img
img
img
img
img
گیاهخوار

بیگانه از وجود

آوانگارد: هان کانگ، متولد ۱۹۷۰ و از جمله نویسندگان مشهور کره جنوبی است. او زاده‌ی گوانگجو و فرزند ارشد خانواده‌ای نویسنده است. پدر او، هان سونگ‌وُن، و برادرش، هان دونگ‌ریم، نیز حرفه‌ی نویسندگی را در پیش گرفتند؛ اما چندان در آن موفق نبودند. هان کانگ اما، مسیر نویسندگی خود را در پیش گرفت. ادبیات را در دانشگاه یونسِی[۱] کره جنوبی فراگرفت و در سن بیست‌و‌سه سالگی با انتشار اولین مجموعه‌ی شعر خود، شامل پنج شعر با عنوانِ زمستان در سئول[۲] پا به عرصه‌ی نویسندگی گذاشت. انتشار رسمی اولین داستانش پیشرفت چشمگیری برایش به ارمغان آورد؛ او در سال ۲۰۰۵ برنده‌ی جایزه‌ی ‌ادبی یی‌سانگ[۳] کره جنوبی، جایزه‌ی بهترین هنرمند امروزی و نیز نویسنده‌ی بهترین رمان ادبیات کره شد.

کتاب گیاهخوار اوج شکوه نویسندگی هان کانگ بود؛ رمانی که نسخه‌ی اولیه‌ی آن به‌صورت دست‌نویس نگاشته شد و تا حد زیادی متأثر از افکار کیم هه‌گیونگ[۴] (شاعر و نویسنده‌ی معروف کره‌ای در دوران حکومت ژاپن) بود. نقل‌قول کیم ‌هه‌گیونگ درباره‌ی انسان، تا مدت‌ها ذهن هان‌ کانگ را درگیر خود کرده بود: «باور من این است که انسان‌ها باید گیاه باشند.» از آن پس، ایده‌ای مبهم در ذهن هان کانگ شکل گرفت، به‌تدریج پرورش یافت و سرانجام به خلق شخصیتی منحصر‌به‌فرد، درون‌مایه‌ای بدیع و فضایی سورئال انجامید.

ترجمه و چالش‌های تمام‌نشدنی‌

گیاهخوار شاهکار ادبی هان کانگ و اولین رمان اوست که سال ۲۰۰۷ منتشر و در سال ۲۰۱۵ با ترجمه به زبان انگلیسی وارد عرصه‌ی ادبیات بین‌الملل شد. دبورا اسمیت[۵] ترجمه‌‌ی انگلیسی کتاب را بر عهده گرفت؛ ترجمه‌ای که پس از انتشار موجی از انتقاد‌ها را به همراه داشت. عده‌ای معتقد بودند که برخی دیالوگ‌های کتاب از مرجع ضمیر نادرستی بیان شده است. در این زمینه، بیان این نکته ضرورت دارد که در زبان کره‌ای افعال شناسه ندارند؛ بنابراین تشخیص ضمیر اصلی جمله تاحدی دشوار یا حتی گاهی غیرممکن است. البته به غیر از تعدادی جمله با مرجع ضمیر نادرست، بخشی از متن اصلی نیز به سلیقه‌ی دبورا اسمیت ویرایش یا کاملاً حذف شده بود که موضوعی سؤال‌برانگیز است. ترجمه‌ی انگلیسی کتاب، تفاوت‌های فاحش زیادی با نسخه‌ی کره‌ای آن دارد؛ حتی می‌توان چنین اذعان داشت که از متن و درون‌مایه‌ی اصلی اثر فاصله گرفته و بالقوه، تبدیل به اقتباسی از کتاب گیاهخوار شده است. ترجمه‌ی اسمیت در عین حال، نقاط قوت بسیاری نیز دارد. در نسخه‌ی انگلیسی کتاب بخش‌هایی وجود دارد که به‌صورت کج یا ایتالیک نوشته شده‌اند که جزئیاتی از تلاقی سخت یئونگ‌هی با افکار درونش را به مخاطب می‌نمایاند.

