ایلنا: کتاب «گوشت لطیف است» اثر آگوستینا بازتریکا با ترجمه سمانه تیموریان از ترسناکترین رمانهای ۲۰۲۰ گودریدز و رمان تحسین شده نیویورک تایمز است که برنده جایزه پرمیو کلارین رمان آرژانتین شده است و اکنون توسط نشر روزگار منتشر و به چاپ دوم خود رسیده است.
گوشت لطیف است؛ رمانی دیستوپیایی از نویسنده آرژانتینی آگوستینا بازتریکا است. این رمان در اصل به زبان اسپانیایی نوشته شده و سارا موزس آن را ترجمه کرده است. گوشت لطیف است جامعهای را به تصویر میکشد که در آن یک ویروس تمام گوشت حیوانات را آلوده کرده است. به دلیل کمبود گوشت حیوانات، آدمخواری قانونی میشود. مارکوس، یک تامین کننده گوشت انسان، با این جامعه جدید درگیر شده و به خاطر ضررهای شخصی خود شکنجه میشود. مارکوس که در کارخانه فرآوری محلی کار میکند، به کشتار انسانها میپردازد، اگرچه دیگر کسی آنها را چنین نمینامد.
همسرش او را ترک کرده است، پدرش در حال غرق شدن در زوال عقل است و مارکوس سعی میکند زیاد به این فکر نکند که او برای امرار معاش باید چه کند. بالاخره خیلی سریع اتفاق میافتد. ابتدا گزارش شد که یک ویروس عفونی تمام گوشت حیوانات را برای انسان سمی کرده است. سپس دولتها «انتقال» را آغاز کردند. اکنون، خوردن گوشت انسان – «گوشت خاص» – قانونی است. مارکوس سعی میکند به اعداد، محموله ها، پردازشها پایبند باشد.
سپس یک روز به او هدیه داده شد: یک نمونه زنده با بهترین کیفیت. اگرچه او میداند که هر گونه تماس شخصی برای مرگ ممنوع است، اما کم کم با او مانند یک انسان رفتار میکند. و به زودی، او توسط چیزهایی که از دست رفته است شکنجه میشود – و چیزهایی که ممکن است هنوز نجات یابند.
در بخشی از کتاب آمده است:
الاشه. شقه کردن. سلاخی، صف کشتار. آبپاشی و شستشو. این کلمات دائم در ذهناش میچرخند و مانند پتک بر سرش فرود میآیند و او را در هم میکوبند. اما اینها فقط چند کلمهی ساده نیستند. خون هستند، بویی غلیظ، اتوماسیون، فقدان تفکر، شبانه هجوم میآورند و غافلگیرش میکنند. از خواب که بر میخیزد، بدنش غرق در لایهی نازکی از عرق شده است، چون میداند آنچه انتظارش را میکشد، روز دیگریست و سلاخی انسانهایی دیگر. همانطور که سیگاری آتش میزند با خود فکر میکند، هیچ کس آنها را انسان خطاب نمیکند. او نیز هنگامی که چرخهی تولید گوشت را برای کارگران تازه وارد توضیح میدهد آنها را اینگونه خطاب نمیکند. میتوانند دستگیرش کنند، حتی او را به سلاخ خانه شهرداری ببرند و وارد چرخه تولید کنند. بکشند اصطلاح بهتری است، اما فایدهای ندارد. در حالی که پیراهن خیساش را درمیآورد تلاش میکند به خود بقبولاند که آنها همین هستند. انسانهایی که چون حیوان پرورش داده شده تا مصرف شوند.
ورشو چندی پیش داستان بیفضیلتی جنگ است و آسیبهایی که گاه تا نسلهای آتی درمانی ندارد.
معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین