گسترش: کتاب «نگران نباش»، نوشتهی شونمیو ماسونو، با زیرعنوانِ ۴۸ درس از یک راهب ذِن برای تسکین اضطراب و رسیدن به آرامش، به همت نشر نخستین به چاپ رسیده است. «نگران نباش» کتابی مؤثر در روبهرو شدن با اضطرابها و نگرانیهای زندگی روزمره و رسیدن به آرامش درونی است. شونمیو ماسونو، راهب بودایی ارشد معبدی ۴۵۰ ساله در ژاپن و نویسندهای مدرن و پرخواننده است که در طراحی و ساخت باغهای ذن شهرت جهانی دارد و تاکنون در دانشگاههای معتبری چون هاروارد، کرنل و براون سخنرانی کرده است. توصیههای ماسونو موردتوجه میلیونها مخاطب در سراسر جهان قرار گرفته است.
در دنیای پرشتاب و ناآرام امروز، درسهای الهامبخش این کتاب مانند باغهای پرطراوت ذِن، مایهی آرامش و تأمل در ارزشهای سادهی زندگی است. نویسنده میگوید: من یک راهب ذِن بودایی هستم و به دلیل ماهیت کارم خیلی از مردم دربارهی مشکلاتشان با من مشورت میکنند. تنوع مطالبی که میخواهند دربارهی آنها حرف بزنند تمامی ندارد، اما اگر بخواهم آنها را جمعبندی کنم، در سه عنوان «اضطرابها»، «نگرانیها»، و «تردیدها» دستهبندیشان میکنم.
وقتی به این دغدغهها بهدقت گوش میدهم، متوجه میشوم که تقریباً همهی آنها در حقیقت مجموعهای هستند از توهمها، فرضها، برداشتهای اشتباه یا ترسهای خیالی؛ حتی میشود گفت آنها فاقد هرگونه جوهر و مادهی واقعیاند.
شاید یکی به من بگوید: «چطور میتوانی اینقدر بیتوجه باشی؟ تو که جای آنها نیستی و با چنین مشکلاتی دستوپنجه نرم نمیکنی»، یا «من آنقدر نگران این موضوع هستم که نمیتوانم چیزی بخورم!»
این حرف کمی شبیه ضربالمثلی ژاپنی درخصوص دیدن روح در مزرعه است، درحالیکه آنچه واقعاً دیده شد، چیزی غیر از علفهای خشکشدهی سوسکی نبود. منظورم این است که هیچ دلیلی برای ترسیدن از چیزی که ممکن است شبح به نظر برسد وجود ندارد، چون آن چیز درواقع فقط ساقههای پژمرده است. چیزهایی که در زندگی ما گره میاندازند و روح ما را از پا در میآورند هم همینطور.
حقیقت این است اگر بهطورعینی به این امور نگاه کنیم، درمییابیم که اغلب به خود اجازه میدهیم از سایههایی که وجود خارجی ندارند، بترسیم.
شاید این حرف آشنا به نظر برسد: زمانی چیزی که نگرانش بودید بر شما سنگینی میکرد، اما بعد یک اظهارنظر یا اتفاق تصادفی باعث شد پی ببرید که آن نگرانی چقدر بیاهمیت بوده و شگفتزده شوید از اینکه چقدر احساس سبکبالی میکنید.
تعالیم ذِن گنجینهای برای این نوع «درک حقیقت امور» است. با شنیدن کلمهی «ذن» به چه چیزی میاندیشید؟ شاید این کلمه دنیای اسرارآمیز تفکرات سطح بالا و عمیق را در ذهنتان مجسم کند. درست است: ما گاهی درگیر گفتوگوهای انتزاعی دربارهی ذنکوآنها میشویم؛ اما قضیه فقط این نیست.
تعالیم ذن میتوانند بسیار ملموس باشند. آنها پیوند نزدیکی با زندگی روزمرهی ما دارند. برای مثال، هنگامیکه وارد خانه میشوید و کفشهایتان را درمیآورید، آنها را خوب مرتب کنید؛ حتی کاری به این سادگی ریشه در ذن دارد: این کار بازتابی عینی از این سخن ذن است: «بهدقت به آنچه زیر پایتان است نگاه کنید.»
