img
img
img
img
img
انسان برای خویشتن

خلوتی گم شده‌ام پشت هیاهوی خودم

مهدی کهن

خانه‌ی اخلاق‌پژوهان جوان: متن پیشِ رو گزارشی است از کتاب انسان برای خویشتن نوشتۀ اریک فروم که با ترجمۀ اکبر تبریزی منتشر شده است.

معرفی کتاب انسان برای خویشتن

کتاب انسان برای خویشتن با عنوان انگلیسی «Man for himself an inquiry into the psychology of ethics» نوشتۀ اریک فروم توسط اکبر تبریزی در سال ۱۳۷۰ ترجمه و توسط انتشارات بهجت چاپ شد. این اثر در سال ۱۳۹۸ به چاپ دهم رسید. این کتاب در واقع پژوهشی در روان‌شناسی اخلاق به شمار می‌رود. نویسنده در این کتاب به بررسی وضعیت سردرگمی انسان مدرن می‌پردازد. از نظر نویسنده، این وضعیت ناشی از آن است که انسان دیگر به اصلی ایمان ندارد که با توسل به آن، زندگی خود را سامان ببخشد.

دربارۀ مؤلف

اریک فروم (۱۹۰۰-۱۹۸۰، آلمان) تحصیلات خود را در رشتۀ روان‌شناسی و روان‌کاوی در دانشگاه‌های مونیخ و برلین انجام داد. او در سال ۱۹۴۳ آلمان نازی را ترک کرد و به آمریکا رفت. او در دانشگاه کلمبیا مباحث علمی خود را ادامه داد. از آثار او می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

گریز از آزادی (۱۹۴۱)، انسان برای خویشتن (۱۹۴۷)، جامعۀ سالم (۱۹۵۵)، هنر عشق ورزیدن (۱۹۵۶)، ذَن بودیسم و روان‌کاوی (۱۹۶۰)، آیا انسان حکمروا خواهد شد؟ (۱۹۶۱)، برداشت مارکس از انسان (۱۹۶۱)، شما باید به خدایانمانید (۱۹۶۱) ، انقلاب امید (۱۹۶۸)، داشتن یا بودن (۱۹۷۶)، قلب انسان (۱۹۶۴)، اصول دین مسیحیت (۱۹۶۳)، پژوهشی در ویرانگری انسان (۱۹۷۳).

ویژگی آثار اریک فروم

آثار اریک فروم را می‌توان کتاب‌هایی پرفروش و رایج دانست. او از جمله روان‌شناسانی است که نظریه‌ها را به عرصۀ زندگی فردی و اجتماعی انسان‌ها کشانده است. او می‌کوشد از روان‌شناسی و فلسفه برای بهبود زندگی انسان مدرن کمک بگیرد. فروم را باید از آن دسته روان‌شناسان و روان‌کاوانی دانست که روان‌شناسی و فلسفه را به یکدیگر نزدیک کرده است. او معتقد است روان‌شناسی از فلسفه و اصول اخلاقی یا جامعه‌شناسی و اقتصاد، جدایی‌ناپذیر است. فروم از نخستین روان‌شناسانی است که به‌طور خاص به روان‌شناسی اخلاق پرداخته است. از نظر او، روان‌شناسی نمی‌تواند خود را از مسائل فلسفی و اخلاقی جدا کند. او معتقد است ماهیت انسان بدون در نظر گرفتن ارزش‌ها و تعارضات اخلاقی انسان‌ها قابل‌فهم نیست. از نظر او، یک نظام اخلاقی باید مبتنی بر طبیعت انسان بنا شود نه بر اساس ادیان یا سنت‌ها. فروم اخلاق را به فردیت انسان گره می‌زند. اگر بنا باشد انسان به ارزش‌ها اعتماد کند باید خود را و ظرفیت طبع یا طبیعت خود برای خوب بودن و مولد بودن را بشناسد.

