نگاهی به کتاب تادیب
وینش: سال ۱۹۶۵، در دوران سلطنت شاه حسن دوم در مراکش، حکومت پلیسی حاکم بر کشور، ۹۴ دانشجوی سیاسی را به پادگانی در منطقهای متروک و دورافتاده در شرق آن کشور میفرستد. آنها قرار است آنجا تنبیه شوند. تنبیهاتی همراه با تحقیر فراوان و درهم شکستنشان از لحاظ روحی و جسمی. نوعی مجازات بدل از زندان، و البته عملاً بدتر از زندان. در زندان، هرچقدر هم بد، زندانی میتواند چشمهایش را ببندد و گوشهای بنشیند یا بخوابد. اما در پادگان الحاجب قرار است هرلحظه «سیاسیها» روحاً مورد تحقیر از طرف درجهداران جزء و خشن قرار بگیرند و جسماً تن به کارهای سخت و بیهودهای مثل ساختن یک دیوار و بعد خراب کردنش بدهند تا «آدم بشوند» و بشکنند.
«برای تظاهراتی مسالمتآمیز و آرام، برای خواستن کمی دموکراسی، تادیب شدم. ماهها فقط یک عدد بودم: ۱۰۳۶۶… اما برای نوشتن تادیب، برای اینکه جرات کنم و دوباره سراغ این داستان بروم، برای پیدا کردن واژههایش، نزدیک به پنجاه سال زمان لازم داشتم.» این آخرین پاراگراف داستان/سرگذشت تادیب است که طاهر بن جلون سالها بعد، چنان که خودش نوشته نزدیک به نیم قرن بعد از وقوع اتفاقات، با عنوان La punition: Recit به فرانسوی نوشته است.
سال ۱۹۶۵، در دوران سلطنت شاه حسن دوم در مراکش، حکومت پلیسی حاکم بر کشور، ۹۴ دانشجوی سیاسی را به پادگانی در منطقهای متروک و دورافتاده در شرق آن کشور میفرستد. آنها قرار است آنجا تنبیه شوند. تنبیهاتی همراه با تحقیر فراوان و درهم شکستنشان از لحاظ روحی و جسمی. نوعی مجازات بدل از زندان، و البته عملاً بدتر از زندان. در زندان، هرچقدر هم بد، زندانی میتواند چشمهایش را ببندد و گوشهای بنشیند یا بخوابد. اما در پادگان الحاجب قرار است هرلحظه «سیاسیها» روحاً مورد تحقیر از طرف درجهداران جزء و خشن قرار بگیرند و جسماً تن به کارهای سخت و بیهودهای مثل ساختن یک دیوار و بعد خراب کردنش بدهند تا «آدم بشوند» و بشکنند.
طاهر بن جلون در این زمان بیست ساله است و یکی از این تادیبیها. و این گزارشی است از نوع گزارشهایی که سولژنیتسین از اردوگاه کار اجباری در «یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ» و داستایفسکی از دوران حبسش در اردوگاه کار اجباری مشابهی در سیبری اما یک قرن قبل با عنوان «خاطرات خانه مردگان» نوشت، هرچند که به هر صورت مصائب بن جلون در مراکش دهه شصت و دوران سربازی اجباری و مشدد ۱۹ ماهاش به تلخی و مرگباری تجربه آن دو نویسنده روس نیست.
تحقیر؛ روایت شخصی
تجربه پادگان با تجربه زندان مشابهتهایی دارد. در هردو انسان از زیست آزادانه و همراه با دیگر آدمها محروم میشود. شرایط سخت آدمها را به هم نزدیک میکند و در عین حال همین شرایط اگر از حدی سختتر بشود غریزه بقا همان آدمها را وا میدارد هر امتیازی را از دست هم بقاپند. بن جلون هم به عنوان یک جوان حساس شاعرپیشه در پادگان جهنمی الحاجب و زیردست افسرانی که برای تحقیر کردن آدمهایی که زیرپوستی برتر از خود میدانندشان سرودست میشکانند؛ دچار زجری مضاعف است.
تحمیل کردن شرایط غیرانسانی به مجموعهای انسان، آن هم بدون هیچ دلیلی و فقط برای آزار دادنشان، سختیهای جسمی مثل غذای بد و ناکافی از مواد تاریخ مصرف گذشته و تحمل کردن سرمای بسیار و گرمای بسیار زیاد، تحمل ساعات و دفعات طولانی سخنان تحقیرآمیز از خردترین افسران دستگاه ارتش، تحمیل تعریفی از مردانگی که در آن تنها چنگ و دندان نشان دادن به بقیه نرینهها و اثبات برتری مهم و ملاک است، دوری از خانواده (که منحصر است به ارسال نامههایی به دقت خودسانسوری شده) و دوری از عشق، محروم بودن از سادهترین خدمات بهداشتی، و یک مورد اضافه بر بقیه: تحمل کردن همراهان و همبندهایی که فاصله معمول بین زندگی آدمها درمورد آنها رعایت نشده و محبوس/سرباز ناچار است هر روز و در تمام ساعات شبانهروز این همنشینی نامطبوع را تحمل کند و ماوایی جز خیالپردازی نداشته باشد. چون خیال تنها قلمرویی است که نه «عقّا» افسر وحشی پادگان الحاجب به آن راه دارد و نه همنشینانِ اجباری توان دخالت در آن را دارند.
