی مری رید نقطهی پایانی نامنتظر گذاشت.
یک دریازن مؤنث دیگر در آبهای آن نواحی، آن بانی نام داشت، زنی ایرلندی با زیبایی چشمگیر و موی آتشفام که بارها خود را با سوار شدن به کشتی به مهلکه انداخت. او همراه مری رید بر عرشه ایستاد و سپس در کنار وی بر سر دار. معشوقش، ناخدا جان رَکهام، همراه او در دام خفّت افتاد. آن، به تحقیر، صورتی از زخمزبان مشهور عایشه به محمد دوازدهم را بر زبان آورد: «اگر مثل مرد جنگیده بودی، مثل سگ از دار آویزان نمیبودی.»
دریازن مؤنث دیگری هم هست که جسورتر بود و عمری درازتر یافت. جولانگاه او آبهای شرق دور بود، از دریای زرد تا رودخانههایی در مرز آنام. مقصودم بیوهی چینگ بیباک است.
حوالی سال ۱۷۹۷، سهامداران کشتیهای متعددِ دزدان دریایی در دریای زرد ائتلافی تجاری تشکیل دادند و ناخدا چینگ نامی را به دریاسالاری ناوگان جدید خود برگزیدند، مردی راستکار و آزمونپسداده. چینگ در بیرحمی و غارتگری اسوهای بود، لذا ساحلنشینانِ هولزده هدایایی به حضور خاقان بردند و اشکریزان و لابهکنان کمک خواستند. استغاثهی آنان ناشنیده نیفتاد. همگی دستور یافتند که دهکدههای خویش را به آتش بکشند، شیلات خود را ترک گویند، به داخل خاک کشور بروند و در آنجا علم ناشناختهای موسوم به کشاورزی را فرا گیرند. ایشان نیز چنین کردند و ازاینرو متجاوزان که در مواجهه با ساحل متروک نقشهی خود را عقیم دیدند، ناچار به کمین و هجوم به کشتیها رو آوردند، ترکتازیای بسا ناگوارتر از هجوم به سواحل، زیرا این یک تهدیدی جدی برای تجارت به شمار میآمد.
تاریخ جهانی بدنامی را سپاس ریوندی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۷۶ صفحهی جیبی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
کتاب «ماشین زمان» رمانی دربارهی اصلاحات اجتماعی در بریتانیا است، و بهخصوص، دربارهی قدرت ویرانگرِ شکاف میان طبقات اجتماعی در آن.
«تاریخ جهانی بدنامی» نهتنها اولین کتاب داستانی برخس، بلکه آزمایشگاهی برای سبک منحصربهفرد اوست.
اهمیت توجه به اپیستمولوژی در زمانه ما به مناسبت تجدید چاپ کتاب «آشنایی با معرفتشناسی»
در مجموعهی رنگینکمان کلاسیک، با ۹ قهرمان در ۹ جهان داستانی متفاوت روبهرو هستیم.
این کتاب با نگاهی انسانی و ژرف، به والدین نشان میدهد چگونه میتوانند رابطهای عاطفی و آگاهانه با فرزند خود برقرار کنند.