روان‌شناسی اخلاقِ فروم و ارسطو

روان‌شناسی اخلاق اریک فروم تا حد زیادی یادآور ارسطو است. ارسطو مانند فروم نخست به مطالعۀ نفس یا روان انسان می‌پرداخت و روان‌شناسی اخلاق را بر سرشت یا طبیعت انسان مبتنی می‌کرد. ارسطو برای نفس انسان سه قوّۀ غضبیّه، شهویّه و عقلیّه در نظر می‌گرفت که اعتدال در هر یک از سه قوّه یک فضیلت را به وجود می‌آورد. خوشبختی از نظر ارسطو عبارت بود از عمل به فضیلت‌های اصلی یعنی شجاعت، عفت و حکمت.

آنچه اریک فروم در این کتاب به آن می‌پردازد، شباهت زیادی به اثر دیگر او با عنوان «گریز از آزادی» دارد و از این رو ممکن است برخی این کتاب را دنبالۀ آن بدانند. فروم در کتاب «گریز از آزادی» فرار انسان امروز از خود و آزادی خود را مورد بررسی قرار داده و به اصول اخلاقی، هنجارها و ارزش‌هایی می‌پردازد که منجر به درک نفس و استعدادهای نهایی انسان می‌شوند.

هدف از نگارش کتاب

اریک فروم هدف خود برای نوشتن این کتاب را تأکید دوباره بر ارزش اصول اخلاقی اومانیستیک بیان می‌کند. او می‌خواهد نشان دهد توجه به معرفت به طبع آدمی، ما را به نسبی‌گرایی نمی‌رساند، بلکه به ما کمک می‌کند با یافتن منابع هنجاری در سرشت انسانی از نسبی بودن و تعبد محض رها شویم.

از نظر فروم، هنجارهای اخلاقی بر کیفیت‌های ذاتی انسان استوارند. از نظر او تخلف از آن هنجارها موجب پریشانی فکری و احساسی انسان می‌شود. او می‌خواهد نشان دهد شالودۀ منش شخصیت بالغ و کامل عبارت است از «منش بارور». او از انسان می‌خواهد به خود بازگردد. اگر بناست انسان به ارزش‌ها ایمان داشته باشد باید به خود و ظرفیت سرشت خود برای خوبی و بهره‌وری واقف باشد.

چون به قدرت خود اعتماد نداریم، به انسان هم ایمان نداریم، به شخص خود و آن‌چه نیروهایمان می‌توانند به بار بیاورند، بی‌اعتقادیم. فاقد وجدان در معنای انسانی آن هستیم چون جرأت اعتماد به قضاوتِ خود را نداریم. گله‌ای هستیم که تصور می‌کنیم در راهی که افتاده‌ایم به مقصد خواهیم رسید زیرا دیگران نیز آن راه را در پیش‌گرفته‌اند. در تاریکی هستیم و تهور خود را محفوظ داشته‌ایم زیرا دیگران نیز با ما هم‌آوازند (از متن کتاب).

