img
img
img
img
img
شهر و دیوارهای نامطمئنش

تازه‌ترین رمان هاروکی موراکامی در زبان فارسی

گسترش: رمان «شهر و دیوارهای نامطمئنش» نوشته‌ی هاروکی موراکامی به همت نشر نیماژ به چاپ رسیده است. «شهر و دیوارهای نامطمئنش» رمانی نفس‌گیر و سترگ است که همچنان موراکامی را بر قله‌ی ادبیات جهان می‌نشاند. این رمان دنیایی موازی با دیگر رمان موراکامی یعنی «سرزمین عجایب وحشی و انتهای دنیا» دارد که سال ۱۹۸۵ منتشر شد. البته موراکامی ابتدا رمان نسبتاً کوتاه «شهر و دیوارهای نامطمئنش» را در مجله‌ی ادبی بونگاکوکای منتشر کرده بود، اما چون حس می‌کرد بن‌مایه‌ی کار بسیار پرملات‌تر از داستان است، حاضر به انتشار اثر در قالب کتاب نشد. بارها سراغش رفت و رهایش کرد تا درنهایت پس از چهل سال از انتشار اولیه‌ی داستان در مجله و در هفتادویک سالگی این شاهکار ادبی را تکامل بخشید و از داستان سابق جز همان بن‌مایه تقریباً چیزی باقی نماند. کاری که موراکامی جوان آغاز کرده بود، موراکامی پیر و پخته به پایان برد.

«شهر و دیوارهای نامطمئنش» داستانی عاشقانه است درباره‌ی جست‌وجو؛ قصیده‌ای است در بزرگداشت کتاب‌ها و کتابخانه‌هایی که این گنجینه‌ها را در خود جای داده‌اند و تمثیلی است برای این روزگار غریب. داستان در مرز خیال و واقعیت روایت می‌شود و میان شهر محصور، میان دیوارها و دنیایی که می‌شناسیم یا تصور می‌کنیم می‌شناسیم، رفت و برگشت دارد.

پسر و دختری نوجوان عاشق هم می‌شوند. دختر به او می‌گوید خود واقعی‌اش جای دیگری است. شهری محصور میان دیوارها که تک‌شاخ‌ها در آن جولان می‌دهند و کتابخانه‌ها به جای کتاب، رؤیاهای باستانی دارند و تکنولوژی در آن جایی ندارد.

دختر ناگهان و به‌شکلی مرموز ناپدید می‌شود، مرد در جست‌وجوی او در میان‌سالی، به شهر و میان دیوارها می‌رسد و دختر را می‌یابد که هنوز همان سن دیدار اولشان را دارد. همه‌چیز ظاهراً مطابق گفته‌های دختر است؛ اما پشت این نقاب دل‌فریب، ماجرایی شوم خفته. چه کسی حاضر است برای حضور در رؤیایی متجسم، سایه‌اش را رها کند؟

آثار موراکامی چه در زمان و مکان‌های واقعی رخ دهند و چه فضایی غیرواقعی داشته باشند، چه شخصیت‌هایی معمولی و امروزی را به تصویر بکشند و چه شخصیت‌های اسطوره‌ای و تاریخی را، در چند مضمون پایه و همیشگی مشترک هستند؛ ازجمله: تنهایی انسان و تصمیماتی که به‌خاطر این تنهایی می‌گیرد (یا نمی‌گیرد)، عشق و فقدان آن، یادآوری و مرور خاطرات، فقدان و سوگ ناشی از آن و پشت سر جاگذاشته شدن. او مثل یک روان‌کاو چیره‌دست و خون‌سرد اعماق روان و ذهن آدمی را نشان می‌دهد و می‌کاود؛ اما در مقام قضاوت قرار نمی‌گیرد و چیزی را رد یا تأیید نمی‌کند. خود مخاطب است که در پایان هر کتاب و پس از فروکش کردن بهتش در مقابل آن همه موشکافی، قضاوت خود را خواهد داشت. این روایت‌ها با سبک و ساختاری ساده و صمیمی ارائه می‌شوند و نویسنده در پی به‌رخ‌کشیدن توانایی‌های ادبی خود نیست و شاید همین امر، همذات‌پنداری خواننده با داستان‌ها را راحت‌تر می‌کند.

قسمتی از کتاب شهر و دیوارهای نامطمئنش:

بعدازظهر آن روز، پس از دیدن دود خاکستریِ مراسمِ سوزاندن که از بیرون دیوارها بلند شده بود، با عجله به سمت دروازه رفتم. باد نمی‌وزید و دود پیش از اینکه جذب ابرهای متراکم شود، در خطی بلند و صاف به هوا برمی‌خاست. همان‌طور که انتظار می‌رفت، نگهبان این‌بار نیز غایب بود. مثل قبل از در پشتی کلبه‌ی متروکه گذشتم، وارد محوطه‌ی سایه شدم و دوباره به ملاقات با سایه‌ام رفتم که روی تخت خوابیده بود. سایه هنوز لاغر و رنگ‌پریده بود و گهگاه سرفه‌های دردناکی می‌کرد.

