img
img
img
img
img
محسن آزموده

قصه برای قصه

محسن آزموده

اعتماد: این دومین‌باری است که با جمعی از دوستان خواندن هزار و یک شب را شروع کرده‌ام. دفعه اول تا میانه جلد اول از چاپ دو جلدی نشر هرمس با ترجمه مشهور عبداللطیف طسوجی پیش رفتیم، اما در میانه کار بعضی از دوستان که هدف‌شان از خوانش متن، چیزی غیر از قصه بود، گفتند که چی؟ چرا باید این داستان‌ها را خواند؟ این‌ها که نه مثل گلستان و بوستان پیام اخلاقی مشخص و معینی دارند، نه مثل حکایت‌های عرفانی مثنوی، تمثیلی حاوی معانی بلند و عمیق هستند، نه مثل کلیله و دمنه در بردارنده حکمت‌ها و بصیرت‌های گذشتگان‌اند، نه مثل متونی چون قابوس‌نامه و تاریخ بیهقی نثر ویژه و شاخصی دارند. چرا باید این داستان‌های عامیانه و حتی می‌توان گفت «مبتذل» را خواند؟ برای سرگرمی می‌شود هزار تا کار دیگر کرد، فیلم و سریال دید، در شبکه‌های اجتماعی وقت گذراند و…
می‌دانم که اهل فن برای هر یک از این اعتراض‌ها جواب‌های مفصل و کوبنده‌ای در آستین دارند. پاسخ اولشان هم به این معترضان آن است که شما این کتاب را نخوانده‌اید و نمی‌دانید درباره چیست؟ بعد هم یک بیانیه بلند و بالا درباب چیستی و اهمیت هزار و یک شب و تأثیر آن بر فرهنگ‌ها در جوامع مختلف ارائه می‌کنند و می‌گویند: اگر داستان‌های هزار و یک شب را خوب و دقیق بخوانید، درمی‌یابید که هم دلالت‌های عرفانی دارند، هم آموزه‌های اخلاقی، هم نثر زیبا و روان و هم… 
همه این حرف‌ها درست. هیچ‌کس نمی‌تواند منکر اهمیت و بزرگی هزار و یک شب بشود. این کتاب از جهات مختلف در تاریخ و ادبیات و فرهنگ جهانی و نه فقط ایرانی یا خاورمیانه‌ای یا بین‌النهرینی، اثرگذاشته و احتمالاً بعد از این هم خواهد گذاشت. میزان اثرگذاری هزار و یک شب را می‌توان با کتاب‌های مقدس ادیان یا آثار ادبی و فلسفی بزرگ جهانی مثل ایلیاد و اودیسه هومر و شاهنامه فردوسی و کمدی الهی دانته و سرمایه مارکس مقایسه کرد. نکته عجیب و قابل‌توجه هم اینکه این کتاب، برخلاف آثار مذکور، نویسنده مشخصی ندارد. یعنی اگر کتاب‌های مقدس را پیامبران به واسطه وحی و الهام نوشته‌اند، یا نام نویسندگان حماسه‌ها و تراژدی‌های بزرگ معلوم است یا کتاب‌های فلسفی دوران ساز مثل جمهوری افلاطون و متافیزیک ارسطو و شفای ابن‌سینا به نام نویسنده‌هایشان شناخته شده است، هزار و یک شب را معلوم نیست چه کسی نوشته. در واقع باید گفت آن را همگان نوشته‌اند، چراکه مجموعه‌ای از حکایت‌ها و داستان‌های عامیانه و رایج در افواه است. 
