کافه بوک: کتاب گدا اثر نجیب محفوظ اولین بار در سال ۱۹۶۵ به چاپ رسید که در آن به معنای زندگی توجه ویژهای شده است. این کتاب در مورد روشنفکران جهان سوم است که در جوانی پرشور و آرمانخواه هستند. در میانسالی نومید و محافظهکار میشوند و – اگر زنده بمانند – در پیری دچار عذاب وجدان شده و به عرفان و حکمت روی میآورند.
گدا داستان انسان سرگشته جهان سومی است که به دنبال گمشده خود به هر در میزند ولی آن را نه در شور انقلاب و تحول، نه در مستی عشق و عاشقی و نه در آرامش خانه و خانواده و نه در هیچ برهه از زندگیاش نمییابد. که روزگار او، روزگار وحی و الهام نیست. روزگار شور و عشق و شعر و مبارزه نیست. روزگار دلهای مرده و افسرده است. روزگار گمشدههاست. تو گویی که این گمشده را هیچ راه رسیدن و دستیابی نیست.
پشت جلد کتاب گدا آمده است:مصطفی خندید و گفت:
-و چون در روزگار ما وحی و الهامی در کار نیست، امثال تو چارهای جز گدایی ندارند!
-گدایی! در شب و روز، در مطالعه بیهوده و شعر بیحاصل… در نمازهای بتپرستانه میان عشرتکدههای شبانه. در برانگیختن دل افسرده با خارخار ماجراهای دوزخین.
کتاب گدا که بسیار نیز کم حجم است، اثر نویسنده مصری، نجیب محفوظ است که تنها نویسنده جهان عرب است که برنده جایزه نوبل ادبیات شده و در کارنامه هنری خود بیش از سیصد داستان، رمان و نمایشنامه دارد. موسسه نوبل در وصف آثار نجیب محفوظ و دلیل اهدای جایزه نوبل ادبیات به وی در سال ۱۹۸۸، چنین نوشته است:
به پاس بالابردن دقت در نکتههای ظریف و بینایی واقعگرایی که به طرز تحریک آمیزی مبهم است و استفاده از فرم روایت عربی که قابل استناد برای تمامی نوع بشر است.
کتاب گدا با اینکه در ظاهر نسبت به سایر آثار محفوظ، کمتر به مسائل سیاسی میپردازد، اما در اصل به بزرگترین مسئله سیاسی تاریخ یعنی «معنای زندگی» توجه دارد. عمَر، وکیلی موفق، ثروتمند و مورد احترام در قاهره است که با بحران روانیِ میانسالی مواجه شده است. استیصال و جستوجوی عمر برای یافتن معنا، او را از کار، خانواده و در نهایت دوستانش جدا میکند. همچنین عذاب وجدان ناشی از این بحران، او را از همسر و فرزندان و دوستان صمیمی دوران دانشگاهش دور کرده و به نوعی به گمراهی اخلاقی کشانده است.
عمر در جوانی شاعر و سوسیالیست بود. او عقاید سیاسی و شعر را رها کرد تا وکیل شود و حالا که به چهل و پنج سالگی رسیده است، دیگر معنایی برای زندگی خود پیدا نمیکند و عملاً کار را رها کرده است. او در جوانی با همسرش زینب آشنا شد. همسرش مسیحی بود و نامش کاملیا فواد بود و به اسلام گروید. زینب برای اینکه بتواند با عمر ازدواج کند به خانوادهاش پشت کرد و عمر نیز به او قول داد که هرگز او را ترک نخواهد کرد. اما عمر عهد شکنی کرد و با تشدید بیماریاش از او دورتر میشود.
به نظر میرسد که اکنون از پوچی و بیمعنایی بیش از هر چیز دیگری در هراس است. با پیشروی داستان، عمر با دو دوست قدیمی ملاقات میکند که یکی اکنون روزنامه نگاری موفق است و دیگری بیست سال از زندگیاش را در زندان گذرانده است. مصطفی المنیاوی دوست روزنامهنگار عمر، اکنون دچار هنر مبتذل و عامهپسند شده است اما روزگار میگذراند. عثمان خلیل نیز تنها رفیقی است که همچنان به عقاید انقلابیاش پایبند است و تاوان مبارزاتش در راه آزادی را با تحمل سالها زندان و دوری از دوستان پرداخت کرده است. او اکنون آزاد شده اما دردی از وجدان دوستانش کم نمیکند.
