img
img
img
img
img
افسانه‌ی شغل رؤیایی

فرهنگ مخرب عشق به کار

گسترش: کتاب «افسانه‌ی شغل رؤیایی» نوشته‌ی سیمونه اِستُلزاف به همت نشر نوین توسعه به چاپ رسیده است. هنگامی‌که تحلیلگران مرکز تحقیقات پیو از امریکایی‌ها پرسیدند که چه چیزی به زندگی‌شان معنا می‌بخشد، پاسخ‌دهندگان تقریباً دوبرابر بیشتر به مسیر شغلی‌شان اشاره کردند تا به همسرانشان. کار در مقایسه با ایمان و دوستان، معنای مهم‌تری برای افراد داشت. مطالعه‌ی دیگری نشان داد که ۹۵ درصد از نوجوانان امریکایی داشتن شغل یا انجام دادن شغلی لذت‌بخش را به‌عنوان موضوعی رتبه‌بندی کردند که در بزرگسالی برایشان بسیار مهم خواهد بود. یک شغل معنادار از هر کار دیگری، از جمله کسب درآمد و کمک به افراد نیازمند، اولویت بالاتری داشت.

بااین‌حال، بُت‌انگاریِ شغل منحصر به ایالات متحده نیست. در دنیایی که به‌طور فزاینده جهانی شده است، اشتغال مرزی نمی‌شناسد. به همان اندازه که بیگ‌مک‌ها و شلوار جین لیوایز جزء صادرات فرهنگی امریکا هستند، فرهنگ کار و سیستم‌های مدیریتی امریکایی نیز صادر می‌شوند.

گرایش‌هایی مشابه با گرایش‌های امریکایی‌ها به کار و رابطه‌ای که آن‌ها با کارشان دارند در میان افراد شاغل در کشورهای دیگر، به‌ویژه افراد پردرآمد نیز مشاهده می‌شود.

برای متخصصان یقه سفید، شغل به یک هویت مذهبی تبدیل شده است. مشاغل علاوه‌بر حقوق ماهانه، حس معناداری، هم‌زیستی و هدفمندی نیز به افراد می‌دهند. دِرِک تامپسون، روزنامه‌نگار، این پدیده‌ی جدید را کارمحوری نامید؛ یک فرد کارمحور معنا را در کار خود جست‌وجو می‌کند، همان‌طور که فرد مذهبی معنا را در ایمان خود می‌جوید. به گفته‌ی تامپسون، در طول قرن بیستم، کار کردن از کاری روزمره و طاقت‌فرسا به مقام و ابزاری جهت خودشکوفایی تبدیل شده است.

نویسنده می‌گوید: این موضوع برایم ارزشمند است و می‌خواستم بفهمم که چرا کار، نه‌تنها برای من، بلکه برای هویت بسیاری از افراد نیز محوریت پیدا کرده است. من با بیش از صدها شاغل ـ از وکلای شرکت‌ها در منهتن گرفته تا مربیان کایاک‌سواری در آلاسکا، والدین خانه‌دار در کپنهاگ و کارکنان فست‌فود در کالیفرنیا ـ مصاحبه کرده و از میان آن‌ها نُه نفر را انتخاب کرده‌ام.

در فرهنگ حرفه‌ای، کار به‌مثابه‌ی محوری مرکزی فرض می‌شود که بقیه‌ی زندگی حول آن می‌چرخد؛ اما اکثریت شاغلان جهان با هدف خودشکوفایی کار نمی‌کنند؛ آن‌ها کار می‌کنند تا زنده بمانند. حمزه تسکیم، آشپزی که هجده سال در یک رستوران پاکستانی کار کرده است، می‌گوید: «افرادی که عاشق کارشان هستند مردمان خوشبختی‌اند. رفیق، من فقط کار می‌کنم تا زندگی‌ام را بگذرانم.»

برقراری رابطه‌ی سالم‌تر با کار به این سادگی نیست که شغلتان را درک کنید یا دست به کاری مانند بافندگی بزنید. همه‌ی افراد این توانایی را ندارند که حرفه‌ی خود را انتخاب یا ساعات کاری‌شان را تعیین کنند؛ اما ما می‌توانیم انتظاراتمان از شغل خود را کنترل کنیم. می‌توانیم انتخاب کنیم که زندگی را مقدم بر کار بدانیم، نه برعکس. این موضوع با یک تأیید ساده شروع می‌شود: کاری که انجام می‌دهید هویت شما نیست.

افسانه‌ی شغل رؤیایی راهنمایی مختصر و مفید برای کسانی است که می‌خواهند از دام «کار به‌مثابه هویت» رها شوند و زندگی متعادل‌تری در پیش بگیرند.

قسمتی از کتاب افسانه‌ی شغل رؤیایی نوشته‌ی سیمونه اِستُلزاف:

در تصویرهای رایج از کارِ بیش‌ازحد اغلب، مدیران اجرایی را می‌بینیم که در تعطیلات، ایمیل‌های خود را چک می‌کنند یا کارآفرینان سیلیکون‌ولی را می‌بینیم که در اواخر شب کدنویسی می‌کنند. حداقل در ایالات متحده، مشغله‌ی کاری بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد تا مورد انتقاد. به‌عنوان مثال، سامانه‌ی شغلی فایور، در سال ۲۰۱۷، یک کمپین تبلیغاتی راه‌اندازی کرد و در آن از کسانی تمجید کرد که «به جای ناهار، قهوه می‌خوردند» و «اختلال خواب را به‌عنوان مشکل شایع خود عنوان می‌کردند».