فروم با تحلیل تاریخ انسانی به این جمع‌بندی می‌رسد که انسان در دورۀ مدرن بر طبیعت تسلط یافت، اما این امر آسایش را از او گرفت. انسان با تسلط به مادّه، قدرت خویش را افزایش داد، اما دریافت که در زندگی فردی و اجتماعی ناتوان است. انسان در دورۀ مدرن بردۀ ماشین شد. در واقع، آدمی با وجود قدرت و تسلط بر طبیعت از اساسی‌ترین مسائل هستی خود بی‌خبر شد. مسائلی مانند اینکه انسان چیست؟ انسان چگونه باید زندگی کند؟ و از این قبیل. از نظر فروم این وضعیت موجب کم‌رنگ شدن امید انسان شد. پیشرفت‌های سیاسی و اقتصادیِ انسان او را دچار واقع‌گرایی کرد. جرئت‌ورزی رشد کرد، اما ضعف و ناچیز بودن خود را پذیرفت. انسان در این دوره شجاعتِ دانستن را پیدا کرد و فهمید بدون نهاد کلیسا و دین نیز می‌تواند هنجارهای اخلاقی باارزش بیافریند. این وضعیت موجب شد که انسان دچار شک و تردید شود. وقوف انسان بر مختار بودن و خردمند بودن موجب به وجود آمدن شک و نابسامانی در اخلاق شد. حال انسان با این پرسش روبه‌روست: خرد یا دین؟ اگر انسان خود می‌تواند ارزش‌های خویش را بنیان گذارد نوعی نسبی بودن حاکم می‌شود و اگر از خرد بگریزد باید به سنت و دین پناه ببرد که آزادی او را از بین می‌برد. در چنین وضعیتی برخی طرفدار خردگرایی و برخی دیگر طرفدار کلیسا شدند و نسبی‌گرایی غلبه یافت. حال باید از خود بپرسیم بین مذهب و نسبی بودن کدام را باید انتخاب کنیم؟

اریک فروم به ما می‌گوید ما مجبور به انتخاب بین این دو راه نیستیم بلکه می‌توانیم قِسم سومی را انتخاب کنیم. بین آزادی و بندگی راه دیگری وجود دارد. از نظر فروم هنجارهای اخلاقی و ارزش‌ها صرفاً زاییدۀ خرد انسانی‌اند. در واقع، فقط انسان از قدرت تمییز برخوردار است. تنها انسان است که می‌تواند با بهره‌گیری از قوّۀ خرد به ایجاد هنجارهای اخلاقی انسانی دست بزند. ما انسان‌ها از یک سو مختار هستیم و از سوی دیگر از خرد برخورداریم. این بدان معناست که ما می‌توانیم خوب را از بد تشخیص دهیم چون از طبع انسانی خود باخبر هستیم.

در اینجا به سخن اصلی اریک فروم در این کتاب می‌رسیم؛

«ما باید خودمان باشیم و حاصل آن این است که انسان باید برای خویشتن باشد».

مروری بر محتوای کتاب

این کتاب ۲۷۲ صفحه‌ای از یک پیش‌گفتار، پنج بخش اصلی و هر بخش از تعدادی زیربخش تشکیل شده است. در فصل اول، یعنی مسئلۀ نویسنده، به‌طور کلی انسان پیشرفته امروزی را  با وجود اینکه در مرکز عالم قرار گرفته ناآرام معرفی می‌کند، زیرا با تمام علم و تسلطش بر مادّه از مهم‌ترین مسایل انسانی بی‌خبر است. انسان به دنبال شک فزاینده در  باب مختار بودن خود و خِرد خود در حوزۀ اخلاق دچار نسبی‌گرایی شده است. برای رهایی از این بحران نویسنده ایدۀ اصلی خود، یعنی تأیید ارزش اصول اخلاق اومانیستیک، را طرح می‌کند و قصد دارد نشان دهد اگر منبع دانش و معرفت طبع آدمی باشد آن علم دارای ارزش ذاتی است و اگر کسی از هنجارهایی که بر طبع آدمی استوار است تخلف کند پریشان می‌شود.

در فصل دوم، یعنی اخلاق اومانیستیک: دانش عملی هنر زیستن، نویسنده به موضوعات اخلاق اومانیستیک در برابر اخلاق قدرت‌گرا، اصول اخلاقی ذهنی در برابر اصول اخلاقی عینی، دانش انسانی، سنت اصول اخلاقی اومانیستیک و اصول اخلاقی و روان‌کاوی پرداخته است. وی مدعی است اخلاق اومانیستیک می‌تواند دانش عملی هنر زیستن باشد؛ زیستنی که انسان برخلاف اخلاق قدرت‌گرا خودش واضع و در عین حال تابع هنجارهای آن است.

