اعتماد: «این کلمه وطن یک روزی از بین میرود. آنوقت مردم به پشت سرشان، به ما نگاه میکنند که خودمان را توی مرزها حبس کرده بودیم و سر چند تا خط روی نقشه همدیگر را میکشتیم، بعد میگویند: اینها عجب احمقهایی بودهاند.»
جنگ آخر زمان، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه عبدالله کوثری
از مرز گذشتن کار چندان سادهای نیست. خواه مرزهای ذهنیمان و آنها که عرف و جامعه برایمان کشیدهاند، خواه مرزهای کشورمان؛ مرزهایی که از اول بودهاند و ما توی آنهاییم. مرزهایی که دستوپاگیرند، مرزهایی که گاه زندگیمان را سخت میکنند و تصمیم میگیریم از آنها بیرون برویم، یا حتی فرار کنیم. اما به کجا؟ به مرزهای دیگر. به مرزهایی که خیال میکنیم در آنها زندگی جور دیگری جریان دارد و به این امید میرویم که شاید همهچیز سادهتر باشد و ممکن است به این فکر کنیم که «آسمان همهجا یک رنگ است.» همان جمله کلیشهای که بارها و بارها شنیدهایم.
مهاجرت برای ما کلمه ناآشنایی نیست. دیگر اغلبمان در میان دوستان و آشنایان و اعضای خانوادهمان کسانی را داریم که مهاجرت کردهاند و از مرزها گذشتهاند. پدیده غریبی نیست. شاید خود ما هم گهگداری به آن فکر کرده باشیم؛ آیا ارزشش را دارد همه چیز را بگذارم توی این مرزها و بروم؟ سوالی که هر کس به شخصیترین شیوه ممکن برایش جوابی پیدا میکند یا میرود یا نمیرود. اما آنها که میروند، انگار از همان لحظه پرواز وارد یک هزارتو میشوند؛ وارد مرز جدیدی میشوند و حالا باید از نو بسازند و دوباره کشف کنند. «کتابچه راهنمای مرز» درمورد همین آدمهاست. آدمهایی که میروند.
گازمند کاپلانی، سال ۱۹۶۷ در شهر لوشنجه در آلبانی چشم به جهان گشود. سال ۱۹۹۱، در سراسر آلبانی علیه رژیم کمونیستی جنبشی مردمی برپا شده بود و کاپلانی در شهر زادگاهش هدایت این اعتراضات را برعهده گرفت و از آن روز به بعد، زیر ذرهبین پلیس مخفی رفت. کار به جایی کشید که کاپلانی، با پای پیاده به یونان گریخت و این تجربه، مقدمهای بود بر نگارش «کتابچه راهنمای مرز». کاپلانی در دانشگاه آتن به تحصیل رشته فلسفه پرداخت و بعد هم در دانشگاه پانتیون علوم سیاسی و تاریخ خواند. سال ۲۰۱۵ بود که اعلام کرد بعد از بیست و چهار سال زندگی در یونان، تصمیم گرفته از آنجا برود. دلایلش برای مهاجرت خوشایند نبود؛ آزار سیستماتیک از جانب برخی از عوامل پلیس یونان و تهدیدهای گروههای نئوفاشیست. سندروم مرز کاپلانی را رها نکرد و او به امریکا رفت و حالا در دانشگاه دوپال در شیکاگو درس میدهد. «درست همانطوری که قرار است پزشکها با سوگند بقراط سر کنند، قرار است مهاجرها با «مجبورم که موفق بشوم» سر کنند و این سوگند از آن لحظه به بعد، یگانه وطن واقعیای است که مهاجر دارد.» کاپلانی تجربه دستاولی از مهاجرت دارد. در «کتابچه راهنمای مرز» از تجربیات دیگر پناهندهها و مهاجرها هم استفاده میکند تا تصویری تمام و کمال و واقعی را برای مخاطب ترسیم کند. از چالشهای زبانی گرفته تا نوستالژی. اما این همه ماجرا نیست. کاپلانی در میان این سطور، به گذشته هم نگاه میکند. او فراموش نمیکند که چرا یک نفر تصمیم میگیرد همهچیز را رها کند و زندگیاش را جای دیگری از نو آغاز کند. کاپلانی زندگی در یک کشور غیرآزاد را تجربه کرده است. میداند فقر و مشکلات عدیده اقتصادی و تاثیر آن بر همه چیز یعنی چه. نگاه همهجانبه او به پدیده مهاجرت، بیآنکه بخواهد دروغ ببافد و تصویری غیرواقعی از آنسوی مرزها ارایه دهد، این اثر را تبدیل به اثری منحصر به فرد میکند. اگر با مهاجری در ارتباط باشید، حین مطالعه کتاب قطعاً به بخشهایی بر میخورید که برایتان آشناست و از زبان آن آشنای سفرکرده شنیدهاید؛ شاید همان احساس دلتنگی برای وطن باشد، شاید هم رفتاری نژادپرستانه و توهینآمیز.
«چه خوشت بیاید و چه نیاید به شانس بستگی دارد که آدم با سندروم مرز سروکار پیدا کند یا نه؛ به این بستگی دارد که آدم کجا به دنیا بیاید. من در آلبانی به دنیا آمدم.»
روایت کاپلانی در «کتابچه راهنمای مرز»، روایتی است روان، صمیمی، تلخ و بسیار گزنده. او راوی رنج آدمهایی میشود که هر کدام به دلیلی تصمیم گرفتهاند وطن را رها کنند و پا در مسیری تاریک و نامعلوم بگذارند و این مسیر، بعضاً لحظههای جالبی هم دارد، لحظههایی که آدم یکدفعه امیدوار میشود و با خودش میگوید: «خب، آنقدرها هم بد نیست.» با این حال میدانیم که اینها ماندگار نیستند و سروکله واقعیتِ دردناک پیدا میشود و آن لحظه خاص را تبدیل به چیز دیگری میکند. کتاب قابلیت این را دارد که مخاطب را تا آخرین صفحه همراه خود بکشاند و باوجود اینکه میتواند بسیار دردناک ظاهر شود، اما نویدبخش هم باشد. میتوان رویاپردازی کرد و دنیایی بیمهاجر را متصور شد. اما این فقط تصور است، چراکه کاپلانی معتقد است فقط وقتی دنیایی بیمهاجر وجود خواهد داشت که دیگر هیچ حکومت مستبدی بر سر کار نباشد. نشدنی است. اما میتوان امید داشت. میتوان امید داشت که روزگاری مردم آزاد باشند و هیچکس مجبور نشود به هر دلیلی، وطنش را ترک کند.
«کتابچه راهنمای مرز» روایتگر تجربیاتی است که افراد با مفاهیمی مثل مرز، مهاجرت و پناهندگی دارد و قصههای منحصربهفرد هر کدام از این اشخاص را بازگو میکند. این کتاب در سال ۱۴۰۳، به همت نشر سفیر و ترجمه مهرک ملکمرزبان منتشر شده است.
نگاهی به کتاب «موهبت اختلاف»
نگاهی به کتاب «کتابچه راهنمای مرز»
این کتاب تصویری با داستانی کوتاه اما بسیار عمیق به بررسی مفاهیمی همچون بیگانگی، بهرهکشی در محیط کار (چرخهی بروکراسی)، هویت و آزادی میپردازد.
مروری بر «فرجام نیچه»
نگاهی به کتاب «درباره تجربه دینی»