img
img
img
img
img

جریان سیال انقلاب و آتش

محمد زین‌الدینی

وینش: چه کسی تهران را به آتش کشید؟! انقلابی‌ها یا ساواک؟! پاسخ به این پرسش مهمترین هدف «روبرت صافاریان» در کتاب «۱۴ آبان روز آتش، گفتگو با انقلاب» است.

 در حافظه تاریخی اغلب ایرانیان، تاریخ‌سازترین روز ماه آبان، سیزدهم است. روزی که پیش و پس از انقلاب اسلامی، همراه با حوادثی شد که مسیر سیاست در ایران را تغییر داد. روزی که نامش با دانشجو و دانش‌آموز گره خورده است؛ چه سال ۵۷ و حمله نیروهای ارتش به دانشگاه تهران و تجمع دانشجویان و دانش‌آموزان و چه سال ۵۸ و حمله به سفارت آمریکا درتهران و تسخیر آن توسط دانشجویان.

در این بین اما اندک روایت‌های تاریخی به ۱۴ آبان سال ۱۳۵۷ نیز پرداخته‌اند. روزی که بسیاری از بانک‌ها، ساختمان‌های اداری، عرق‌فروشی‌ها و سینماها در تهران به آتش کشیده می‌شود. حادثه‌ای که جلوی چشم نیروهای امنیتی به وقوع می‌پیوندد و تقریبا هیچ واکنشی از سوی آنها انجام نمی‌گیرد. اتفاقی که بهانه‌ای می‌شود برای نخست‌وزیری ازهاری و تشکیل کابینه‌ای نظامی و البته آغازی بر حضور پررنگ‌تر خیابانی و مستمر انقلابی‌ها.

 صافاریان، مستندسازی است که سی سال پس از آن روز و در سال ۸۷ مستندی می‌سازد درباره ۱۴ آبان ۵۷؛ و سیزده سال پس از ساخت آن مستند، کتاب «۱۴ آبان روز آتش، گفتگو با انقلاب» را می‌نویسد. کتابی که در آن به شرح حوادث ۱۴ آبان می‌پردازد.

 نویسنده ابتدا در مقام یک انقلابی که آن روز در خیابان مشاهده‌گر برخی از حوادث بوده است؛ تصویری داستانی به مخاطب ارائه می‌دهد. سپس در مقام مستندسازی چیره‌دست، دوربینِ تیزبین نگاهش را به سمت تصاویر و مستندات باقی مانده از آن روز می‌چرخاند. او به دنبال یافتن پاسخ پرسشی مهم و تاریخی است پس همچون پژوهشگری بی‌طرف، همه چیز را بازخوانی می‌کند و به بوته نقد می‌گذارد تا بیاید که: حوادث آن روز و به آتش کشیده شدن تهران، کار انقلابی‌ها بود یا دسیسه ساواک برای تشکیل دولت نظامی؟!

صفحات آغازین این اثر، روایتی بی‌واسطه و داستان‌گونهٔ خاطرات نویسنده از ۱۴ آبان ۵۷ است. گویا قرار است فیلمنامه یک مستند را بخوانیم و یا یک مستند با خط داستانی را تماشا کنیم.

«این همان تهرانی‌ست که یک سال پیش جرئت نمی‌کردی در خیابان‌هایش دست از پا خطا کنی؟ که اگر کتاب ممنوعه همراهت بود، یا اعلامیه، یا جزوه‌ای، ترسان و لرزان از همین میدان و همین خیابان‌ها می‌گذشتی در حالی که انتظار داشتی هر آن، پژوی گشت ساواک کنارت ترمز بزند و مامورهای لباس‌شخصی ازش بیرون بریزند و بگردندت و با خودشان ببرندت. از صبح در خیابان‌های تهران گشته‌ام و شاهد آتش زدن بانک‌ها و عرق‌فروشی‌ها و ساختمان‌های دیگر بوده‌ام. غریب است که امروز سربازان حکومت نظامی نیستند. حتی نیستند که تیر هوایی شلیک کنند…»

نویسنده پس از آنکه خاطراتش را مرور می‌کند یک روز به عقب برمی‌گردد. سراغ مستندی یازده دقیقه‌ای می‌رود که در شب ۱۳ آبان ۵۷ از تلویزیون ایران پخش شده است.