از نظر فروم به لحاظ رسمی فقط خود انسان می‌تواند معیار تقوا و گناه را تعیین کند و از نظر مادّی «خوب» چیزی است که برای انسان خوب و «شر» چیزی است که برای انسان زیان‌آور باشد. پس تنها معیار ارزش اخلاقی رفاه انسان است. در اخلاق قدرت‌گرا نظام زندگی بر مبنای خِرد نیست بلکه بر مبنای ترس از صاحب قدرت و احساس ضعف و عدم استقلال انسان است و هر چقدر فرد مطیع‌تر باشد بافضیلت‌تر است، برخلاف اخلاق اومانیستیک که هر اندازه فرد نسبت به هستی خویش مسئولیت بیشتری احساس کند بافضیلت‌تر است. در مجموع هدف دانش انسانی، انسان است و در سنت اخلاقی اومانیستیک معرفت و دانش انسانی مبنای وضع ارزش‌ها و هنجارهاست.

«ما باید خودمان باشیم و حاصل آن این است که انسان باید برای خویشتن باشد».

در فصل سوم، یعنی طبع و منش آدمی، نویسنده به بحث دربارۀ موقع انسانی، شخصیت و جهت‌گیری بارور، جهت‌گیری‌ها در روند اجتماعی کردن و درنهایت ترکیب جهت‌گیری‌های مختلف پرداخته است. فروم معتقد است انسان باید مسئولیتش‌هایش را بشناسد. همچنین باید استعداهایش مانند عشق، خرد، کار مولّد را فعلیت ببخشد و به زندگی‌اش معنا دهد. انسان‌های متفاوت و به تبع شخصیت‌های متفاوت یعنی مجموع کیفیت‌های موروثی و اکتسابی متفاوت، از خصوصیات هستی انسان است. کیفیت‌های موروثی مانند مزاج، ذاتی و تغییرناپذیرند و جنبۀ اخلاقی ندارند اما کیفیت‌های اکتسابی را می‌توان معادل منش دانست که بیانگر مرحله‌ای است که در زندگی و هنر زیستن، فرد به آن رسیده است، حال یا به منش بارور و یا منش غیربارور. جهت‌گیری غیربارور شامل جهت گیری‌های گیرنده، بازاری و مال‌اندوزی و استثماری است.

در جهت‌گیری بارور انسان باید تولید یا به عبارتی باروری داشته باشد تا بتواند زندگی کند. باروری در این‌جا یعنی توانایی به کار بردن نیروهای خود و پی‌بردن به توانایی‌های بالقوّۀ ذاتی خود. فعالیت‌هایی که در آن‌ها باروری را می‌توان نشان داد. عشق و تفکر بارور است و این‌جاست که ضرورت خرد برای راهبری انسان آشکار می‌گردد.

از نظر فروم، عشق بارور به شکل بالقوّه در همه وجود دارد، ولی همه قدرت بالفعل ساختن آن را ندارند. در واقع، عشق بارورِ توجه، مسئولیت، احترام و معرفت است. به‌طور مثال، شخص به‌طور اتفاقی مورد عشق‌ورزی قرار نمی‌گیرد، بلکه نیروی عشقی اوست که تولید عشق می‌کند. همچنین از خصوصیات تفکر بارور، علاقه به موضوع، عینیت و احترام به موضوع است. درنهایت به این می‌رسیم که منش‌های متفاوت جهت‌گیری‌های متفاوتی را به دنبال دارند.

در فصل چهارم، یعنی مسائل اخلاق اومانیستیک، به مسائلی همچون خودخواهی، عشق به خود، سود شخصی، وجدان، بازگشت انسان به خود و یا خوشی و شادی، ایمان به منزلۀ نشانی از منش، نیروهای اخلاقی در انسان و درنهایت به مطلق در برابر نسبی، کلی در برابر اخلاق ذاتیِ اجتماعی اشاره شده است.

