img
img
img
img
img

جهان به مثابه‌ی یک کتاب

آوانگارد: کتاب پروست و منمجموعه‌ مطالبی ا‌ست که رولان بارت، نشانه‌شناس و نظریه‌پرداز بزرگ فرانسوی، در طول عمر خود درباره‌ی مارسل پروست به تحریر درآورده و بدین وسیله راهی به سوی شناخت خود از طریق نویسنده‌ی محبوبش ایجاد کرده است. راهی که از دنیای زبان و نشانه عبور می‌کند و در نهایت تصویری متفاوت از این دو نویسنده‌ی شهیر فرانسوی ارائه می‌دهد. تصویری که در آن گویی پروست و بارت در کنار یک‌دیگر قرار گرفته‌اند و یکی با زبان نقد و تحلیل سخن می‌گوید و دیگری به وسیله‌ی اثر بزرگ خود، در جستوجوی زمان از دست رفته. در واقع پروست و من را می‌توان نوعی پدیدار‌شناسی بارت دانست. او خود را در کنار مارسل پروست قرار نمی‌دهد و دست به قیاس نمی‌زند؛ بلکه می‌کوشد تا از طریق او شناخت بهتری از خود فراهم آورد؛ «اتحادی نه به‌لحاظ ارزش، بلکه فقط از نظر رویه.»[۱]

ساختار پروست و من

این اثر متشکل از مجموعه مقالات و نوشته‌های پراکنده‌ای است که به همت احمد اخوت گردآوری،‌ ترجمه و تدوین شده و در سه دسته‌ی کلی جای گرفته است. او در ابتدا به سه نوشته‌ی بارت که مشخصاً به پروست اختصاص دارد می‌پردازد، سپس نوشته‌های پراکنده‌ او درباره‌ی پروست را از لابه‌لای آثار و کتاب‌های او می‌جوید و نهایتا در فصلی به نام «بارت، پروست و دیگران» دو تحلیل درباره‌ی ارتباط میان بارت و پروست قرار می‌دهد. او در پیش‌گفتاری جداگانه برای هر بخش، به تشریح آنچه خواننده در ادامه با آن روبه‌رو می‌شود، می‌پردازد و با بیان توضیحات و خاطرات خود از نحوه‌ی آشنایی‌اش با پروست و بارت تصویر دلنشین و ملموس‌تری از این دو نویسنده ایجاد می‌کند.

احمد اخوت پیش از هرچیز اما جداگانه به سراغ هر یک از این شخصیت‌ها می‌رود و با قرار دادن نوعی زندگی‌نامه‌ی خاص در بخش ابتدایی کتاب، زندگی آن‌ دو را از نمایی متفاوت نشان می‌دهد؛ زندگی‌نامه‌‌ای که برخلاف معمول، نه توضیحات متداول از دوران کودکی و بزرگسالی، بلکه شرحی ا‌ست از دیدگاه هر یک از شخصیت خود.

او برای پروست متن پرسش‌نامه‌ای را برگزیده، معروف به «پرسش‌نامه‌ی پروست» که مخصوص به نویسندگان و هنرمندان است و هر ماه در صفحات انتهایی مجله‌ی Vanity Fair به چاپ می‌رسد. پروست با توجه به علاقه‌ی بسیارش به جزئیات زندگی و نکات کوچک شخصیتی در افراد، سوالاتی را طرح کرده که از لایه‌های وجودی هنرمند پرده برمی‌دارد و شناخت بهتری از سلایق، ارزش‌ها، افکار و اعتقادات او فراهم می‌آورد. او خود در دو موقعیت متفاوت به این پرسش‌ها پاسخ داده که احمد اخوت با ترجمه‌ و تلفیق آن‌ها متنی بسیار خواندنی درباره‌ی پروست از زبان خودش تهیه کرده است.

برای بارت اما سه مطلب مجزا و جالب توجه را در نظر گرفته است. «چه کسی گفته تصویر هنرمند را فقط با زندگی‌نامه، عکس و فیلم و… می‌توان نشان داد؟ بگذارید یک بار هم تصویر هنرمند را از ساحت بدن او ببینیم، اینکه چگونه نشانه‌های پیکرش را ترسیم می‌کند.»[۲] بدین ترتیب او برای شناخت بارت برشی از خاطرات و تصاویرش در زندگی‌نامه‌ی خودنگاشت او و همچنین بخشی دیگر از این زندگی‌نامه با عنوان «دوست‌ دارم، دوست ندارم» را انتخاب می‌کند که توصیفی از علایق و سلایق شخصی بارت است و به همراه متن مصاحبه‌ای به نام «پیکری که در آنم» در کتاب آورده شده است.