درباره همین فقدان نویسنده مشخص و نگارش همگانی و مشارکتی کتاب ساعت‌ها می‌توان داد سخن سر داد. اما اینجا می‌خواهم بر خصوصیت دیگری که اتفاقاً در انتقادهای معترضان فوق بود، تاکید کنم. اینکه هزار و یک شب مجموعه‌ای از داستان‌ها و قصه‌هاست که هدفی جز خود قصه و داستان را دنبال نمی‌کند. یعنی صرفاً می‌خواهد مخاطب خود را سرگرم کند و او را تا آخر داستان نگه دارد. در خود داستان هم هدف شهرزاد از قصه‌گویی چیزی جز این نیست. او از بیم جان برای ملک جوانبخت داستان‌سرایی می‌کند و هر شب قصه را طوری کش می‌دهد که انتهایش به شب بعدی بیفتد و وقتی هم که قصه قبلی تمام می‌شود، طوری آن را به پایان می‌آورد که شنونده به شنیدن قصه بعدی ترغیب شود. به عبارت دیگر قصه و قصه‌سرایی نجات‌بخش جان شهرزاد و وسیله‌ای برای تداوم حیات اوست. در بسیاری از داستان‌های کتاب هم قصه و قصه‌سرایی اسباب خلاصی آدم‌های دربند و گرفتار می‌شود. در هزار و یک شب، کسی هم که داستان را گوش می‌کند، در وهله اول شیفته و مدهوش خود قصه و فراز و نشیب‌ها و ماجراهای شگفت‌انگیز و تخیلی و وهم‌آمیز آن است، درست مثل سریال‌های عامه‌پسند یا فیلم‌های هالیوودی. 
البته ممکن است کسی یا کسانی پیدا شوند و پشت هر صحنه و دیالوگی، پیامی اخلاقی یا فلسفی یا سیاسی یا… تشخیص بدهند. بعید هم نیست که خود سازنده تعمداً چنین کرده باشد. اما آنچه بیش از هر چیز عموم مخاطبان را پای تماشای آنها می‌نشاند، جذابیت داستان است، نه پیام‌های فلان و بیسار. آدم اگر بخواهد پیام فلان و بیسار بخواند، بهتر است کتاب‌های فلسفی یا علمی بخواند. البته منکر آن نمی‌شوم که بعضی آثار خاص مثل مثنوی معنوی یا گلستان سعدی هستند که تا حدودی هم سرگرم‌کننده‌اند، هم حکمت‌آموز و معرفت‌افزا، اما شما اجازه دهید یک کتاب باشد که چنین نباشد. هزار و یک شب چنین کتابی است. درست است که بسیاری از محققان و پژوهشگران به درستی از بسیاری از حکایت‌های آن رمزگشایی کرده‌اند و نشان داده‌اند که دارای سویه‌های حکمی و فلسفی و اخلاقی است، اما اگر هم چنین باشد، قطعاً هدف اولیه نویسنده‌های ناشناس نبوده. آن‌ها می‌خواسته‌اند قصه‌ای را در دهان شهرزاد بگذارند، چنان جذاب و پرکشش و هیجان‌انگیز که ما باور کنیم ملک جوان‌بخت برای شنیدن آن حاضر شده از جان شهرزاد بگذرد. راستش من به آدم‌های کم‌حوصله روزگار کنونی حق می‌دهم که به واسطه سرگرمی‌های متنوع کنونی، به هزار و یک شب دل ندهند، اما می‌خواهم از ایشان خواهش کنم اگر فرصت می‌کنند، یک بار با همین رویکرد هزار و یک شب را بخوانند، یعنی به هدف خواندن قصه برای قصه و نه چیز دیگر.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  قصه برای قصه

راز جذابیت هزار و یک شب

  «وزن کلمات» و جامعه روشنفکری ایران

حال می‌بینیم که چگونه دست شفقت این پدر، سال‌ها پس از مرگش، همچنان فرزندش و شاگردانش را نوازش می‌کند.

  ما زبان فارسی را بلد نیستیم

فکر نکنید کار ترجمه با آموختن زبان مبدا راه می‌افتد. شما باید زبان مقصد را هم بیاموزید.

  در ستایش مرد تاثیرگذاری که کم حرف می‌زد

گزارش هشتمین دوره‌ی جایزه‌ی ابوالحسن نجفی

  معنایی برای زندگی در برهوت هستی

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «سنگی بر گوری»