اریک فروم، در این فصل دوباره به اصل اخلاق اومانیستیک یعنی فضیلت که پیروی انسان از وظایف خود و شر که همان فلج کردن خویش است، اشاره می‌کند. نویسنده در ادامه به تناقض دنیای مدرن در مسئلۀ خودخواهی و نظرات مختلف در این حوزه اشاره می‌کند. در همان حال که خودخواهی سائق پیشرفت است، گناه نیز محسوب می‌شود. بنابر تفکر الهیات کالون عشق به خود به‌نوعی مساوی با خودخواهی است زیرا ما ازآن خداوند هستیم و باید خود را فراموش کنیم. او با این دیدگاه که عشق به خود یعنی تحقیر دیگران و این گناه کبیره است مخالف است و به خلاف افرادی مانند نیچه و اشتاینز در فلسفۀ روشنگری مدرن که معتقدند عشق به دیگران ضعف و خودپسندی است، آن را یک فضیلت می‌داند.

در تحلیل و ادامۀ بحث نویسنده اعلام می‌کند که عشق به خود و عشق به دیگران نه‌تنها نافی یکدیگر نیستند بلکه مکمل همدیگرند. او دوباره به اصطلاح عشق بارور برمی‌گردد. گفته شده که عشق اصیل بارور، باردارِ معرفت، احترام و مسئولیت است و عشق‌ورزی به دیگری تبدیل قوّه به فعل این نیروها در فرد است. نویسنده در ادامه به ارتباط فضیلت و سود شخصی اشاره می‌کند که دو رهیافت بنیادی در این خصوص وجود دارد. یک نگاه عینی که اسپینوزا آن را مطرح ساخته و از نظر وی سود شخصی با فضیلت یکسان است. از نطر وی سود شخصی عبارت است از فعلیت بخشیدن به صفات بالقوّۀ خویش. در نگاه دوم، سود شخصی معادل خودخواهی است. مفهوم سود شخصی امروزه ترکیبی از نظریات کالون و لوتر است که با نظر عینی اسپینوزا در تضاد است. به نظر کالون انسان باید حس سود شخصی را سرکوب کند و خود را ابزاری برای خواست خداوند بداند.

گفتنی است انسان معاصر برخی نظرات دینی کالون را رد کرده است. انسان امروزی خود را به شکل ابزار درآورده البته نه در راه خداوند بلکه برای پیشرفت صنعتی. در بحث وجدان، اخلاق قدرت‌گرا سرکشی در برابر مراجع قدرت را گناه کبیره و فرمانبرداری از آنان را فضیلت می‌داند. وجدان اومانیستیک ندای درونی خود ماست که در هر انسانی وجود دارد و آزاد از هرگونه کیفر و پاداش است. برای دستیابی به این ندای درون باید با خود خلوت کرد.

در ادامۀ این فصل مباحثی دربارۀ انواع خوشی و شادی و مکاتب و نظریه‌هایی در این زمینه ازجمله اپیکور و مکتب شادخواری و خشنودی، لذت و شادی منطقی و غیرمنطقی و… اشاره شده است. برخی متفکران خوشیِ لحظه‌ای را فضیلت و دوری از رنج را هدف زندگی معرفی کرده‌اند و یا گفته‌اند خوشی هدف زندگی است ولی نباید هر خوشی را برگزید. اما باز هم نویسنده با تأکید بر شادی و کارکردش در زندگی، خود را به هدف اصلی کتاب نزدیک می‌سازد، یعنی شادی به عبارتی همان معنای برتری در هنر زیستن و فضیلت در معنای اخلاق اومانیستیک است. در واقع، شادی پاسخ فرد به مسئولیت کامل خویش و جهت‌گیری بارور نسبت به خود و جهان خارج است.

