img
img
img
img
img
پلک‌های شنی

رویا با پلک‌های شنی

پرویز حسینی

«فراموش نکن که نباید هرگز به دیوار نزدیک شوی! پشت هر دیوار، دیواری بلندتر است.»

«دیوار شیشه‌ای ص ۱۵»

«با چشم‌های گشاد، شبح آدم‌هایی را می‌بینم که کلمه‌هایی را به نجوا می گویند و در هم فرو می‌روند و بیرون می‌آیند. «دیوار شیشه‌ای، ص ۱۸»

«لابه لای درخت‌های خشکیده و عمارت مخروبه، و اشباحی که پشت سد خاطراتِ از دست رفته اشان دست و پا می‌زنند در برم می‌گیرند. «داستان سرباز ص ۲۴»

«می دانم تو هم شب تا صبح آرام و قرار نداری. خانه کابوس زده ما کشتی غرق شده‌ای است با اشباح شب زنده دار. «سرباز ص ۳۳»

«بازیگر شنل سیاه مانند شبحی از روی زمین بر می‌خیزد، به نرمی از کنارم می‌گذرد. «داستان بازیگر ص ۵۰»

این نمونه‌ها و ده‌ها مثال دیگر در داستان‌های مختلف کتاب، به خوبی نگارنده را قانع می‌کند که بگویم رویا دستغیب خالق نوعی «گوتیک مدرن» در ادبیات معاصر ماست. با همان فضای خوفناکِ اشباح و سایه‌ها و تالارها و زیرزمین‌های مخوف، و ردِ سرخیِ خون و آدم‌هایی که در خلا توهم و واقعیت، زندگی می‌کنند و دست و پا می‌زنند و درگذشته و اکنون و آینده‌ای همسان، در دریایی بی زمان و بی مکان غوطه ورند. گویی همان سایه‌های غار افلاطونی هستند که از هزاران سال پیش به زمان اکنون پرتاب شده‌اند و در فضای پر از اوهام آینده شناور می‌مانند. رویا دستغیب، ادگار آلن پوی مونث زمانه‌ی ماست با دیدگاهی فلسفی و نگاهی عمیق‌تر. اما جهان اکنونیان وارثِ وحشت و سیطره‌ی ترسناکِ تخیل و وهمِ پایان ناپذیرِ گذشته و در گذشتگان است. و این همه حتا با اسامی داستان‌هایش به شکلِ نمادینی عرضه می‌شود که مرا وا می‌دارد به آنها «گوتیک مدرن» اطلاق کنم چرا که همراه با طرح روی جلد و عنوانِ کتاب هم بر وحشت مخاطب می‌افزاید. عناوین داستان‌ها به شکل عجیبی ترسی درونی را در مخاطب ایجاد می‌کند که تا پایان کتاب او را می‌لرزاند: از «دیوار شیشه‌ای» و «نمایش خون» و «شلیک مضاعف» گرفته تا «ذراتت در هوا پخش می‌شوند»، «پله‌های مارپیچ»، «پشت سیم‌های خاردار»، «تپش تاریکی»، «تلفن زنگ می زند» و «سلول شماره چهار»، همگی ما را به فضایی «آلن پو» وار رهنمون می‌کند و اینهمه، آگاهانه است و نشان دهنده ذهن منظم و خلاق نویسنده است. اشیا و آدم‌ها در جهان داستانی خانم دستغیب، حضوری پارادوکسیکال و متناقض‌نما دارند. هستی آنها با نیستی آنها یکی است. و بی‌سبب نیست که همه داستان‌ها به روایت اول شخص هستند و هیچکدام نام خاصی ندارند گویی همه‌ی آنها با نخی نامریی به هم پیوسته و یگانه می‌شوند. اشخاص قصه‌ها هم نامی فراگیر و عام دارند: سرباز، بازیگر، نگهبان، خواهر، پرستار، استخوانی، حنایی، چشم رنگی و …

حتا در داستان «پشت سیم‌های خاردار» پستچی برای راوی بسته‌ای می‌آورد که جای اسم و آدرس فرستنده خالی است و جالب اینکه وقتی بسته باز می‌شود، کارتی روی زمین می افتد که رویش نوشته: «در پایان، مرگ چون اسبی تیز پا غیاب جهان را با اجساد ما می‌پوشاند.» و در می‌یابیم که دستخط راوی است که زمانی کارگردان بوده است!!!

خانم دستغیب در طراحی و صحنه آرایی قصه‌هایش هم بسیار ماهرانه عمل می‌کند. اشیا، پرده‌ها، اتاق‌ها، دالان‌ها، زیرزمین‌ها و حتا مبل راحتی و سایه روشن پنجره‌ها و فید این و فید اوت و کلوزآپ های تاریکی و نور، خبر از میزانسن حرفه‌ای می‌دهد که اتمسفر گوتیک‌واری را به مخاطب القا می‌کند. مجموعه‌ی «پلک‌های شنی»، در ابتدا به هزارتوی ناپیدایی می‌ماند که مخاطب را به سرگردانی می‌کشاند و از او انتظار دارد که با راوی با حوصله همراه شود تا بعد بتواند با رمزهای قصه‌ها آشنا بشود ولی بدیهی است که هر مخاطبی نمی‌تواند بر ترس خود از این سرگردانی غلبه کند! در تمامی داستان‌ها مخاطب با نوعی «لامکانی» و «بی زمانی» روبرو می‌شود. گویی همه چیز در مکانی مجهول و زمانی ابدی اتفاق افتاده یا اتفاق می افتد. حتا همه به نوعی تقدیر فریز شده دچارند به گونه‌ای که دست‌هایی نامریی آن‌ها را به پیش می‌راند و همگی سوار بر درشکه‌ای هستند که به سوی سرنوشت محتوم خویش در سراشیبی ناشناخته‌ای رانده می‌شوند. با این تفاصیل، خواننده نکته سنج، به خوبی دریافته است که هر کدام از این سایه‌ها می‌تواند یکی از ما باشد. به عبارت دیگر، ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز! هر کدام از ما سایه‌ها و اشباحی بوده‌ایم که در عصر جنینی جهان، از تاریکی به در آمده‌ایم و لحظه‌ای هستی را دریافته‌ایم و بعد به دیار نیستی رانده شده‌ایم تا شاید وقتی دیگر، به شکلی دیگر پا به عرصه وجود بگذاریم تا در تماشاخانه‌ی هستی، بازیگر نقش‌های متفاوت خویش باشیم. آغاز و انجام صحنه را نمی‌دانیم و در فضایی هراسناک و ناشناخته به بازی امان ادامه می‌دهیم تا هنگامی که ندا بیاید: «کات».

كلیدواژه‌های مطلب: /

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  جنبه‌ی کمتر دیده‌‌شده‌ی تاریخ نازی‌ها

مدرسه‌ی عروس آلمان‌ها، مکانی است که دختران جوان را به‌عنوان همسرانی مطیع و ایدئال برای افسران نازی تربیت می‌کند.

  ادبیات آفریقا روایت روان‌زخم است

«ارکستر اقلیت‌ها» رمان شخصیت است، اما خبری از رشد و باروری در شخصیت اصلی نیست.

  از من الآن نپرس خاستگاه دموکراسی کجاست، شاید بعدها بدانم

معرفی کتاب فرود و فراز دموکراسی نوشته‌ی دیوید استاساویج

  رویا با پلک‌های شنی

ادگار آلن پوی مونث زمانه‌ی ما

  حکایت عشق به ادبیات و پی‌آمدهایش

داستانی در ژانر رمان دانشگاهی