در ذن از عبارتها و سخنانی به نام زنگو برای آموزش استفاده میکنیم. زنگو از حکایات و متون مقدس ریشه میگیرد و در فهم حکمت و عمل ذن به ما کمک میکند. در سراسر این کتاب چنین سخنانی خواهید یافت و در پایان کتاب هم فهرستی از آنها ارائه شده است.
یک زنگوی دیگر: «از صمیم قلب بخورید و بیاشامید»، به ما میآموزد که حواس خود را پرتِ چیزهای غیرضروری نکنیم. وقتی یک فنجان چای مینوشید، فقط روی نوشیدن چای تمرکز کنید یا زمانی که غذایی میخورید، فقط روی خوردن آن غذا تمرکز کنید.
اینها ممکن است کارهایی کاملاً عادی به نظر برسند، اما اگر مراقب باشیم و به این عادتها عمل کنیم، قادر خواهیم بود روی زمان حال متمرکز شویم. به این ترتیب، خودمان را از اضطرابهای بیجا میرهانیم و ذهنمان میتواند آرام و قرار پیدا کند.
پس به جای اینکه خودمان را در مورد اتفاقات احتمالی آینده عذاب بدهیم، فقط روی زمان حال تمرکز کنیم، هدف کم کردن، رها کردن و پشت سر گذاشتن است. با این کارها، میتوانیم از وجود آرام، آسوده و مثبتتر خود لذت ببریم.
قسمتی از کتاب نگران نباش:
روابط شخصی ما میتواند به کلی پیچیده و دشوار باشد. احتمالاً بیراه نیست که بگوییم خیلی از اضطرابها، نگرانیها و ترسهایی که بر ما سنگینی میکنند، به روابط شخصی ما ربط دارند. کار، اجتماع، مدرسه، دوستان، خانواده، خواهر و برادر و بستگان؛ روابط ما لایههای زیادی دارند و گاه این روابط به صورت پیچیده درمیآیند و منجر به اضطراب، نگرانی و ترسهایی میشوند که ذهنمان را تیرهوتار میکنند.
«من و رئیسم انگار یکدل نیستیم. هرقدر هم سخت تلاش کنم گویا فرقی ندارد و نمیتوانم کارها را سروسامان بدهم.»
«دارم سعی میکنم درک کنم، اما قضیه این است که دوستم آدم قابل اعتمادی نیست.»
«رفتار خانم همسایه طوری است که انگار از من دوری میکند.»
سرشت ما انسانها اینطور است که وقتی ذهنمان دائم درگیر افکار منفی است، پسزدنشان میتواند بسیار دشوار باشد. درواقع، حتی شاید بشود گفت در کل تمایل به شدت بخشیدن به آنها داریم. رئیسی که با هم وحدت رویه ندارید، تحملناپذیر است. دوستی که غیرقابل اعتماد است شخصیتش کمکم از چشم شما میافتد. خانم همسایهای که به تصورتان از شما دوری میکند و از شما بدش میآید، بهتدریج از او بدتان میآید و امثال این موارد. وقتی این نوع فکر و خیالها را تکرار میکنید، خود این فکر و خیالها تأثیرات بدی به جا میگذارند.
اما اگر منشاء این اتفاقات را دنبال کنید، خواهید دید که همیشه نقطهی شروع آنها تقریباً چیزی بیاهمیت بوده است. مثلاً در جلسهای با رئیستان یک اختلافنظر جزئی پیدا کردید، دوستی ناخواسته قرار و مداری را که با شما داشت فراموش کرد و یکبار به سلام خانم همسایه جواب ندادید و غیره.
اینها همه اتفاقات پیش پا افتادهاند و در هر مورد، فقط یک جنبه از شخصِ دیگر در نظر گرفته شده است.
این همان چیزی است که من از آن با تعبیر استفاده از «عینک رنگی» یاد میکنم. منظورم از این اصطلاح، داشتن تصورات پیشپنداشته است. اینگونه تصورات شاید مهم به نظر نرسند، اما اگر به آنها مجال بدهید در ذهنتان ریشه بدوانند، میتوانند مشکلاتی به وجود بیاورند.
نگران نباش را شهابالدین عباسی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۸۴ صفحهی رقعی با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»
معرفی کتاب «دربارهی رنج بشر»
کتابی درباره دوستی و عشق در دوران مدرن.
نگاهی به کتاب «شاهنشاهیهای جهان روا»
معرفی کتاب «اخلاق و دین»