نویسنده: سعود السنعوسی
مترجم: مریم اکبری، عظیم طهماسبی
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۴۰۱
از جهان وطنی که گذشتهی دور دارد، اما تازه به دوران رسیده است بسیار شنیدهایم. اما این واژهای است که فقط در هنگام حرف زدن زیبا مینماید. در حقیقت باور به چنین مفهومی در شرایط فعلی، آرمانگرایی بیش نیست.
ترک جایی که در آن کودکیات با آن گره خورده و با خاک آن انس گرفتهای، کاری است بس دشوار اگرچه به منظور راه یافتن به بهشت باشد و من نام آنان را میگذارم بهشت اجباری.
مهاجران بسیاری به دلیل تنگی روزگار سرزمینشان را ترک کردهاند، به امید دست یافتن به تجربه زیستهای که با آرامش و آسایش همراه باشد. مسلم است که آنان راهی جز انتخاب نداشتند وگرنه نفس کشیدن در هوایی که با آن خو گرفتهای، با تمام رنج و آلامش برایت پذیرفتنیتر از هر جای دیگری است. حتی اگر برایت گنج قارون بدهند.
حالا اگر این مهاجران از سرزمینهایی با پایههای اقتصادی ضعیف به کشوری دیگری مهاجر شوند، کارشان چیزی نخواهد بود جز بردگی در قرن ۲۱.
سعودالسنعوسی، نویسنده کویتی در رمان ساقه بامبو تلاش کرده است که سختی و تبعیضی که در کشورهای حوزه خلیج فارس در برابر مهاجرین قرار دارد و گنگی هویت آنان را بازتاب دهد.
این اثر داستانی است از هوزیه، پسری که از مادر فیلیپینی کارگر در در کویت و پدر کویتی ثروتمند به دنیا میآید. ژوزفین مادر هوزیه که از خانوادهای با سطح اقتصادی پایین است، به خاطر دچار نشدن به سرنوشت خواهرش آیدا که تنش را برای لقمه نانی به حراج می گذارد، برای کارگری به کویت مهاجر میشود. بی خبر از آنکه آنجا نیز برایش مدینه فاضله نخواهد بود.
او در کویت عاشق راشد الطارف پسر ثروتمندی خانوادهای میشود که برایشان کار میکند. راشد به نویسندگی علاقه دارد و برای فراموش کردن عشق نافرجامش به کتاب و قلم پناه آورده است. اما او با ازدواج مخفی با ژوزفین خدمه خانهیشان، باعث به دنیا آمدن هوزیه میشود. هوزیه در سرزمین مادریاش در فلیپین رنج بسیاری دارد و به همین خاطر خواب روزهایی را می بیند که به سرزمین پدریاش کویت برود و با ثروت پدرش زندگی تازه در کویت بسازد. اما افکار قرن بیست و یک اینگونه از او استقبال نمیکنند و آنقدر مورد بیعدالتی قرار میگیرد که رنج سرزمینی مادریاش را بر بهشت اجباری ترجیح میدهد و دوباره به فلیپین بر میگردد.
راوی این داستان، در فلیپین هوزیه نام دارد و در سرزمین پدرش کویت، او را عیسی میگویند. بعضی وی را عربو و خوسیه نیز میگویند که نشانگر یک فرد بی هویت و سرگردان است.
در قسمتی از داستان میخوانیم: «هوزیه یا خوسیه، ژوزه یا عیسی… من با اسامی آنچنان مشکلی ندارم که بخواهم در موردشان بحث کنم، و با وجه تسمیه هم مسئلهای ندارم، اساسا با خود نامها مشکلی ندارم، دغدغهی من معمای نهفته در پس نامهاست.
وقتی آنجا بودم، همسایهها و اهل محل، آنها که از داستان من با خبر بودند، مرا با نامهایی که میشناختم صدا نمیزدند از آنجا که کشوری با عنوان کویت نشنیده بودند. مرا Arbo یعنی عرب صدا میکردند. هرچند هیچ شباهتی به عربها نداشتم جز آن که خیلی زود ریش و سبیل در آوردم.»
ساقه بامبو همچنان قربان شدن زنان را نیز بازگو میکند و اینکه در هر دشواری پیش روی جامعه این زنان هستند که باید قربانی شوند، همانطور که در این خانواده دو دختر میندوزا پدر بزرگ هوزیه، مجبور به تن فروشی برای بهدست آوردن خرج خانواده میشوند.
در قسمتی از متن میخوانیم: «دختران در آنجا(فلیپین) تبدیل به دستمال کاغذیهایی میشوند که مردان غریبه در آن فین میکنند و آنان را به زمین میاندازند و برمیگردند به کشورشان.»
منظور اعرابی هستند که به کشور فلیپین سفر میکنند و از دختران این کشور استفاده ابزاری میکنند. آن طور که از متن کتاب بر میآید، در فیلیپین کودکان دورگهی زیادی هستند که بدون پدر بزرگ میشوند.
کتاب ساقه بامبو در سال در سال ۲۰۱۳ برنده جایزه بوکر عربی شد.
سعودالسعنوسی نویسنده کویتی است که نخستین رمانش را با نام «زندانی آینهها» به چاپ رساند و با انتشار ساقه بامبو به شهرت رسید.
«شصت سال عاشقی»، حکایت عشقِ پوری سلطانی به مرتضی کیوان است.
نگاهی به کتاب «زندگی ارزش زیستن دارد»
نگاهی به کتاب مرشد و مارگریتا
معرفی کتاب «بیستوهشت اشتباه نویسندگان »
برای هر کسی که مشتاق آشنایی با شعر مدرن ایران است و نمیداند از کجا آغاز کند، این مجموعه کارآمدی خود را با فراهم آوردنِ ترجمههایی بس روان و زیبا از مترجم تخصصی شعر جهان خانم مژده بهار اثبات میکند.