img
img
img
img
img
نان و شراب

ایمان به آزادی

گسترش: «نان و شراب» رمانی ضد فاشیستی و ضد استالینیستی نوشته‌ی اینیاتسیو سیلونه نویسنده‌ی ایتالیایی است. سیلونه این رمان را در تبعید از ایتالیای بنیتو موسولینی به پایان رساند. «نان و شراب» اولین‌بار در سال ۱۹۳۶ و به زبان آلمانی در سوئیس منتشر شد و در اواخر همان سال به انگلیسی ترجمه و در لندن منتشر شد و تا سال ۱۹۳۷ خبری از نسخه‌ی ایتالیاییِ آن نبود.

سال‌ها پس از جنگ، سیلونه متن را کاملاً اصلاح کرد و نسخه‌ای متفاوت را در ایتالیا (در سال ۱۹۵۵) منتشر و البته عنوانِ آن را معکوس کرد: «شراب و نان». ترجمه‌ی انگلیسی این نسخه‌ی به‌روزشده نیز موجود است. «نان و شراب» به‌عنوان حلقه‌ای از سه‌گانه‌ی آبروزو منتشر شده است که شامل سه رمان است: «فونتامارا»، «نان و شراب» و «دانه زیر برف»

در «نان و شراب» پیترو اسپینا یک جوان انقلابی است که مقامات به دنبالش هستند. او لباس یک کشیش قدیمی به نام دون پائولو اسپادا را می‌پوشد. پیترو در آبروزو، در روستای پیتراسکا زندگی می‌کند و مجبور می‌شود وانمود کند که یک کشیش است تا از ایجاد سوءظن جلوگیری کند. پلیس فاشیست در تعقیب اوست و پیترو فقط چند دوست دارد که می‌تواند به آن‌ها تکیه کند. درهمین‌حال، مبارز انقلابی جوان با واقعیت غم‌انگیز دهقانان نادان روستای پیتراسکا روبه‌رو می‌شود: او به این بلوغ ذهنی می‌رسد که انقلاب کردن علیه فاشیسم با چنین مردمی به‌هیچ‌وجه آسان نیست؛ زیرا حتی با انقلاب هم ریشه‌های ذهنی همچنان پابرجاست. در آبروزو، روستاهای عقب‌مانده زیادی مانند پیتراسکا وجود دارد که در آن قوانین طبیعت و دهقانان نقض‌ناپذیر است! درهمین‌حال گره داستانی زیبای سیلونه خلق می‌شود: پیترو اسپینا عاشق دختری می‌شود اما نمی‌تواند هویت واقعی خود را فاش کند…

شاید تصویری که سیلونه در این اثر و در آثار دیگر خویش از وضع ایتالیای زمان خود به دست می‌دهد بسیار تلخ و یأس‌آمیز و ناشی از حس بدبینی باشد ولی به‌هرحال واقعیات همه‌جا با دیدی بی‌طرفانه و صمیمانه و خالی از هرگونه حب‌و‌بغض بیجا و تعصب ترسیم گردیده و این نشان می‌دهد که محرک او در خلقِ این آثار چیزی جز ایمان به آزادی و عشق به انسانیت نبوده است.

باید اشاره کرد جنبه‌ی ممتاز و طنزآلود آثار سیلونه توام با روانی و یکدستی متن و توجه به نکات اخلاقی و اجتماعی و روان‌شناسی تا اندازه‌ای نوشته‌های آناتول فرانس را به یاد می‌آورد.

قسمتی از کتاب نان و شراب نوشته‌ی اینیاتسیو سیلونه:

بهار می‌گذرد و تابستان نزدیک می‌شود. گیلاس تمام شده است و گندم می‌رسد. حال مزاجی دن پائولو بسیار بهتر شده است، بدین جهت می‌کوشد تا از رخوت محیط زنانه‌ای که وی را در بر گرفته است بگریزد. از ملاقات با کریستینا اجتناب می‌ورزد و می‌کوشد تا به کافون‌ها نزدیک شود.

کافون‌ها در تمام مدت روز غایب‌اند و تا شب هنگام که آفتاب غروب می‌کند به خانه برنمی‌گردند و در وقت برگشتن به‌صورت دسته‌های چند نفری از عقب خرهایشان که همه‌ی ابزار کار خود را بر آن‌ها بار کرده‌اند راه می‌روند. دن‌ پائولو از پنجره‌ی اتاقش ایشان را می‌بیند که آهسته و دشوار از دره بالا می‌آیند و طرز راه رفتنشان به شیوه‌ای خاص خودشان است؛ یعنی تنه‌ی خود را جلو می‌دهند، و این ناشی از عادت کلنگ‌زدن و چنگ‌زدن به زمین است و نیز ناشی از خوی فرمانبرداری و بندگی ایشان است. اکنون که دن‌پائولو بهبود یافته است از خانه بیرون می‌رود تا از شر ناله‌ها و زاری‌های ماتالنا که از هم‌اکنون از توفان آینده به وحشت افتاده است خلاص شود. همچنین می‌خواهد از شکوه و شکایت زنان دیگر که در جلو در مسافرخانه مشغول وصله‌ کردن جوراب‌های خود یا شپش جستن هستند فرار کند و نیز از دست اشباح خاطرات جوانی خویش ـ که خود می‌پنداشت برای همیشه پراکنده شده‌اند ولی اینک باز گشته‌اند تا به کمک تنهایی و ضعف جسمانی وی آزارش دهند ـ بگریزد. از این همه گذشته، او اکنون مراقب است که دیگر با کریستینا روبه‌رو نشود.