هان کانگ بر خلاف انتظارات، از ترجمه‌ی اسمیت دفاع و او را مترجم اختصاصی رمان‌هایش معرفی می‌کند. اسمیت نیز این اثر را ترجمه‌ای وفادار و در عین حال خلاقانه از گیاهخوار می‌داند. در توضیح این اقدام مترجم می‌توانیم به کتاب دن کیشوت با ترجمه‌ی منحصر‌به‌فرد استاد محمد قاضی اشاره کنیم. این اثر نیز ترجمه‌ای مستقیم از زبان فرانسوی به فارسی بوده و متن ترجمه نسبت به متن مرجع دارای تغییرات مبتکرانه‌ی زیادی است؛ این تغییرات نه‌تنها ضعف این اثر به شمار نمی‌رود، بلکه نمایانگر ترجمه‌ای بدیع، در عین حفظ زیبایی و وفاداری به متن اصلی است. علی‌رغم تمام این چالش‌ها، گیاهخوار در سال ۲۰۱۶ تبدیل به اولین کتاب کره‌ای شد که جایزه‌ی مَن‌بوکر[۶] نویسنده و نیز مترجم را از آن خود کرد.

مرز بین خود و بیگانه‌ی درون

رمان گیاهخوار در سه فصل تنظیم شده است؛ این سه فصل در ابتدا به‌صورت سه رمان مجزا با یک شخصت اصلی ثابت منتشر شد. یئونگ‌هی[۷] دختری که محور اصلی سه رمان را تشکیل می‌دهد، خود عامل پیوند سه رمان در یک جلد است. هرکدام از فصل‌ها به شیوه‌ای نغز و تیزبینانه، ابعاد پنهان زندگی و جزئیات منزجرکننده‌ی خانواده‌‌ی یئونگ‌هی را بررسی می‌کند و در مجموع می‌کوشد تا دیدی کلی از وقایع و علت رفتارهای نابهنجار او به‌دست ‌دهد.

«هان کانگ با نگارش گیاهخوار نمایی کلی از ابعاد وجودی انسان را پیش‌روی مخاطب ترسیم می‌کند.»

طرح داستان اما، به‌طرز گریزناپذیری اضطراب‌آور است؛ اضطرابی که خبر از تحقق هدف نویسنده می‌‎دهد. هان کانگ طرح داستان را در بستری تاریک و سورئال به جریان می‌اندازد و به‌واقع از هیچ تلاشی در توصیف و علت‌یابی رفتارهای نابهنجار و اختلال ناگهانی یئونگ‌هی و شرح حقایق تلخ  و تصادم روابط خانوادگی‌اش فروگذار نمی‌کند. ماحصل این تلاش‌های بی‌وقفه، فضای محصور وخفقان‌آور داستان و نگرش ژرف و محتوای به‌غایت تأمل‌برانگیزی است که ذهن مخاطب را حتی تا واپسین لحظات فصل آخر رها نمی‌کند.

[هشدار: خواندن ادامه‌ی متن می‌تواند بخش‌هایی از داستان را فاش کند.]

هان کانگ با نگارش گیاهخوار نمایی کلی از ابعاد وجودی انسان را پیش‌روی مخاطب ترسیم می‌کند و قصد دارد میان دو بُعد طماع و خودمحور و فداکار و از خودگذشته‌ی وجود انسان، تصویری قیاسی ترتیب دهد. او مطالبه‌‌های غیرمعقول انسان را زیرمجموعه‌ی بعد طماعِ وجود قرار می‌دهد و با نگرشی عمیق، تجسمی وضعی از استیصال و روان‌گسیختگی[۸] را در یئونگ‌هی مجسم می‌کند؛ دختری که در پاسخ به کابوسی مکرر و رعب‌آور، از هنجارهای انسانی و اجتماعی تهی می‌شود و از ذات انسانی و ارزش‌های وجودی‌اش می‌گذرد تا به عقیده‌ای خام، مبهم و بیمار پاسخی مثبت دهد. او مراحل وجودی انسان را معکوس می‌پیماید، از وجدان می‌گذرد و به منِ حیوانی و منفور خود می‌رسد و برای رهایی از بند آن، نه شیوه‌ی گیاخواری، بلکه گیاه شدن را در پیش می‌گیرد. او پس از تحمل رنج‌هایی خودخواسته، به تصورش، به ساحتی نباتی دست می‌یابد؛ ساحتی فارغ از جوهر انسانی!