اثری زاده‌ی تردید

آن روزهایی که رولان بارت دوران کودکی خود را سپری می‌کرد، مارسل پروست هنوز زنده بود و کمی آن‌سو‌تر در جستوجوی زمان از دست رفته را می‌نوشت. اثری عظیم و بی‌مانند که پس از سال‌ها گذر از ذهن مردد و مضطرب پروست، سرانجام در تابستان سال ۱۹۰۹ نگارش آن آغاز شد. جستوجو زاده‌‌ی تردید بود و نومیدی. نومیدی بزرگی که پروست را پس از مرگ مادرش در برگرفته بود و او را غوطه‌ور در تردید و ناتوان از نوشتن ساخته بود. با تمام وجود می‌خواست که بنویسد و اثری خلق کند؛ اما چه اثری؟ درباره‌‌ی چه؟ و در چه قالبی؟

پروست در دسامبر سال ۱۹۰۸ چنین می‌نویسد: «با همین حال نزاری که دارم می‌خوام درباره‌ی سنت‌بوو بنویسم [او تجسم آن ارزش‌های زیبایی‌شناختی بود که پروست از آن‌ها بیزار بود] اما در ذهنم برای شکل دادن به هر چیز دو راه مختلف می‌بینم که باید یکی را برگزینم. اکنون کاملاً بی‌اراده و سرگردان مانده‌ام و نمی‌توانم راهم را بیابم.»[۳]

سال‌ها بعد رولان بارت در مقاله‌ای با عنوان «مدتی مدید زود به بستر می‌رفتم…»[۴] این تردید را از دیدگاه روان‌شناختی بررسی می‌کند و آن را کاملاً طبیعی می‌خواند. پروست به دنبال راهی بود که رنجش را بهبود بخشد. آن قالب ناب ادبی که می‌توانست دو مسیر پیش رویش را یکی کند و او را نجات دهد. آثار پیشین پروست میان دو قالب داستان و نظریه‌ی انتقادی سرگردان بودند؛ میان دو قطب استعاری و مجازی. استعاره به‌عنوان گفتمانی که معنا را می‌جوید و پرسش‌هایی در باب چیستی کار مطرح می‌کند و به عکس مجاز که گفتمانی‌ روایت‌گونه است و تبعات اثر را می‌سنجد.

سرانجام اما پروست بر این تردید فائق می‌آید و خود را تماماً وقف نوشتن جستوجو می‌کند. او برای اثر خود قالبی را برمی‌گزیند که بارت آن را «نوع سوم» می‌نامد؛ نوعی ادبی که مشخص نیست رمان است یا مقاله. گویی که هیچ‌کدام نیست و هم‌زمان هر دو‌ی آن‌هاست.

بارت اندیشه‌ی خود را از نخستین سطر کتاب آغاز می‌کند. سطری که سرآغاز بخشی پنجاه صفحه‌ای درباره‌ی تلاش‌های راوی کتاب برای به خواب رفتن است. پروست به توصیفی طولانی از وضعیتی خواب‌وبیدار می‌پردازد و از نوعی هوشیاری کاذب، بی‌سامان و منقطع سخن می‌گوید و در این حین توالی منطقی زمان را برهم‌ می‌زند.

«همین که توالی زمانی به لرزه درآید، پاره‌های روایت و خاطرات به صورت زنجیره‌های مقطع در می‌آید، زنجیره‌هایی که از قانون اجدادی روایت و عقلانیت ریشه می‌گیرند و به خودی‌خود خالق نوع سومی هستند که نه مقاله‌ است و نه رمان. به عبارت دقیق‌تر ساختار چنین کاری راپزودیک (Rhapsodic) است که از لحاظ ریشه‌شناسی به معنای کنار هم گذاشتن است. افزون براین، این کار نوعی استعاره‌ی پروستی است: اثر مانند ردا دوخته می‌شود. متن راپزودیک [رفسدویه‌ای] متنی اصیل و باستانی است، با اصالت و قدیمی مانند ردا که قطعات و پاره‌هایش تطابق،‌ تشکل و توالی خاصی با هم دارند. جامه‌ای این چنین چهل‌تکه نیست،‌ همان‌طور که در جستوجوی زمان از دست رفته را نمی‌توان اثری سرهم‌بندی‌شده بدانیم.»[۵]

داستان نوشتن

رولان بارت به‌عنوان یک نشانه‌شناس و پیشرو مکتب ساختارگرایی، اثر پروست را علاوه‌بر قالب آن از ابعاد و زوایای دیگری نیز بررسی می‌کند. اندیشه‌های بارت که عمدتاً بر نظریه‌ی ساختارگرایی استوار است، این باور را تداعی می‌کند که چهارچوب اصلی هر پدیده‌ای بر پایه‌ی چندین ساختار بنا شده که درظاهر نامشخص می‌نماید. با تکیه بر دو اصل «انسان‌گرایی» و «پدیدارشناسی» می‌توان به روابط درونی اثر پی برد و ساختاری که اثر بر آن بنا شده را مشخص نمود.

بارت بدین‌ترتیب از قالب ظاهری رمان عبور می‌کند و به جست‌وجوی لایه‌های پنهانی اثر می‌رود و به درک چگونگی پیدایش و شکل‌گیری کتاب می‌رسد. او در این راه دست‌دردست راوی پیش می‌رود و او را در مسیر پیچیده‌ای که پروست پدید آورده، همراهی می‌کند. در جستوجوی زمان از دست ‌رفته داستان نوشتن است. راوی همچون پروست در آرزوی خلق اثری به سر می‌برد و عمده‌ی رنجش او از ناتوانی در این امر است.