«پسرهای نوجوان در هم می‌لولند. بیشترشان کت و شلوارهای پاچه‌گشاد به تن دارند. جلو می‌روند. فرار می‌کنند. در چهره‌هایشان ترس و بلاتکلیفی دیده می‌شود. صدای تیراندازی یک آن قطع نمی‌شود. دود همه‌جا را گرفته. پشت میله‌های ورودی اصلی دانشگاه تهران می‌شود سربازها را دید که تفنگ‌هاشان را به طرف تظاهرکنندگان گرفته‌اند. گاز اشک‌آور. صدای گلوله. نرید جلو! یک نفر را که ظاهرا تیر خورده است چندنفری بلند می‌کنند و جلوی دوربین می‌آورند…»

پخش این مستند کوتاه، بدعتی باورنکردنی در تاریخ رادیو و تلویزیون ملی ایران است و همه را متعجب و خشمگین می‌سازد. متعجب از اینکه چطور تلویزیون شاهنشاهی اجازه دارد چنین گزارشی علیه حکومت را نشان دهد. اتفاقی که دو روز بعد جلوه‌ای جدید از خود ارائه می‌دهد. شب ۱۵ آبان، محمدرضا پهلوی، با چهره‌ای آشفته و نگران مقابل دوربین می‌آید و با خواندن بیانیه‌ای از مردم به‌خاطر اشتباهات عذرخواهی می‌کند و می‌گوید:

«صدای انقلاب شما را شنیدم»

#روبرت-صافاریان که حالا، هنوز به نیمه کتاب نرسیده، در قلب حوادث انقلاب اسلامی ایستاده است؛ شروع به تحلیل حوادث می‌کند. تحلیل‌هایی که به‌تدریج به سوی کشف خرده‌روایت‌ها درباره حوادث انقلاب می‌رود. خرده‌روایت‌هایی که در این سال‌ها زیر هژمونی قرائت‌های رسمی از تاریخ انقلاب ۵۷، قرار گرفته و کمتر دیده شده است.

«شاید راحت‌تر باشد اتفاقات ۱۳ آبان را نمونه‌ای بدانیم از بلاتکلیفی حاکمیت بین سیاست‌های مدارا از یک‌سو و اعمال قدرت از سوی دیگر، بین دلجویی و امتیاز دادن از یک‌سو و مشت آهنین از یک‌سو.»

نویسنده در ادامه و با یک پاراگراف کلیدی، سکوی پرش از افتادن به دام نگاه هیجانی و بدون پشتوانه اسنادی به تاریخ را، مهیا می‌کند:

«تلفات آن روز را تا شصت‌وپنج نفر اعلام کردند. حتی گزارشگر تلویزیون خبر از کشته شدن عده‌ای می‌دهد. اما ظاهرا رویدادهای سیزدهم آبان پنجاه و هفت تلفاتی نداشته یا تلفات آن حداکثر دو نفر بوده است. در فهرست شهدای بنیاد شهید نام دو نفر آمده است که روز شهادتشان سیزدهم آبان پنجاه و هفت است: … مصطفی حاجی و سیدمهدی سیدفاطمی.»

این جملات آغازی می‌شود برای جستجوهای تیزبین و شکاک صافاران در انبوه اسناد باقی مانده از روزهای پرشور و حرارت انقلاب. او به مثابه تحلیلگری پیگیر، به‌دنبال هرچه نشانی از ۱۴ آبان ۵۷ دارد، می‌رود. حتی افرادی که به‌هر صورتی حاضر یا مطلع از آن وقایع هستند را به چالش مصاحبه می‌کشد.