فصل اول: کابوس‌های شبانه

«این زن را می‌توان با کمترین کلمات توصیف کرد. به‌ندرت از من خواسته‌ای داشت. با اینکه شب‌ها دیر به خانه می‌‍‌آمدم، هیچ‌گاه در خودش نمی‌دید که برایم سر و صدا راه بیندازد. حتی در روزهای تعطیل هرگز پیش نیامد که پیشنهاد باهم بیرون رفتن بدهد. زمان‌هایی که من کل عصر را پای تلویزیون و با در دست داشتن کنترل از راه دور به بطالت می‌گذراندم، او خودش را در اتاق حبس می‌کرد. به نظر می‌رسید اوقات خود را با تنها سرگرمی‌اش می‌گذراند: خواندن. به دلایل کافی خواندن تنها کاری بود که عمیقاً در آن غرق می‌شد. از نظر من کتاب خواندن واقعاً کسل‌کننده است، به حدی که حتی خوشم نمی‌آید به جلد کتاب نگاهی بیندازم. او فقط هنگام صرف غذا در را باز می‌کرد و در سکوت غذا را آماده می‌کرد. به‌هر‌حال زندگی در کنار چنین همسری و این سبک زندگی، قطعاً انتظار کشیدن برای روزهای مهیج کاملاً بعید و دور از ذهن به نظر می‌رسید.»[۹]

فصل اول از زبان همسر یئونگ‌هی، آقای چئونگ[۱۰]، روایت می‌شود. در ابتدا آقای چئونگ از معیارهای انتخاب همسر صحبت می‌کند و از هر دری سخن می‌گوید تا به مخاطب بفهماند که رفتارهای منفعل و شخصیت به‌ظاهر آرام و سرد یئونگ‌هی، درواقع ملاک مطلوب او در انتخاب همسر آینده‌اش بوده است. او که در جست‌وجوی زنی بی‌ادعا و مطیع بود، چنین می‌پندارد که پیدا کردن یئونگ‌هی به عنوان همسر از اقبال بلندش بوده است.

لحن آقای چئونگ از همان صفحات آغازین رمان عذاب‌آور است؛ هیچ تفاوت ندارد سر کار باشد یا در خانه، او ضعف دیگران را برمی‌گزیند تا از آن‌ها در جهت اغنای روانی و ارتقاء شخصیت ضعیف، محافظه‌کار، کاهل و بسیار معمولی‌اش استفاده کند. روابطش را به ضعفا و ناتوان‌ها محدود می‌کند تا خود را سرآمد و قدرتمند جلوه دهد؛ به عبارتی، آقای چئونگ خود را در حصار «معمولی بودن» به دام انداخته و این صفت چنان در وجودش خوش نشسته و در او نهادینه شده است که حتی به وجود آن می‌بالد! معمولی بودن به او حس مفید بودن را القاء می‌کند، از این رو هیچ کوششی را در جهت پیشرفت و رشد شخصیتش لازم نمی‌بیند. آقای چئونگ در اجتماع و در بین اعضای خانواده‌ی یئونگ‌هی فردی موجه، خانواده‌مدار و باتدبیر است؛ در حقیقت اما، او چنان در روابط زناشویی و در ارتباط با همسرش بی‌اعتنا و ناتوان است که هیچ‌گاه تمایلی به درک یئونگ‌هی و حال او از خود نشان نمی‌دهد. او از تعامل با یئونگ‌هی سر باز می‌زند و در خوش‌بینانه‌ترین حالت، تنها از کابوسی مطلع می‌شود که به کابوس زندگی‌اش بدل شده است.