گزارش بن جلون گزارشی دقیق است از این سختیها در دورهای ۱۹ ماهه. اما حقیقتش متنی نیست که تصور میکنیم نوشتنش نیم قرن تامل و فکر کردن لازم داشت. خودِ حقیقت تکاندهنده است، مثل تجربه تمام زندانیان و سربازان (درمورد بن جلون تادیب آمیزهای است از این دو، با کمی کار اجباری) اما گزارش بن جلون راه به لایههای خیلی عمیقترمان نمیبرد.
تادیب، یک روایت در بستر تاریخ
هیچ اشاره واضحی نسبت به داستانی (fictional) بودن گزارش یا اصراری بر مستند بودن آن نشده. میتوان «تادیب، روایت یک تحقیر» را شرح خاطرات یا خود زندگینامه طاهر بن جلون دانست. وقایع این گزارش در بیوگرافیهای او هم درج شدهاند. (آیا آقای نویسنده جایی از اختیارات راوی رمان استفاده کرده؟)
طاهر بن جلون و نودوسه تادیبی دیگر عمدتاً دانشجویانی هستند که اصطلاحاً کلهشان بوی قرمه سبزی میداده. در دل یک سیستم پلیسی که بعد از استقلال کشور از مستعمره بودن بر آن حاکم شده. مثل خیلی دیگر از کشورهای جهان سومی، عرب و آفریقایی که بعد از استقلال به دل حکومتهای نظامی جبار پرت شدند. درمورد خاص مراکش، ساختار قدرت یک دوگانگی هم دارد. مراکش در آن دوران (و اکنون) کشوری سلطنتی است. سلطنتی که با ارتش محافظت میشود. حفاظت از مرزهای کشور و نوعی میهنپرستی در این کشورها باعث محبوبیت ارتش بین عامه است و محبوبیت سلطنت با رفتار پدرانه با رعایای کشور حفظ میشود. از طرف دیگر، قدرت انحصاری است و حفظ انحصار قدرت با خشونت میسر میشود و خشونت در تعارض است با خوشنامی ارتش و ژست پدرانهٔ سلطنت. و این پارادوکسی سیاسی در این گونه کشورهاست که منجر به افزایش نارضایی و انفجارهای سیاسی میشود.
در بسیاری از کشورهای عربی در همان دورهٔ حبس طاهر بن جلون در زندان/پادگان الحاجب که بین ۱۹۶۵ تا ۱۹۶۷ نزدیک به دوسال طول کشیده، تعارضی هم مابین نهاد محافظهکار سلطنت با ارتش خشن و اکثراً متمایل به پان عربیسم پیش آمد که منجر به کودتاهای خونین و سرنگونی سلطنت شد. از جمله در مصر، در عراق، و به نوعی در لیبی و سوریه و به رژیمهای پوپولیستی و بسیار خشنی انجامید که هنوز در سوریه و تا حدی مصر بر سر کار است. مراکش اما از این سرنوشت محتوم قسر دررفت.
بن جلون و همتایانش در تمام کشورهای عربی جوانهایی هستند که به قول خود نویسنده «تنها کمی دموکراسی میخواستند» و به سنت دوران متمایل به اندیشههای چپ و اکثراً نوع ضداستعماری و جهان سومی آن که قهرمانهایش را در کوبا و امثالهم میجست نه در شوروی یا اتحادیههای کارگری غربی. رفتار خشن این نوع حکومتها اما در حافظه تاریخ ثبت میشود، بهخصوص اگر با جوانهای حساسی که طبع نویسندگی هم دارند صورت پذیرد. طاهر بن جلون در مراکش، آریل دورفمن در شیلی و.. از این جملهاند و جانبهدربردهها سالها بعد در امنیت غرب مصایب تحمیلشده بر خود و ملتشان را مینویسند و روسیاهی میماند برای ژنرالها. ژنرالهایی که نتوانستند با تقسیمِ اگر نه تمام که لااقل بخشی از قدرت خود با صندوقهای رای، شرایطی انسانی برای جوانانی که عطشِ دخالت در ساختن سرنوشت خودشان دارند بسازند. حتی توجه هم نکردند که شکنجه و تادیب را وقتی به نویسنده تحمیل میکنند درنهایت مثل بومرنگی به سمت خودشان برمیگردد و روسیاهیاش میماند برای خودشان!
نگاهی به کتاب «شاهنشاهیهای جهان روا»
معرفی کتاب «اخلاق و دین»
وی سه شرط لازم برای زیستن سیاسی را؛ شاد بودن، مسئولیتپذیری و سیاسی فکر کردن میداند.
درباره کتاب «شتابان زیستن» بریژیت ژیرو
معرفیر رمان «قلمرو برزخ» اثر نونا فرناندز