در ادامه به مسئلۀ ایمان و تفاوت معنا و کارکردش در گذشته و حال می‌رسیم. در گذشته بی‌ایمان به کسی تلقی می‌شد که از روحانیت و کلیسا روی گردانده باشد و در واقع پیرو ایمان خردگرا شده باشد. در اخلاق اومانیستیکِ دنیای معاصر شرط زندگی واقعی و جهت‌گیری بارور، رهایی از ایمان خردگریز و اعتقاد به ایمان خردگراست، یعنی همان ایمان محکم و پایداری که بر مبنای باروریِ عقلانی و فعالیت عاطفی استوار است. ریشۀ ایمان خردگرا در تجربۀ خود فرد و در اعتماد به قدرت فکری و مشاهده و قضاوت شخصی خود است و در اصل، ریشه‌اش در تفکر بارورِ خود شخص است. همچنین در بحث اخلاق اومانیستیک انسان ذاتاً خوب است و ویرانگری در سرشت او نیست. اگر شرایط مناسب برای رشد و تکامل او وجود نداشته باشد او شریر و بد می‌شود.

در ادامه از مطلق‌گرایی نظام‌های قدرت‌گرا در برابر نسبی‌گرایی اخلاقی بحث می‌شود. در تفکرات علمی حقیقت مطلق وجود ندارد بلکه قوانین و اصول عینی معتبر وجود دارد. در اخلاق اومانیستیک سیستم مطلق‌گرایی مطردود است و از نسبی‌گرایی در معنای خاصی که تا به حال به آن اشاره شد، یعنی معتبر دانستن هنجارهایی که خود فرد بنابر طبع و منش خود آن‌ها را اعلام و به رسمیت می‌شمارد، خبری نیست. در اخلاق اومانیستیک از اخلاق کلی و ذاتی اجتماعی یاد می‌شود. اخلاق کلی هنجارهایی هستند که هدف آن‌ها رشد و گسترش استعدادهای انسان است. اخلاق ذاتی اجتماعی متشکل از هنجارهایی است که برای کارکرد و بقای اعضای جامعه ضروری‌اند. نکتۀ قابل توجه در این مبحث این است که تا زمانی که انسان موفق به ایجاد جامعه‌ای نشود که در آن سود جامعه  با سود اعضا برابر باشد تعارض بین دو اخلاق وجود خواهد داشت.

در فصل آخر، یعنی فصل پنجم؛ مسئلۀ اخلاق کنونی، اریک فروم به رویۀ انسان در برابر زور و قدرت اشاره کرده است. وقتی انسان در برابر قدرت‌های متفاوت تسلیم شود یعنی قدرت و آزادی و به‌نوعی فضیلت شادی خود را از دست داده است. آزادی نه به معنای حق انتخاب و نه به معنای رهایی از الزامات بلکه به معنای شناخت خصوصیات بالقوّۀ خویش و رسیدن به حقیقت طبع آدمی، طبق قوانین هستی خویش است. امروزه انسان تسلیم اخلاق قدرت‌گرا در معنای دیکتاتوری نیست بلکه تسلیم ماشین و بردۀ ماشین شده است. این کتاب مدعی است مسئلۀ اخلاق کنونی بی‌تفاوتی انسان نسبت به خویشتن است و زنده بودن به معنای بارور بودن است.

كلیدواژه‌های مطلب: /

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  خلوتی گم شده‌ام پشت هیاهوی خودم

نگاهی به کتاب «انسان برای خویشتن»

  چالش اخلاقی ازدواج

جستارهایی فلسفی درباره‌ی ازدواج

  شورش عقل

روایتی تازه از جهانی همچنان زنده

  فلسفه گربه‌گرا: گربه‌ها و معنای زندگی*

هنوز هم معلوم نیست در روز نخست آشنایی گربه و انسان، این جناب گربه بود که تصمیم گرفت با انسان همسایه شود یا انسان خواست او را اهلی کند؟

  سفری جذاب به قلب عملکرد حافظه

حافظه تنها یک سیستم ذخیره‌سازی نیست، بلکه سیستمی پویا و تطبیقی است که ما را قادر می‌سازد اطلاعات مهم را حفظ و اطلاعات بی‌اهمیت را حذف کنیم.