«تاریکیِ جنگل، تنهایی، برگ‌های نوک‌تیز روی درختان، پاهای لرزانم. انگار این مکان را می‌شناختم ولی حالا به خاطر نمی‌آوردم. ترسیده و سرمازده، از هجوم سرمای زیاد از جلوی ساختمان قرمزرنگی که شبیه انبار بود عبور کردم. حصیری بر فراز در زده شده بود. آن را کنار زدم و داخل شدم. نی‌های بلند بامبو متصل به برش‌هایی از گوشت‌های قرمز خونی بود که هنوز از آن خون می‌چکید. سعی کردم از میان آن‌ها رد شوم ولی همه‌جا پر از گوشت بود و انگار انتهایی نداشت و راهی برای خروج نبود. مزه‌ی خون را در دهانم حس می‌کردم و لباس‌هایم از خون نم‌دار شده بود و به پوستم برخورد می‌کرد. به هر طریقی که بود، راهی برای خروج یافتم. دویدم، از کنار دره به سرعت دویدم. ناگهان، جنگل پدیدار شد. درختانی قطور پوشیده از رنگ‌های سبز روشن به‌وقتِ بهار. خانواده‌هایی در آن‌جا اطراق کرده بودند و بچه‌های کوچک در همان حوالی بازی می‌کردند و آن بو، بوی لذیذی بود که تصویر دردناک آن انبار پر از گوشت را برایم تداعی می‌کرد. همهمه و سروصدا مربوط به مردمانی بود که مشغول انداختن حصیر بودند تا روی آن بنشینند و میان‌وعده‌ای کوچک بخورند. کباب کردن گوشت، صدای آواز خواندن و خنده‌هایی از سر خوشحالی.»[۱۱]

فصل دوم: ماه‌گرفتگی و ماجرای عریانِ پرنقش

راوی فصل دوم شوهر خواهر یئونگ‌هی است؛ مردی بی‌نام، با هویتی مرموز و عجیب، اما محبوب. علاقه‌ی او به یئونگ‌هی از زمانی آغاز می‌شود که طبق گفته‌های همسرش این‌هی[۱۲] به نشان ماه‌گرفتگی روی بدن یئونگ‌هی پی می‌برد. نگرش هنرمندانه و خلاق مرد، توجه او را به صورتک بی‌نقص و اندام نحیف دخترک جلب می‌کند و او را چنان سخت می‌شوراند تا پروژه‌ی هنری‌اش را روی یئونگ‌هی اجرا کند؛ به‌دنبال موافقت یئونگ‌هی، او نقشی از گیاهان گلدار را بر بدن عریان یئونگ‌هی می‌نگارد و کالبد بی‌جان و بی‌حد خوشحال دخترک را به اثر هنری بی‌نقصی بدل می‌کند.

فصل سوم: ریشه در خاک

فصل سوم، پایان راه است. یئونگ‌هی، افتاده از تک‌و‌تا، مرده‌ای متحرک با شمایلی غیرانسانی، بی‌جان و نزار روی تخت بیمارستان، باافتخار می‌کوشد تا به تمثال نباتی خود خوش‌آمد گوید. اکنون وجودش عاری از نشان انسانیت است؛ خود را گیاهی می‌انگارد، در تمنای نور، وابسته به آب و متکی به ذات.[۱۳] شاد است و از نفس‌های به‌شماره‌افتاده‌اش راضی! شوهرش او را ترک کرده، خانواده‌اش او را پس زده و خواهرش تنها کسی است که به وجود انسانیِ خفته در اعماق جان یئونگ‌هی آگاه است. حضور یئونگ‌هی که پیش از این صامت و نامحسوس بود، حال به موضوعی مهم و دغدغه‌ای دردناک تبدیل شده است. فصل آخر، تصویری ملموس از برهنگی و روان‌پریشی را در ذهن مخاطب ثبت می‌کند و می‌کوشد تا توهم و هذیان را به سوزناک‌ترین شکل ممکن توصیف کند.