بااین‌حال، مهم است بدانیم علل ساعات کاری طولانی‌مدت امریکایی‌ها براساس صنعت و طبقه متفاوت است. در ازای هر فردی مانند رایان برگ که به دلیل معنادار بودن شغلش یا فوبازی عطار که به‌دلیل انتظارات بیش‌ازحد کارفرمایانش بسیار کار می‌کرد، یک جاش ۲۴ ساله‌ای نیز وجود دارد: کارمندی خسته که ساعت‌های طولانی کار می‌کرد، فقط برای گذراندن زندگی‌اش. طبق گزارشِ مؤسسه سیاست اقتصادی، یک‌پنجم امریکایی‌های کم‌درآمد در سال ۲۰۱۶ به لحاظ زمانی تقریباً ۲۵ درصد بیشتر از سال ۱۹۷۹ کار می‌کردند. ازآنجایی‌که دستمزدهای اقشار کم‌درآمد در امریکا زیاد افزایش پیدا نکرده است، آن‌ها مجبور شده‌اند ساعت‌های بیشتری کار کنند تا از پس مخارج زندگی‌شان بر بیایند.

در کار بیش‌ازحد صرفاً تعداد ساعات کاری مطرح نیست، بلکه شدت و پیش‌بینی‌ناپذیر بودن ساعات کاری نیز مؤلفه‌های مهمی‌اند. افرادِ دارای مشاغلِ کم‌درآمد کنترل کمتری بر زمان، مکان و میزان سختی کار خود دارند. به‌عنوان مثال، دِرِک دِروش، کارگر مستقل از لس‌آنجلس، در هر لحظه به چند درخواست همزمان از سامانه‌ی تحویل غذا، سامانه‌ی سرویس حمل‌ونقل اینترنتی و سامانه‌ی تأسیساتی رسیدگی می‌کرد. او زمانی‌که به‌طور فعال کار نمی‌کند، باید ساعاتی را صرف جست‌وجوی شغل بعدی خود کند و مسلماً در این ساعات پولی دریافت نمی‌کند. او به من گفت: «برای اینکه این سامانه منبع درآمد جدی‌ام باشد، باید خیلی اوقات در دسترس باشم. به‌خاطر اینکه رئیس خودم باشم، باید زمان بیشتری صرف کنم.»

علاوه‌براین، همان‌طور که سامانه‌های مجازی سیلیکون‌ولی در خارج از کشور گسترش می‌یابند، به‌تبع آن استانداردهای کاری کارکنان پاره‌وقت امریکایی نیز گسترش می‌یابد. حتی در کشورهایی مانند نروژ و آلمان که قوانین کاری قوی دارند، کارگران مستقل اغلب جزء کارگران خویش‌فرما طبقه‌بندی می‌شوند. این طبقه‌بندی آن‌ها را از حقوق کار تمام‌وقت، مانند حق مرخصیِ با حقوق یا قدرت مذاکره‌ی جمعی اتحادیه، محروم می‌کند. در اغلب موارد، اثر منفی کار بیش‌ازحد که با دستمزد کمی نیز همراه است، با حمایت‌های کمتر، هم از سوی سامانه‌های مجازی و هم از جانب دولت، تشدید می‌شود.

جاش در ۲۵ سالگی تصمیم گرفت کار خود در فرودگاه را ترک کند. او یک شغل اداری در یک بیمارستان محلی پیدا کرد که ساعتی دوازده دلار حقوق می‌گرفت. افزایش دستمزد تغییری در زندگی‌اش ایجاد نکرد، اما برای اولین‌بار افرادی در پیرامونش قرار گرفته بودند که او به کارشان علاقه‌ی زیادی داشت. جاش طوری برنامه‌ریزی می‌کرد که هنگام ناهار در سالن غذاخوری باشد، چراکه در آن زمان پزشکان و دستیاران پزشکی درباره‌ی مبهم‌ترین پرونده‌های روز بحث می‌کردند و او اغلب صبر می‌کرد و به صحبت‌هایشان گوش می‌داد. او به من گفت: «قرار گرفتن در میانِ افرادی که به نحوه‌ی گذراندن وقت خود به‌حدی اهمیت می‌دادند که می‌خواستند زمان زیادی را به شغلشان اختصاص دهند، برایم موضوعی جدید بود. این موضوع من را به چالش کشید. فکر کردم که چه کاری می‌تواند برای من این‌گونه باشد.»

افسانه‌ی شغل رؤیایی را پیمان شیروانی و مریم صفری به اتفاق ترجمه کرده‌اند و کتاب حاضر در ۲۰۰ صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  با دردهای خود چه می‌کنیم؟

کتابی برای اهلی کردن رنج‌ها

  وقتی مادری زیر سؤال می‌رود

بزرگ‌ترین نقطه قوت این کتاب، صداقت بی‌پرده و شجاعت نویسنده در بیان احساسات و تجربیات دشواری است که اغلب در گفت‌وگوهای مربوط به مادری نادیده گرفته می‌شوند.

  توده‌ای‌ها کافکا نمی‌خواندند…

گفت‌وگوهای غیررسمی و صمیمی اغلب فرصت بازخوانی تاریخ‌اند و زاویه‌های دیگری از تاریخ را نشان می‌دهند که در روایت‌های رسمی کمتر دیده می‌شود.

  جایی برای از خود رانده شدن

«بیگانگی از خود» شایدمحوری‌ترین مؤلفه‌ا است که در آثار توماس برنهارد به چشم‌ می‌خورد.

  به موسم بهار سراغ ما را بگیرید

معرفی کتاب «چهار سرباز» نوشته‌ی اوبر مینگارللی