از پلی که درز تخته‌های آن باز مانده است می‌گذرد، راهی را که به سوی دره سرازیر می‌شود در پیش می‌گیرد و به انتظار کافون‌ها که از صحرا برمی‌گردند روی سنگی می‌نشیند. دن پائولو خویشتن را به‌مثابه ماشینی احساس می‌کند که در تعمیر بوده و اینک تقریباً درست شده است و خودبه‌خود حرکت عادی خویش را از سر می‌گیرد و رفتار معمولی خویش را باز می‌یابد.

دوباره احساس می‌کند که غریزه‌ای که جزء لاینفک طبیعت اوست یعنی غریزه‌ی مرد وابسته به توده‌ها، غریزه‌ی مرد انقلابی، بر وی فشار می‌آورد. بیرون از توده‌ها یا در صورت موانع مادی از قبیل زندان و تبعید که منجر به محروم شدن او از تماس گرفتن با توده‌ها می‌شود، به نظرش چنین می‌آید که مرد انقلابی همیشه از عامل حیاتی خود بریده است، بسان ماهی که از آب بیرون افتاده باشد. مدتی چند، در آن هنگام که هنوز تحت تأثیر تعالیم دن بنه‌دتو بود علاقه‌ی او به مستمندان ناشی از ترحم مسیحایی او بود! لیکن بعدها این احساس به نظر او مضحک جلوه‌گر شد. در بطون نیاز مبرم او به دوستی و به زندگی مشترک با کارگران کارخانه‌ها ادراک روشنی از شباهت بین زندگی اخلاقی فعاله و مبارزه به خاطر سوسیالیسم به وجود آمده و این ادراک تا مخفی‌ترین نسوج وجودش ریشه دوانیده بود. در نظر او سوسیالیسم هیچ‌گاه نه یک برنامه‌ی سیاسی محض بود و نه یک سیستم سازمان اجتماعی کم‌و‌بیش متکی به علم، بلکه خود زندگی بود. ترک آن و پناه بردن به زندگی خصوصی و «به کار خود پرداختن» برای او، برای خود او یعنی شخص پیترو سپینا در حقیقت به معنی مردن بود، به منزله‌ی این بود که تبدیل به شخص دیگری شده باشد. بدین جهت همین که سلامت مزاجش به وی اجازه داده به جست‌وجوی کافون‌ها برخاسته است. اینک بر سر سنگی در کنار جاده نشسته و منتظر است که دهقانان از سر کار خود برگردند. این انتظار به نظر او کاملاً طبیعی می‌آید. دوران کودکی خویش را به نظر می‌آورد که در میدان اورتا به هنگام غروب، پس از فراغت از درس شرعیات منتظر بچه‌های دیگر (که تقریباً همه بچه‌ی فقرا بودند) می‌ماند تا بیایند و با هم بازی ناقوس یا دزد و ژاندارم یا جنگ فرانسوی بکنند. باز به یاد می‌آورد که بعدها در رم عضو گروه دانش‌آموزان سوسیالیست شده و در جلو در خروجی کارخانه‌های تانابلی به انتظار کارگری ایستاده، از دروازه‌ی پورتاسان جیووانی گذشته یا باز در جلو کازومتر در قصبه‌ی آن طرف دروازه‌ی سن‌پل منتظر رفیقی مانده است تا شب را با او بگذراند در واقع او انتظار کشیدن را می‌داند.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  پناه بر سینما

مروری بر کتاب موزاییک استعاره‌ها: گفت‌وگو با بهرام بیضایی و زنان فیلم‌هایش نوشته‌ی بهمن مقصودلو

  زندگی یک خانواده‌ی معمولی

«حبس ابد» رمانی عاطفی و حماسی است که زندگی در ایرلند را طی سه دوره‌ی مختلف روایت می‌کند.

  روایت‌های نویسنده ایتالیایی از بازسازی زندگی

«صبح روز بعد» در عین حال که کتابی درباره سختی‌ها و مشکلات است، مجموعه‌ای الهام‌بخش از روایت‌های تاب‌آوری، شجاعت و بازسازی زندگی در میانه طوفان‌های سهمگین به شمار می‌رود

  درمان فلسفی

مقدمه‌ای بر فلسفه

  واسیلی گروسمان و پیکار با سرنوشت

داستانی مهیج و شورانگیز که به‌رغم خطی و رئالیستی بودنِ محوری دارای لایه‌های باز جریان سیال ذهن است.