«صورت یونگ هی به‌شدت لاغر و نحیف شده بود و موهای شانه نخورده‌اش مثل ورقه‌های جلبک روی هم افتاده بود.

– تو باید غذا بخوری. می‌دونم دوست نداری گوشت بخوریف ولی چرا بقیه‌ی غذاهارو نمی‌خوری؟

لب‌هایش خیلی آرام تکان خورد. آهسته گفت: «تشنه‌ام، به من آب بده!» این‌هی رفت و از راهرو برایش آب آورد. یک قلپ از آب خورد و آه ضعیفی کشید و پرسید: «با دکتر صحبت کردی خواهر؟»

– بله حرف زدم. چرا می‌پرسی؟

یونگ هی ادامه داد: «آن‌ها می‌گویند بدن من تحلیل رفته.» این‌هی نمی‌توانست حرف بزند. یونگ هی صورت نحیفش را نزدیک خواهرش برد: نمن یک جاندار نیستم خواهر!» انگار می‌خواست راز مهمی را فاش کند. اول اتاق را وارسی کرد که کسی آنجا نباشد: من نیازی به غذاخوردن ندارم، بدون آن هم زنده می‌مانم، فقط به نور خورشید محتاجم.»[۱۴]

گیاهخوار، اثر ادبی بی‌مثال و به‌غایت قدرتمندی است که در آن لحن باورپذیر و پراحساس هان کانگ، از روایتی ساختگی و تخیلی، زندگی ملموس و پرتنشی را به نمایش می‌گذارد. مخاطب با دل‌و‌جان در داستان غرق می‌شود، خود را جای یئونگ‌هی تجسم می‌کند و درد را در عمق جانش حس می‌کند. دبورا اسمیت نیز با حفظ ریتم و کیفیت، عناصر داستانی را به بهترین نحو به ترجمه‌اش هدایت می‌کند.

گیاهخوار داستان انسان‌هایی است که از درک یکدیگر قاصرند؛ انسان‌هایی خودخواه، ضعیف و شکننده که افکار سست و کابوس‌های سیاهشان، زندگی شخصی و اجتماعی آن‌ها را درنوردیده است. آن‌هایی که در مقابل عجز و ناتوانی دیگری، سکوت می‌کنند، متهم می‌کنند و بی‌اعتنا از حضور کسی، وجودی را انکار می‌کنند و می‌روند. یئونگ‌هی، کسی که در مرکز تمام اتهامات بود، کسی که دیوانگی را به جان خرید، همان حضور خاموشی بود که از زندگی‌ زجرآورش محو شد.


منابع:

– Sartre, J.-P. (۱۹۴۸). Existentialism Is a Humanism. (P. Mairet, & C. Macomber, Trans.) Paris: Methuen. Retrieved from https://learning.hccs.edu/faculty/david.poston/phil۱۳۰۱٫۸۰۳۶۱/readings-for-apr-۱۴/jean-paul-sartre-existentialism-is-a-humanism/view

– هالجین، ریچارد. پی و سوزان کراس ویتبورن. ۱۳۹۹، آسیب‌شناسی روانی (دیدگاه‌های بالینی درباره‌ی اختلالات روانی)، ترجمه‌ی یحیی سیدمحمدی، تهران: روان


[۱]- Yonsei University

[۲]- Winter in Seoul (서울의 겨울)

[۳]- Yi Sang Literary Award

[۴]- Kim Hae-Gyeong

[۵]- Deborah Smith

[۶]- Man Booker International Prize

[۷]- Yeong-hye

[۸]- Schizophrenia

[۹]- هان، ۱۳۹۸: ۲۰

[۱۰]- Cheong

[۱۱]- هان، ۱۳۹۸: ۲۸-29

[۱۲]- In-hye

[۱۳]- در این‌باره می‌توانید نظریه‌ی فلسفه‌ی هستی‌گرایی از جان پل سارتره را مطالعه کنید.

[۱۴]- هان، ۱۳۹۸: ۱۵۵-

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین

  تجربه‌ی خیلی شخصی

نگاهی به کتاب «گورهای بی‌سنگ»

  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»