اعتماد: «نمیدانم چگونه روایت زمانمان را برای خود بازگو خواهیم کرد.» این را راوی رمانِ «قلمرو برزخ» درحالی میگوید که در راهروهای موزه تازهتاسیس حافظه و حقوق بشر در سانتیاگوی شیلی قدم میزند؛ موزهای که یادبودِ دههاهزار شهروندِ شیلیایی است که در زمانه دیکتاتوری آگوستینو پینوشه بین سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰ تحتِ بازداشت، شکنجه، کشته یا ناپدید شدند.
«قلمرو برزخ» اثر برجسته نونا فرناندز نویسنده معاصر شیلیایی است که بیشتر بهخاطر خلق پُرترههای ناآرام از زندگی در دوران دیکتاتوری نظامی بیرحمانه شیلی و با روایتهایی فراتر از روایتهای تاریخی خشک و ناقص کمیسیونهای حقیقتیابی و آشتی شناخته میشود. این دومین رمان فرناندز به انگلیسی است و نخستین کتاب او که توسط حسن مرتضوی از سوی نشر بان به فارسی منتشر شده. این رمان نیز مانند کتاب اول نویسنده «مهاجمان فضایی» (۲۰۱۹)، اثری با محتوای کنکاش تاریخی؛ گردآوری، بررسی و درنهایت پاکسازی خاطرات سرکوبشده کشورش است. اثری خلاقانه به تعبیر نیویورکتایمز و یک دستاورد بزرگ در ادبیات شیلی. پاریسریویو نیز از حالوهوای جادویی رمان مینویسد که احساسی شبیه به گامزدن در میان سحر و افسون و بعد ناگهان فروافتادن در تاریکی ناشناخته است.
فرناندز در «قلمرو برزخ» نشان میدهد که چرا درد و رنج دوران دیکتاتوری پینوشه همچنان پابرجاست؛ چرا هر کشوری که جرایم پلیسش را انکار کند، همچنان در تلاطم دروغ و فریب باقی خواهد ماند. او با نثری درخشان و سرشار از هوش و صداقت، کمک میکند تا واقعیت هولناک شکنجه را ببینیم، و حتی وحشتناکتر از آن، اینکه شکنجه چطور به امری عادی بدل میشود؛ مسالهای که هانا آرنت فیلسوف آلمانی- امریکایی و نویسنده کتاب «آیشمن در اورشلیم» نیز بارها به آن پرداخته است: ابتذال شر و عادیسازی مرگ. فرناندز نیز بر همین موضوع انگشت نهاده است: عادیسازی بازداشت، شکنجه و درنهایت قتلِ انسانهای بیگناه در زمانه دیکتاتوری، منجر به ابتذال شر میشود.
فرناندز با ترکیبِ واقعیت و خیال، رویدادهای اجتماعی دوران را کالبدشکافی و عرضه میکند. او با استفاده از فلاشبک و تخیل، سه خط داستانی بههم پیوسته را بههم میبافد که در آنها گذشته، حال و آینده جریان دارند. راوی کارآگاهوار با جریانی از تخیل واردِ زندگی و ذهنِ قربانیان و عاملان خشونت میشود. او مشغول تسویهحسابِ روانی و شخصی از کشورش و ارواح آن است: «تصور میکنم و دیوارها به حرف میآیند. خانههای خاموش همسایه، پنجرههای خاموشی را که پشت پردههای کشیدهشده اطلاعاتی دارند، به حرف میگیرم. تصور میکنم و صدایم را به درختهای کهنسال، سیمان زیر پایم، تیر چراغبرقها، سیمهای تلفن، هوای دمکرده جاری در اینجا میسپارم. تصورمیکنم وداستانهای ناتمام را کامل میکنم، داستانهای نیمهگفته را بازسازی میکنم. تصور میکنم و به رد و اثر تیراندازی جان میبخشم.»
«قلمرو برزخ» بیشتر تحقیقی درباره نقش آندرس آنتونیو والنسوئلا مورالس در دورانی است که «انسانها مجروح، سوزانده، سلاخی و گلولهباران میشدند.» در آگوست ۱۹۸۴، زمانی که فرناندز سیزده سال داشت، مورالس، یک مامور امنیتی که ظاهری بیخطر مانند یک معلم علوم داشت، روی جلد مجله کاوسه با تیتر هولناک «من شکنجه میکردم» ظاهر شد. چه چیزی او را به بحران وجدان کشانده بود؟ وقتی داشت جنایاتش را برای سردبیران مجله آشکار میکرد به چه چیزی فکر میکرد؟ فرناندز در اینجا از گزارشنویسی فراتر میرود. او تصور میکند که مورالس میگوید: «میخواهم از کارهایی که کردهام به تو بگویم. میخواهم از ناپدیدکردن آدمها به تو بگویم.»
اعتراف علنی مورالس آغازگر وسواس مادامالعمر راوی نسبت به این چهره تاریک میشود. فرناندز او را «مردی که مردم را شکنجه میکرد» مینامد. او درعینحال پنجرهای میگشاید به دنیای موازیای که زیر سطح روزمرگی او پنهان است. مانند راد سرلینگ در سریال تلویزیونی «قلمرو برزخ»، مورالس برای او به یک پیامآور تاریکی، راهنمای آن بُعد مخفی بدل میشود. او راوی را در برابر واقعیتهای هولناک مراکز بازداشت در خانههای همسایه، آدمرباییها و بمبگذاریهایی که در گوشههای خیابان رخ میدادند، قرار میدهد، همان زمان که او و دوستانش به مدرسه میرفتند، بازیهای آتاری انجام میدادند و شبها غرق در تماشای «قلمرو برزخ» بودند.
پیگیری راوی نسبت به مورالس تا بزرگسالی ادامه مییابد. رویاهای کابوسگونه شکنجه و قتلهای سیاسی مدام در ذهنش تکرار میشوند. او مینویسد: «این تصاویر در آلبوم خانوادگیام بدون انتخاب یا چیدمان من ثبت شدهاند و تمام عمرم آنها را کاویدهام، بویشان را دنبال کرده، ردشان را گرفته و گردآوریشان کردهام.»
فرناندز رمانی را خلق کرده که قدرت و ضرورتی همچون شاخصترین مکتوبات شاهدان را دارد که با تغییرات سبکی در زبان و دیدگاه، بر عمق اثر افزوده است. همراه با دیگر نویسندگان معاصر شیلیایی همچون آلخاندرو زامبرا، آلیا ترابوکو زرآن و لینا مروانه، او به ایجادِ «ادبیات کودکان» (به گفته زامبرا) مشغول است که با میراث کودکی تحتِ دیکتاتوری دستوپنجه نرم میکند. «قلمرو برزخ» خود به موزهای از خاطرات بدل شده و مانند مورالس، توسط صداهای ناپدیدشدگان تسخیر شده است: «بهیاد آر که هستم. بهیاد آر کجا بودم، بهیاد آر با من چه کردند. کجا کشته شدم، کجا دفن شدم.»
معرفیر رمان «قلمرو برزخ» اثر نونا فرناندز
نگاهی به کتاب «هنجارها در زندگی واقعی»
مروری بر کتاب سر کلاس با کیارستمی نوشتهی پال کرونین
نگاهی به رمان «شهر و دیوارهای نامطمئنش»
نگاهی به کتاب «وقتی بدن نه میگوید»