سایه با صدایی خشن که انگار از انتظار طولانی، بی‌حوصله شده باشد، پرسید: «خب، پس تصمیمت رو گرفتی؟»

«متأسفم… نمی‌تونم به همین راحتی تصمیم بگیرم.»

«چیزی داره اذیتت می‌کنه؟»

ناتوان از پاسخ دادن، سرم را برگرداندم و از پنجره به بیرون نگاه کردم. چطور باید برایش توضیح می‌دادم؟

سایه‌ام آهی کشید و گفت: «نمی‌دونم دقیقاً چه اتفاقی افتاده؛ اما فکر می‌کنم احتمالاً شهر داره تموم تلاشش رو می‌کنه که همین‌جا نگهت داره. اون‌ها از تاکتیک‌های مختلفی استفاده می‌کنن.»

«اما… چرا باید این‌قدر برای شهر مهم باشم؟ این‌قدر که خودش رو به زحمت بندازه و بخواد از تاکتیک استفاده کنه؟»

«خب، چرا نباید مهم باشی؟ هر چی نباشه تو بودی که این شهر رو ساختی.»

گفتم: «اما من که همه‌ی این شهر رو تنهایی درست نکردم. من مدت‌ها پیش، توی ساخته شدن بعضی از بخش‌ها کمک کردم.»

«اما بدون کمک مشتاقانه‌ی تو، این سازه‌ی دقیق و پر از جزئیات ساخته نمی‌شد. این شهر رو مدت مدیدی توی ذهنت حفظ کردی و با تخیلت بهش خوراک دادی.»

«شاید اینکه می‌گی تصورات ما شهر رو ساخته، درست باشه؛ اما با گذشت سال‌ها، یه طوری شده که انگار شهر اراده‌ی خاص خودش رو به دست آورده و یه هدفی برای خودش در نظر گرفته.»

«یعنی شهر از کنترلت خارج شده؟ منظورت همینه؟»

با سر تأیید کردم و گفتم: «این شهر گاهی طوری رفتار می‌کنه که دیگه چندان شبیه یه سازه نیست و رفتارش بیشتر شبیه شده به یه موجود زنده و پویا؛ موجودی انعطاف‌پذیر و باهوش که در صورت لزوم شکلش رو تغییر می‌ده تا با شرایط جدید سازگار بشه. این چیزیه که از وقتی وارد شهر شدم به‌صورت مبهم احساس می‌کنم.»

«خب، اگه می‌گی می‌تونه آزادانه تغییر شکل بده، بیشتر شبیه یه سلوله تا یه موجود زنده.»

«شاید این طور باشه که می‌گی.»

سلول‌هایی که قدرت تفکر دارند و رفتار تدافعی و تهاجمی نشان می‌دهند.

پس از مدتی سکوت، دوباره از پنجره به بیرون نگاه کردم. از آن سوی دیوارها هنوز دود بلند می‌شد. به نظر می‌رسید حیوانات زیادی جان خود را از دست داده بودند.

از سایه پرسیدم: «محض رضای خدا بگو این رؤیاهای باستانی که دارم هر شب توی کتابخونه می‌خونمشون، چی‌ان؟ چه فایده یا معنایی برای شهر دارن؟»

سایه بی‌اختیار خندید و گفت: «این دیگه یه مشکل عجیبه! مگه خود تو هر روز اون‌ها رو نمی‌خونی؟ چرا داری از من می‌پرسی؟»

«اما آخه تو همیشه اینجایی و احتمالاً از بین آدم‌هایی که می‌آن اینجا، کسانی پیدا می‌شن که درباره‌ش حرف بزنن و ممکنه چیزی شنیده باشی.»

سایه بی‌صدا سرش را تکان داد و گفت: «همه می‌دونن که مجموعه‌ای از رؤیاهای باستانی توی کتابخونه وجود داره و یه رؤیاخوان ـ یعنی تو ـ هر روز اون‌ها رو می‌خونه. این رو هم می‌دونن هر شب بعد از اینکه کارت تموم می‌شه، دختره رو می‌رسونی خونه‌ش. خب… بالاخره اینجا یه شهر کوچکه… اما احساس می‌کنم هیچ‌کس واقعاً نمی‌دونه اینکه هر روز رؤیاهای باستانی رو می‌خونی، چه معنایی برای شهر داره یا چه کمکی می‌کنه.»

شهر و دیوارهای نامطمئنش را امیر دیانتی مستقیم از زبان ژاپنی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۵۵۱ صفحه‌ی رقعی و با جلد سخت چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  روایتِ عادی‌سازی بازداشت و شکنجه

معرفیر رمان «قلمرو برزخ» اثر نونا فرناندز

  چگونگی شناخت، سنجش و تغییر هنجارها

نگاهی به کتاب «هنجارها در زندگی واقعی»

  از پشت عینک دودی

مروری بر کتاب سر کلاس با کیارستمی نوشته‌ی پال کرونین

  تازه‌ترین رمان هاروکی موراکامی در زبان فارسی

نگاهی به رمان «شهر و دیوارهای نامطمئنش»

  بهای استرس پنهان

نگاهی به کتاب «وقتی بدن نه می‌گوید»