بر باور بارت راوی یا در واقع خودِ پروست، برای تحقق این آرزو از سه مرحله عبور می‌کند که شباهتی بسیار به سه مرحله‌ی آیین تشرف دارد: خواست، شکست و التزام. او در ابتدا خود را تماماً وقف نشانه‌ها می‌کند. راوی «در حرکتی منسجم در جست‌وجوی درک جهان و کتاب است: کتاب به مثابه‌ی جهان و جهان به‌عنوان یک کتاب.»[۶] اما تلاش‌های او همگی به شکست منجر می‌شود؛ چراکه ناتوان از بیان احساساتش در قالب کلمات است و بدین ترتیب کاملاً از نوشتن منصرف شده و تسلیم می‌شود. گرچه سراسر وجودش را غم و اندوه در برمی‌گیرد، اما به واسطه‌‌ی این تصمیم از اسارت الزام به نوشتن رها می‌شود و به دنیای سرخوشی و بیهودگی بازمی‌گردد و نهایتاً در نتیجه‌ی این رهایی بار دیگر قدرت نوشتن را باز می‌یابد و شکست به پیروزی بدل می‌گردد.

بارت همچنین این اثر عظیم را از نظر زبانی، آوایی و اسم‌شناسی مورد تحقیق و بررسی قرار می‌دهد و طی دو مقاله‌ با عناوین «پروست و نام‌ها» و «طرحی برای تحقیق» به شرح کامل آن‌ها می‌پردازد. او به نوعی این اثر پیچیده را رمزگشایی می‌کند و از دل پریشانی‌ها و نابسامانی‌هایش به انسجام و دقتی باورنکردی دست‌ می‌یابد. نظامی که به واسطه‌ی نبوغ پروست از تضاد‌ها و وارونگی‌های زندگی خلق شده و در قالب و زبانی خاص مطرح می‌شود.

معنا؛ آفریننده‌ی زندگی

بارت نیز در زندگی خود رنجی مشابه رنج پروست یعنی فقدان مادر در اثر مرگ را تجربه کرد و به واسطه‌ی وابستگی شدیدش دچار اندوهی بی‌اندازه شد. بخشی از خاطرات روزانه‌ی او در دوران بیماری مادرش در این کتاب آمده است. بارت نیز چون پروست کوشید تا رنج خود را در قالبی از کلمات بیان کند و فرمی ادبی بیافریند. او نیز همانند پروست در نهایتِ اندوه و سوگواری از آرزوی نوشتن دست می‌کشد، اما این رهایی به شکوفایی هنری منجر نمی‌شود و هرگز نمی‌تواند این درد را تبدیل به یک اثر کند.

«برخلاف پروست، او نمی‌توانست در نوشتن رستگاری بیابد. واقعاً به این نتیجه رسید که گوشت و خون را نمی‌توان با واژه بیان کرد: قلبم را اندوه، چیزی مثل ناامیدی، انباشته کرد. به یاد مادرم می‌افتم و گورستانی که در آن خفته بود… فکر کردم که این انباشتگی رمانتیک چقدر ارزشمند است و غمگین شدم که چرا هرگز این احساس را بیان نکرده‌ام. همیشه‌ چیزهایی که ننوشته‌ام ارزشمندتر از آن‌ها بوده‌اند که نوشته‌ام.»[۷]

بارت در سن شصت‌وچهارسالگی در اثر یک تصادف جان باخت و با وجود تمام ناکامی‌اش در ادبیات، آثاری بسیار ارزشمند در حوزه‌ی نقد ادبی، نشانه‌شناسی و نظریه‌پردازی از خود به جای گذاشت. او همچنین به واسطه‌ی علاقه‌ی عمیق‌ خود به پروست، کوشید معنای نهفته در لابه‌لای کلمات در جستوجوی زمان از دست رفته را بیابد. معنایی که پروست خلق کرد و بارت آن را کشف نمود. معنایی که به گفته‌ی او آفریننده‌ی زندگی است.


منابع: بارت، رولان. ۱۴۰۰، پروست و من، ترجمه و تألیف احمد اخوت، تهران: افق


[۱]- بارت، ۱۴۰۰: ۴۵

[۲]- همان، ۲۴

[۳]- همان، ۴۷

[۴]- جمله‌ی آغازین کتاب در جستوجوی زمان از دست رفته

[۵]- بارت، ۱۴۰۰: ۵۱

[۶]- همان، ۶۷

[۷]- همان، ۱۷

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  داستانی درباره‌ی سیاهی جنگ

ورشو چندی پیش داستان بی‌فضیلتی جنگ است و آسیب‌هایی که گاه تا نسل‌های آتی درمانی ندارد.

  اختلالات و آسیب‌های پیشِ روی این روزهای زنان

معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»

  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین