برام استوکر، دراکولا، ترجمه محمود گودرزی، تهران، نشر برج، ۱۳۹۹، ۴۷۲ ص.
اقتباسهای متعدد و بسیار گوناگون سینمایی و ادبی از رمان دراکولا (۱۸۹۷) سبب شده است که امروزه کمترکسی به سراغ خود رمان برود و آن را بخواند و به معانی تاریخی مهم و نیز ساختار قوی و تاثیرگذار این اثر شاخص گوتیک در عهد ویکتوریای انگلستان توجه بکند.
دراکولا از نور خورشید وحشت دارد و فقط شبها آزادانه به هرسو جولان میدهد تا خون قربانیان خود را بنوشد. او هم از خون آنان ارتزاق میکند و هم با آلودن خونشان، آنها را تابع خود میسازد. او همچنین از صلیب و نان متبرک کلیسای مسیحی وحشت دارد و بیآنکه پایبند وطن مشخصی باشد، با تکیه بر ثروت و عمر بیپایانش، هدفی جز گسترش حوزهٔ اقتدار خودش ندارد.
این ویژگیهای وابسته به نژاد و مذهب و قدرت، سبب شده است که بسیاری از منتقدان، دراکولا را تمثیلی از یهودیانی بدانند که از شرق اروپا به اروپای غربی و مخصوصاً به انگلستان مهاجرت میکردند. به باور آنان، برام استوکر ایرلندی (۱۸۴۷-۱۹۱۲) در این رمان به دفاع از پاکسازی نژادی و مذهبی سفیدپوستان آنگلوساکسن اروپایی پرداخته، و جنگی صلیبی را علیه بیگانگان یهودی که قصد آلودن و تصرف اروپا و مخصوصاً انگلستان را دارند آغاز کرده است. موج یهودیستیزی عظیمی که حدود نیم قرن بعد از انتشار این رمان در زمان هیتلر تمام اروپا را درنوردید، بیگمان ریشه در همین پیشزمینههای تاریخی و فرهنگی قدیم داشته است.
اما توجه به تأثیر این رمان بر ایرانیان نیز خالی از لطف نیست. میدانیم که نخستین بار علیاکبر کسمایی بخشهایی از این رمان را در سال ۱۳۱۸ از روی ترجمهٔ عربی این اثر به فارسی بازگرداند، و احتمالاً از پی همین ترجمه بود که که نام دراکولا ابتدا در گویش گیلکی و سپس در فارسی به حشرهای واقعی و ترسناک اطلاق شد. گفتنی است که فشردن یا له کردن این حشره ضایعات بسیار دردناک و بدشکلی را روی پوست ایجاد میکند، و جالب است که امروزه نام «دراکولا» برای بسیاری از کودکان گیلانی بیشتر یادآور همان حشرهٔ نفرتانگیز است تا شخصیتی در رمان یا فیلمهای دراکولا.
ترجمهٔ این رمان، و مخصوصاً بخش نخست آن، تاثیر بسیاری بر نیما نیز گذاشت به طوریکه او دستکم در دو شعر خود («امید پلید» و «وامپیر» (هر دو سروده شده در ۱۳۱۹))، برای اشاره به رضاشاه و استبداد او، بهصورت مستقیم و غیرمستقیم از تمثیل دراکولا بهره برده است.
و اما شیوهٔ روایت در این رمان از نوع نامهنگاشتی (epistolary) است، یعنی وقایع رمان از طریق مجموعهای از نامهها و یادداشتهای شخصیتهای رمان و نیز از طریق گزارشها و اخبار مجلات و مانند آن بیان میشود. رمان حاضر را میتوان یکی از بهترین نمونههای این شیوهٔ روایت دانست، بهحدیکه هنوز هم مطالعهٔ آن برای رماننویسان و علاقمندان به مطالعات داستانی بسیار سودمند و آموزنده است.
کتابی برای اهلی کردن رنجها
بزرگترین نقطه قوت این کتاب، صداقت بیپرده و شجاعت نویسنده در بیان احساسات و تجربیات دشواری است که اغلب در گفتوگوهای مربوط به مادری نادیده گرفته میشوند.
گفتوگوهای غیررسمی و صمیمی اغلب فرصت بازخوانی تاریخاند و زاویههای دیگری از تاریخ را نشان میدهند که در روایتهای رسمی کمتر دیده میشود.
«بیگانگی از خود» شایدمحوریترین مؤلفها است که در آثار توماس برنهارد به چشم میخورد.
معرفی کتاب «چهار سرباز» نوشتهی اوبر مینگارللی