عمر که گرفتار است و درجستجوی معنای زندگیی، راههای درست و نادرست زیادی امتحان میکند. به عنوان مثال او به شعر و عرفان بازمیگردد اما همین نیز نتوانسته است او را درمان کند. در تلاشی دیگر، عمر برای به دست آوردن آرامشی که در کنار اهرام احساس میکرد، به تنهایی در روستایی زندگی میکند. اما این سبک از زندگی مغز او را کاملاً مختل میکند و هنوز آرامشی که میخواهد را به دست نیاورده است.
میتوان گفت کتاب گدا داستان انسان روشنفکر جهان سومی است که جوانیاش با امید تغییر و تحول و مبارزه در راه باورهایش سپری میشود. در میانسالی سرخورده از هر مبارزهای، خود را به هر دری میزند تا شاید خود را از سردرگمی و یأسی که دچارش است، برهاند. به دنبال مفر و گریزگاهی به زندگی زناشویٔیاش خیانت میکند، به آغوشهای مختلف پناه میبرد، کلافه از کار و زندگی روزمره… و در پیری با عذاب وجدانی که دچارش است به انزوا و تنهایی روی میآورد.
نجیب محفوظ به خوبی توانسته است در کتاب گدا برزخ سنت و مدرنیته را شرح دهد. او همچنین نشان میدهد که زیست در خاورمیانه یعنی شور و نومیدی و عذاب وجدان.
پیری مرض است، و تا وقتی با رفتار درست آن را از خود دور کنی هرگز احساسش نخواهی کرد. کسانی هستتند که بیش از شصت سال دارند اما هنوز جوانند، مهم این است که زندگیمان را بفهمیم.
چرا وقتی فرزندانمان راه و رسم ما را تکرار میکنند پریشان میشویم؟ پدرم چه میاندیشد اگر بشنود که با نوهاش از عشق سخن میگویم؟
از این پس تو پزشکی. تو آزادی. و کاری که از روی آزادی صورت بگیرد نوعی آفرینش است. حتی اگر پایدرای در برابر شهوت شکم باشد. باید گفت انسان را برای شکمچرانی نیافریدهاند. با آزادی از بند شکم، روح نیز آزاد میشود و اوج میگیرد.
وقتی قلبت گمشدهاش را بیابد خود را بیرون از حصار زمان و مکان میبیند.
وقتی قلبت گمشدهاش را بیابد خود را بیرون از حصار زمان و مکان میبیند. اما تو هنوز در این خانه کوچک کلبه مانند گرفتار شکنجهای و پیرامونت را علفزاری فرا گرفته که درختان سرو چون دیواری بلندان را احاطه کردهاند. کجاست روزی که سرو و هرچه پیرامونان است نابود شود؟ روزی که اندوه شبانهی برآمده از نجوای گیاهان و صدای زنجرهها و آواز قورباغهها نابود شود. روزی که یاد گذشته تو را نیازارد و نیستی مرا در میان گیرد. و سرودهای هندی و آه و نالههای ایرانی نابود گردد و پرتو گلگون سرمستی بیهیچ واسطهای فراز آید. سرمستی سرخ و سپید و سرکش سحرگاهان که تو را با نیرویی ناشناخته تا گنبد آسمان فرا میبرد. آنجا که قلبت خواب را نمیشناسد و حواست بیداری را.
قلب تلمبهای است که به وسیله شریانها و وریدها کار میکند و مزخرف است اگر آن را وسیلهای برای رسیدن به حقیقت بدانیم.
انسان به جهنم عادت میکند همانطور که به قربانی کردن دیگران عادت میکند! موش هر قدر هم پلید باشد دیدن او در تله موش غمانگیز است.
عشق از خطر نمیترسد.
به نظر من خوشگذرانی هدف اصلی رنج دیدگان قرن بیستم است و آنچه ما هنر راستین میپنداریم چیزی نیست جز نور ستارهای که خودش میلیونها سال پیش مرده است، پس باید بالغ شویم و به دلقکها چنان که سزاوارند احترام بگذاریم.
چه خوب بود اگر میتوانستیم مشکلات بزرگمان را با یک قرص بعد از غذا یا یک قاشق شربت قبل از خواب حل کنیم.
این کتاب در مورد روشنفکران جهان سوم است که در جوانی پرشور و آرمانخواه هستند.
این رمان تأملی جذاب دربارهی حاکمیت شوروی، اقتدارگرایی، ساختارهای قدرت و خط و ربط نویسندگان با حاکمان و سیاستمداران است.
کتاب «زعفران و صندل» مجموعه سرودههای بَلرام شُکلا، از پارسیسرایان هندوستان
یخبندان، سراسر سرما و تاریکی است.
آخرین اثر ای.ال. دُکتروف به روایتِ برنده پولیتزر