کتاب «لحظه‌های انقلاب» نوشته «محمود گلابدره‌ای» را مرور می‌کند. این کتاب ظاهرا مجموعه خاطرات گلابدره‌ای از انقلاب است. نویسنده‌ای به معنای واقعی انقلابی! اگرچه روایت‌های گلابدره‌ای ابتدا مخاطب را قانع می‌کند که مشغول خواندن تصویری دقیق و صریح از ۱۴ آبان است؛ ولی نویسنده کتاب ۱۴ آبان، روز آتش، به‌یک‌باره با ارائه زمینه‌های فردی و رفتاری محمود گلابدره‌ای و زندگی‌نامه خودنوشت او و اظهار نظرهای آشفته و گاه متناقض و خلاف واقع‌اش، بذر تردید را در دل باورِ قطعیت روایت‌های رسمی می‌کارد.

همه‌چیز باید از دستگاه نقد و راستی‌آزمایی پژوهشگر بگذرد: خاطرات «آنتونی پارسونز» سفیر بریتانا در ایران که همان روزها به دیدار شاه رفته است، صحبت‌های امیراصلان افشار، آجودان شاه، خاطرات ارتشبد قره‌باغی وزیر کشور دولت شریف‌امامی، مجموعه اسناد «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک» و تلفنگرام‌های ساواک در آن روزها، صفحات روزنامه‌ها و البته فیلم‌ها و عکس‌های باقی مانده از روزهای آتش و انقلاب.

اینجاست که ما دیگر با یک اثر صرفا تاریخی، مستند، ناداستان یا داستانی، سینمایی و حتی پژوهشی مواجه نیستیم! نویسنده اگرچه در جایی از کتاب، جمع‌بندی بینابینی برای پاسخ به پرسش ابتدایی‌اش ارائه می‌دهد و می‌نویسد:

«کار، کارِ انقلابیون/خرابکارها بوده است، اما نیروهای انتظامی گذاشته‌اند آن‌ها کارشان را بکنند… کسانی از طرف ساواک یا فرمانداری نظامی آتش‌ها را برمی‌افروختند و انقلابیون از آن‌ها پیروی می‌کردند.»

ولی از جایی که ابراز می‌کند: «چه اهمیتی دارد چه کسی کبریت را کشید» مسیر کتاب را دنیای تبیین روانشناختی اجتماعی حوادث می‌برد. تفاوت احساس نسل انقلابی (که خود عضو آنها بوده) را حالا و پس از گذشت چندین دهه از آن حوادث به چالش می‌کشد و سراغ نگاه و تفسیر نسل پس از انقلاب نیز می‌رود.

در یک جمع‌بندی، می‌توان کتاب ۱۴ آبان روز آتش، گفتگو با انقلاب را باید اثری بین رشته‌ای دانست. اگرچه ظاهرا و در آغاز به‌دنبال کشف مستند و پژوهشگرانه دلایل یک حادثه تاریخی است، اما در چرخشی هوشمندانه و هنرمندانه به‌دنبال کشف مفهوم روان‌شناختی و جامعه‌شناسانه انقلاب می‌رود و در این مسیر، سراغ دیگر انقلاب‌ها و انقلابیون جهان می‌رود. از انقلاب فرانسه تا سخنان انقلابی مسیح در انجیل متی!

راستی، این کتاب یک کتاب آموزشی برای چگونه مستندساز شویم هم محسوب می‌شود! اگرچه هیچ‌جای اثر چنین ادعایی از نویسنده دیده نمی‌شود، ولی ارائه تجربه عملی برای ساخت یک مستند و حتی پرداختن به توضیح و تفسیر برخی ابعاد فیلمسازی مثل تدوین، خواسته یا ناخواسته، «۱۴ آبان روز آتش، گفتگو با انقلاب» را به راهنمای مستندسازان جوان تبدیل می‌کند.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین

  تجربه‌ی خیلی شخصی

نگاهی به کتاب «گورهای بی‌سنگ»

  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»