گسترش: کتاب «فوتبال؛ فلسفهی پشت بازی» نوشتهی استیون مامفورد به همت نشر گلگشت به چاپ رسیده است. «فوتبال نمیتواند نباشد.» اگر حوصلهی خواندن این کتاب را ندارید، همین یک جمله کفایت میکند! فوتبال، فراپدیدهای جهانی است که کفشهایش به پای همه اندازه میشود؛ از پزشک و ریاضیدان گرفته تا سیاستمدار و فیلسوف. و این آخری مدتهاست که تلاش میکند راهی برای ندیدن، انکار کردن یا دستکم «بازیچه» خواندن فوتبال بیابد و نمیتواند.
اما وقتی فیلسوفی فوتبالی پیدا شود که از جنس فوتبال باشد و فوتبال را از دید یک هوادار ببیند، داستان کمی عوض میشود. آنجاست که پاسخهای فیلسوف دوستدار فوتبال به پرسشهای اساسی که خودش و همقطارانش دربارهی این پدیدهی جهانشمول طرح کردهاند، دریچهای جدید برای همهی فوتبالیها و حتی غیرفوتبالیها باز خواهد کرد.
شاید پس از همهگیری جهانی کرونا که موجب دورافتادن آدمها از یکدیگر و ایجاد انسداد در روابط اجتماعی شد، کمرنگ شدن فوتبال و جدایی اجباری یکی از ارکان اساسی آن یعنی تماشاگر از مسابقات، بهخوبی نشان داد که چه اختلالی در گردش جهان پدیدار شد. تماشای زیباترین رقابتها و خودنمایی ستارههای چند صد میلیون دلاری، تنها از قاب تلویزیون نمیتواند روح سرکش هواداران فوتبال را ارضا کند. فوتبال به نَفسِ تماشاگر نیاز دارد. فوتبال اگر تماشاگر نداشت چیزی که اکنون هست نمیشد و کرونا اثبات کرد دریغکردن روح فوتبال از آن موجب بروز چه زیانهایی که نمیشود؛ کاهش چشمگیر بودجهی باشگاههای بزرگ و کمکردن دستمزد ستارههای پردرآمد، تنها یکی از پیامدهای این جدایی است.
نویسندهی این کتاب استیون مامفورد، فیلسوف انگلیسی است که در حال حاضر مدیر گروه و استاد متافیزیک در گروه فلسفهی دانشگاه دورهام است. او که در ویکفیلد یورکشایر متولد شده، از کودکی شیفتهی فوتبال و باشگاه شهرش شفیلد یونایتد بوده و در این کتاب تلاش کرده تا فوتبال و راز جذابیت آن را از دیدگاه یک فیلسوف واکاوی کند و جنبههای فلسفی این بازی را به شکلی ساده و قابلفهم برای همه -بهویژه هواداران فوتبال- به تصویر بکشد.
پای فیلسوفی مثل مامفورد در کفش فوتبال، نتیجه را خواندنی، موجز و البته برای کسانی که از فلسفه چیزی نمیدانند، قابل درک کرده و حاصل این تلاش، همان پاسخ همیشگی خودمان است: فوتبال چیزی فراتر از یک بازی است؛ پدیدهی محبوب همهی مردم جهان.
قسمتی از کتاب فوتبال؛ فلسفهی پشت بازی:
گرچه به آنچه به فوتبال و زیباییاش مربوط است علاقهمندیم، اما فقط خود این بازی نیست که باید درکش کنیم. از آنجایی که ارزشهای زیباییشناختی بازی را هم باید درک کرد، پس لازم است تا طرز نگرش بینندهی فوتبال را هم در نظر گرفت. واضح است که مردم میتوانند به تماشای فوتبال بنشینند و آن را از راههای گوناگون تجربه کنند. یک تمایز مهم بین حامیان فوتبال و کمالگرایان وجود دارد. یک کمالگرا، علاقهای گسترده به ورزش دارد و برای مزیتهای آن حسابی ارزش قائل میشود. چنین بینندهای میخواهد هر دو تیم با حداکثر توان خود بازی کنند و او از هرگونه ارزش زیبایی تولیدشده در بازی لذت میبرد و برایش مهم نیست که کدامیک از دو تیم خالق آن زیبایی هستند. غالباً بازیهای فوتبال را به این شکل تماشا میکنیم: بهعنوان مثال، وقتی بیطرف هستیم، بدون توجه به اینکه کدام تیم برنده میشود، فقط میخواهیم یک بازی خوب را ببینیم. این اتفاق معمولاً هنگام تماشای تلویزیون رخ میدهد، اما میتوان بهعنوان یک تماشاگر بیطرف هم به استادیوم رفت. یک دوستدار فوتبال و یک هوادار دو آتشه کاملاً با یکدیگر تفاوت دارند. یک دوستدار فوتبال، هواداری است که علاقه دارد تیمش پیروز شود. یک هوادار دوآتشه، طرفدار سرسخت یکی از دو تیم داخل زمین است و در انجام این هواداری، نگرشی متفاوت به زیباییشناسی فوتبال دارد.
اولاً یک هوادار دوآتشه همواره یک پیروزی زشت را به یک شکست زیبا ترجیح میدهد. هیچ استثنایی هم نمیتواند برای این نوع هواداری وجود داشته باشد. در این حالت، حتی یک برد کسلکنندهی یک-هیچ به یک شکست هیجانانگیز پرگل سه-چهار ترجیح دارد. دوماً هواداران دوآتشه درحالیکه هر نوع زیبایی که تیمشان ایجاد کرده و به نمایش درآمده را ارج مینهند، بههیچوجه مایل به ارزش قائل شدن یا حتی دیدن زیبایی خلقشدهی تیم مخالف خود هم نیستند. از دید آنها هیچ لذت زیباییشناسی در یک پیروزی دراماتیک لحظهی آخریِ تیم رقیب وجود ندارد و حتی ارزش قائل شدن برای حرکات بهشدت ماهرانهی گاه و بیگاه یک بازیکن تیم رقیب هم نکوهیده است.
بهعنوان مثال، من به هنگام به ثمر رسیدن گل اریک کانتونا در بازی جام حذفی بین منچستر یونایتد و شفیلد یونایتد حضور داشتم؛ کانتونا با یک ضربهی چیپ دقیق، توپ را بادقت و با فاصلهای بسیار کم از تیر دروازه و البته دور از دسترس دروازهبان در حال عقبنشینی، وارد دروازه کرد؛ اما من یک هوادار شفیلد یونایتد بودم و آن گل برخلاف لذت زیباییشناختی دیداریاش، شبم را خراب کرد. شاید حتی وقتی کانتونا در حال شادی در برابر جایگاه تماشاگران بود، به ناسزایی شرمآور هم مهمانش کرده باشم. شاید اگر این گل را بهعنوان یک هوادار منچستر یونایتد یا حتی یک طرفدار بیطرف میدیدم (با درنظرگرفتن این واقعیت که با کمال احترام به من یونایتد، بیطرفی در جایی که یک طرف دعوایش آنها باشند، معنا ندارد)، آن گل برایم بسیار هم زیبا بود. همچنین به یاد میآورم که برایان دین، بازیکن شفیلد چطور یکبار و در یک بازی لیگ گلی مشابه به لیورپول زد که از دید من واقعاً هم زیبا بود.
پس به نظر میرسد که ما میتوانیم از برخی پدیدههای فوتبال ادراک زیباییشناختی داشته باشیم یا اینکه اصلاً این زیبایی را نادیده بگیریم. تمایز میان یک هوادار دوآتشه و یک دوستدار فوتبال، تنها راه شرح دادن این مسأله نیست. یک قمارباز که روی نتیجهی یک مسابقه شرط میبندد ممکن است اصلاً علاقهای به زیبایی فوتبال نداشته باشد. اگر او روی نتیجهی ۱-۱ شرط بسته باشد، آخرین چیزی که دلش میخواهد ببیند یک گل زیبای لحظات پایانی است که نتیجه را ۱-۲ میکند. اصلاً بعید است که او این زیبایی را ببیند و درکش کند.
«فوتبال؛ فلسفهی پشت بازی» را وحید نمازی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۰۸ صفحهی رقعی با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»
معرفی کتاب «دربارهی رنج بشر»
کتابی درباره دوستی و عشق در دوران مدرن.
نگاهی به کتاب «شاهنشاهیهای جهان روا»
معرفی کتاب «اخلاق و دین»